wheat1

اعلام این خبر می‌تواند بیانگر عدم اثرگذاری اخبار، وقایع و تحولات مرتبط با خشکسالی بلندمدت بر سیاست‌های کلان دولت در حوزه مدیریت منابع آب باشد. در این باره چند نکته قابل تأمل است:

– این انگاره که صرفاً اقتضائات اقتصادی می‌تواند دولت‌ها را به اتخاذ سیاست‌های زیست‌محیطی مناسب وادار کند ظاهراً در باره ایران کارا نیست. زیرا در وضعیت بسیار دشوار اقتصادی ناشی از تحریم‌ها و کاهش بهای نفت همچنان دولت حاضر نیست به ترجیح واردات آب مجازی از طریق واردات محصولات کشاورزی پر مصرف به جای کاشت این محصولات در ایران توجه کند. یک محاسبه سرانگشتی که در این چند وقت بسیار هم تکرار شده می‌تواند کاملاً موضوع را شرح دهد: برای تولید هر کیلو گندم به طور متوسط ۱۵۰۰ لیتر آب مصرف می‌شود. قیمت واقعی آب در ایران بنا به گفته مقامات مسئول در وزارت نیرو ۱۰ هزار تومان به ازای هر متر مکعب است.[۲]

قطعاً اگر این محاسبه توسط یک اکولوژیست انجام شود این قیمت بسیار بالاتر خواهد بود. اما همان مبنا هم، حکایت از آن دارد که فقط هزینه آب مصرف شده برای تولید یک کیلو گندم در ایران حدود پانزده هزار تومان است. دولت خودش گندم را به قیمت تضمینی هزار و پنجاه تومان از کشاورزان می‌خرد[۳]، یعنی نزدیک به ده درصد پولی که فقط صرف آبیاری این گندم شده است. اما قیمت جهانی گندم چقدر است؟ حدود ۳۳ سنت. یعنی دولت به واقع با واردات هر کیلو گندم ۱۵۰۰ لیتر آب، به ارزش پانزده هزار تومان وارد می‌کند اما با تولید هر کیلو گندم دست کم چهارده هزار تومان به ایران ضرر وارد می‌شود. پس چرا دولت به این روال ادامه می‌دهد؟ چون دولت نه بهای واقعی آب و بلکه فقط بهای انتقال آن را محاسبه می‌کند. و از سوی دیگر دولت جایگزینی برای بیکاری روستاییان و کشاورزان ندارد. به واقع خرید گندم با این بهای گزاف، نوعی یارانه مضاعف است که دولت به قشری از جامعه ایران می‌دهد که عمق استراتژیک حامیان جمهوری اسلامی هستند.

– چرا دولت تن به محاسبه بهای واقعی آب در شرایط اکولوژیک ایران نمی‌دهد؟ در وهله اول می‌توان دولت را متهم به عدم برخورداری از مسئولیت اخلاقی کرد. اتهامی که مکرراً از سوی دل‌مشغولان محیط زیست عنوان می‌شود و تاکنون دولت جوابی برای آن نداشته است. دولت ترجیح می‌دهد باری به هر جهت وضعیت موجود را تداوم دهد تا اینکه به کارزار دشوار و پیچیده تغییر ساختاری نظام حکمرانی آب در ایران وارد شود. کارزاری که به حفظ زیست‌بوم ایران منجر شده اما به صورت اجتناب‌ناپذیر هزینه زندگی برای شهروندان را افزایش داده و البته به تعطیلی کشاورزی در گستره‌های وسیعی از ایران منجر خواهد شد. از سوی دیگر زیرساخت اجتماعی و فرهنگی ایران نیز در این‌باره کمکی به دولت نمی‌کند.

حاکمیت، اقشار مرجع و افکارساز را که می‌توانند مشوق مردم برای پذیرش اینگونه محدودیت‌های تازه باشند یا از دور خود تارانده و یا شرایطی به وجود آورده که آنها به هر حال انگیزه‌ای برای مشارکت با سیستم، حتی برای موضوعی اینقدر حیاتی که سرنوشت مشترک همه ایرانیان را رقم می‌زند، نداشته باشند. اینجاست که به صورت ملموس می‌توان دریافت نابودی سرمایه اجتماعی یعنی چه.

زاینده رود (عکس از آرشیو)

زاینده رود (عکس از آرشیو)

نظام دانشگاهی نیز دست‌کم در این باره منفعل بوده است. آنچه که در مطبوعات و رسانه‌ها غالباً تحت عنوان نظرات کارشناسی دیده می‌شود تحلیل‌هایی است مبتنی بر آمارهای وضعیت نرمال آب و هوایی و بدون اعتنا به تغییر آب و هوایی در خاورمیانه و ورود آن به دوران پساخشکیدگی. دانشگاهیان ایران هنوز نتوانسته‌اند وضعیت خطیر موجود و نزدیک شدن ایران به پرتگاه خشکیدگی و کلوخیدن دشت‌های سابقاً بارور را برای مردم و مدیران تشریح کنند. فساد مالی و تحریم‌ها و کاهش بهای نفت نیز دست دولت را خالی کرده و روزنه‌ای هم برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی به چشم نمی‌خورد.

– مورد عجیب حوزه زاینده رود می‌تواند مثالی واضح از بحران مدیریت آب ایران به شمار آید. این رودخانه از زاگرس بختیاری سرچشمه می‌گیرد و با عبور از اصفهان در نهایت به گاوخونی می‌ریزد. آنجا بخشی از پارسوماش است و اینجا اصفهان نامی. سه هزار سال بوده که این رودخانه این مسیر را طی می‌کرده و این گستره تاریخی را جان می‌داده است. تا اینکه دو تحول یکی در سی سا‌ل اخیر و دیگری در سه سال اخیر، بله واقعاً سه سال اخیر رخ داد. نخست آنکه در پایین دست رودخانه مزارع و کشتزارهایی را گستراندند که انطباقی با توان اکولوژیک این حوزه نداشتند. از جمله برنج کاری در بیابان! و دیگر اینکه سه سال پیش در آخرین سال دولتمداری آقای احمدی نژاد در بالادست زاینده رود به مردم محلی مجوز دادند برای حفر صدها چاه غیر مجاز. دیمزارها و مراتع با آبی که از این چاه‌ها به دست آمد تبدیل شدند به کشتزارهای آبی. حالا چه شده است؟ یک کوزه زاینده رود است و سه کاسه خالی روبروی آن: طبیعت پیرامون رودخانه و شهر اصفهان و تالاب گاوخونی، کشتزارهای پایین دست در اصفهان و کشتزارهای بالادست در چهار محال و بختیاری. واقعیت این است که آب موجود در کوزه زاینده رود به اندازه پر کردن یکی از این سه کاسه است. هر کدام پر شوند آن دو دیگر خالی می‌مانند. روستاییان بختیاری و مردم اصفهان البته هر کدام لابی خود را در حاکمیت دارند. لابی اصفهانی‌ها به واسطه اجرای چهارده طرح انتقال آب از بختیاری به این استان البته قوی‌تر به نظر می‌رسد. اما به هر حال آن کاسه که لابی ندارد و لاجرم تهی خواهد ماند طبیعت کرانه‌های زاینده رود، و تالاب گاوخونی است که کلاً از محاسبات تقسیم آب این حوزه حذف شده‌اند. آب باید بین آن دو کاسه دیگر نصف شود، که کار آسانی نیست و به هر حال باز هم باید نیمی از مزارع تعطیل شوند.

سرانجام چه خواهد شد؟

برگردیم به داستان زاینده رود. دولت به رأی و حمایت روستاییان نیازمند است. اما نمی‌تواند برای آنها فرصت‌های اشتغال و معیشت مناسب ایجاد کند. پس می‌گوید شما و این دامنه‌ها و دشت‌ها، بروید و چاه بزنید و بکارید. (رئیس جمهوری وقت سه سال پیش در سفر به چهارمحال و بختیاری به مردم گفته بود ممانعت از حفر چاه عمیق حقه بازی وزارت نیرو است برای سرکیسه کردن مردم، دقیقاً با همین ادبیات).

اعلام غرورآمیز افزایش تولید گندم در شرایط موجود، خبر از آن می‌دهد که شاید ادبیات عوض شده باشد، اما سیاست همان است و روند قهقرای زیست‌بوم‌ها عجالتاً تداوم خواهد داشت. جام آبخوان‌ها تهی‌تر می‌شود و کاسه‌های تشنگان افزونتر.


پانویس‌ها

۱- http://bit.ly/1I0O8oI

۲- http://bit.ly/1EVbA00

۳- http://bit.ly/1L51gKl