PEZHVAKEIRAN.COM خامنه ای و مسئله جانشینی و مجلس خبرگان
 

خامنه ای و مسئله جانشینی و مجلس خبرگان
ابوالحسن بنی‌صدر

عصر جدید: اینروزها صحبت از جانشینی رهبری و نفش مجلس خبرگان است. ارزیابی خود از این موضوع و اطلاعاتی که در باره آن دارید را با ما در میان بگذارید.

برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.

 

بنی صدر: منشا این مسئله فقط بیماری بدنی آقای خامنه ای نیست بلکه بیماری دماغی ایشان هم هست و بدین علت صحبت از جانشینی آقای خامنه ای شده است. برخی از آقایان همچون موحدی گفته اند که مجلس خبرگان باید مطیع رهبر باشد و مجلس خبرگان حق استضاح و عزل رهبر را ندارد و رهبر فوق مجلس خبرگان است. بیاد شما می آورم که قبلا گفته بودند که خبرگان رهبر را انتخاب نمی کند بلکه رهبر را خدا انتخاب می کند و خبرگان تنها او را کشف می کنند. با این سخنان این موضوع مطرح می شود که خب مجلس خبرگان اصلا به چکار می آید. البته طبق قانون اساسی مجلس که رهبر را تعیین می کند حق عزل او را نیز دارد. اما بنابر گفته های دیگر مجس خبرگان حقی ندارد.

اما مسئله در خود رهبری است. وضعیت طبیعت ایران را ملاحظه کنید. با اینکه سازمان ملل 12 یا 14 سال پیش اعلام خطر کرد و گفت که خوزستان الودگی محیط ریست خواهد داشت کاری انجام نشد و اکنون وضعیت به اینجا رسیده است که شاهد آن هستیم. چگونه میشود تا راجع به عقل آدمی که میگوید ما هم اروپا را تحریم نفتی و گازی خواهیم کرد در حالیکه وزیرش رفته در مجلس  میگوید که وضعیت صنعت نفت اسفبار است و این وزارت خانه که که باید خرج کشور را بدهد  پول برای پرداخت به کارمندانش را هم ندارد، نفتش را هم اروپا خریدش را تحریم کرده وآن گازی راهم که استخراج میکنند اندکی را به ترکیه میدهند که ترکیه هم ناراضی است و میگوید مرتب نمی آید و نمیشود اعتماد کرد، حالا این که نه نفت داره برای صادر کردن و نه گاز، اروپا را تهدید به تحریم میکند، آیا این عقل سالم است؟ ایشان میگویدکه باید رابطه بودجه با نفت قطع بشود، خوب آقا این سیاست اقتصاد تولید محور را که بنی صدر به اجرا گذاشته بود که شما کودتا کردید. استبداد شما نیازمند به افتصاد مصرف محور شدید. شما در دوره آقای احمدی نژاد هفتصد میلیارد (دلار) پول را که میتوانستید صرف یک اقتصاد تولید محور بکنید صرف از بین بردن بقایای مقاومت این اقتصاد کردید،به کلی  به این روز زار گرفتارش کردید که حالا، خود نفت هم اسف بار شده است.شما کردید. شما حتی از این در آمد نفت برای حفظ آن صنعت نفت که حیاتتان را از آن دارید هم استفاده نکردید. حالا آمده و می گوید که باید فلان در صد از این درآمد، صرف سرمایه گذاری میشد اما نیست که بشود. خوب حالا آدمی که این وضعیت را درست کرده و حالا آمده و می گوید ما اروپا را تحریم نفتی خواهیم کرد!این عقل سالم دارد؟ بهتر است بگوئیم این آدم درمحاصره کامل از دسترسی به اطلاعات نیست؟ در سانسور کامل نیست؟ معلوم می شود از هیچ چیز اطلاع ندارد. سیستان و بلوچستان را می گویند سالها است که به سرنوشت این خوزستان گرفتارند. شده است بیابان و جمعیتش هم رها کرده رفته است. سیستان نصف جمعیتش رفته است . آذر بایجان که دریاچه رضائیه خشک می شود و حتی فکر نکرده اند که چه کاری برای این نمک ها بکنند که باد می وزد آسمان آنجا پر از ذرات نمک نشود تا زمین های آنجا شوره زار بشود و جمعیت آنجا هم بگذارد و برود و خالی از سکنه بشود.

طبیعت بهترین شاهد است،راحت می شود رقم داد و گفت ما چنین کردیم و چنان کردیم،  اقتصاد را چنین کردیم و نمیدانم دانش را به آنجا رساندیم و فن را به آنجا رساندیم. اما اگر یک رژیمی، مردمی به حقوق خودشان عمل نکردند و به حقوق طبیعت تجاوز کردند، حال و روز طبیعت می گوید که آن کشور چگونه رژیمی دارد. اینکه ایران بیابان شد و می شود، یعنی رژیمی استبدادی دارد. کاملا ضد حقوق انسان، ضد حقوق شهر وندی انسان، ضد حقوقی که طبیعت دارد و ضد حقوق ملی. ضد حقوقی که نسل های آینده دارند. خوب مسئول همه اینها کیست، مقصر کیست؟ این هفتصد میلیارد دلار ثروت بر باد رفته یعنی بر باد هم نرفته و خرج تخریب شده ، تخریب اقتصاد کشور شده، خرج رانتخواری شده، فساد های بزرگ ببار آورده، نابسامانی ها بر هم افزوده، آسیب های اجتماعی را از اندازه بیرون کرده، دروازه های کشور را بر روی واردات و خصوصا قاچاق باز کرده، ایران را در مصرف مواد مخدر مقام اول گردانده، اینها مسئولش کیست؟ آن کسی که اختیار مطلق دارد یعنی آقای خامنه ای. پس خود این رهبری مسئله بود و امروز بنا بر حاصل کارش شده مسئله اول. یک بحران اتمی ساخته و این بحران اتمی در موقعش می توانست با گرفتن یک امتیازاتی، بحران را که خود ساخته بود تمام کند، نکرد. چون قاعده این گونه قدرتها این است که باید تا آخر رفت. تاآخر می روی می شود گروگانگیری، میشود جنگ،می شود اتم،یعنی می رسد به جام زهر و باید سر بکشی چاره هم نداری که غیر از این بکنی.خوب  کی مسئول اینها است،سئوال است دیگر.این سئوال را مردم ایران دارند. در خود رژیم هم مطرح شده به این دلیل است که یکی می گوید مجلس خبرگان آینده تعیین کننده است.آنهایی که طرفدارند می گویند کسی نباید دم بزند و حتی مسئله را بر زبان هم نیاورند و آنهایی که،نه،می بینند که وضعیت از دست رفته، می گویند باید طرح بشود و میگویند مجلس خبرگان تعیین کننده است و اینها هم می گویند نباید بگذاریم تا دشمن در مجلس خبرگان رخنه کند.یعنی باید آن مجلس خبرگان کما فی السابق دست نشانده باشد. یا آقای هاشمی رفسنجانی می آید و می گوید باید شورایی باشد و طرح شورا را پیش می کشد و آقای محمد یزدی توی دهن او می زند . آقای هاشمی رفسنجانی می گوید آن وقت که شورایی طرح شد آقای خامنه ای هم طرفدار بود. حالا در این وضعیتی که الان داریم صحبت می کنیم،شما می بینید که در تلویزیون رژیم،آقای هاشمی رفسنجانی کیست؟ به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت منصوب آقای خامنه ای است. به مناسبت 22 بهمن  تلویزیون رژیم ،مرگ بر هاشمی رفسنجانی را پخش می کند.به این ترتیب که از شرکت کننده ای می پرسد چرا آمده ای ؟ جوان است ، می گوید من نسل بعد از انقلابم ولی به نظام وفادارم و آمده ام برای اینکه بگویم زنده باد رهبر،مرگ بر هاشمی رفسنجانی و مرگ بر امریکا. خوب اینها گویایی دارند . چند نوبت در گفتگو با شما توضیح ندادم که این آقای خامنه ای بنایش بر حذف است؟ از آقای هاشمی رفسنجانی و خاتمی و موسوی و کروبی و کسانی است که به اینها وفادارند.نگفتم؟ حالا می بینید. آقای خاتمی را که سخنگوی قوه قضائیه گفت ،ممنوع التصویر،ممنوع البیان،نه باید عکس او وحرف او را چاپ کرد و نه حرف او را ضبط و پخش کرد.  ممنوع شد.ممنوع السفر به خارج  هم قبلا شده بود. این آقای هاشمی رفسنجانی هم که در تلویزیون مرگ بر هاشمی پخش می شود. خوب حالا یک آدمی که در مقام رهبری ،از وقتی که تشریف آورده یک نفر را به این نظام جذب نکرده هر کس هم بود دفع کرده. یک دور آنهایی که با آقای هاشمی رفسنجانی کار می کردند دفع شدند و الان از آنها یکی هم در کار نیست.یک درو آنهایی که با آقای خاتمی کار می کردند.یک دور آنهایی که با آقای موسوی کار می کردند وخود ایشان . خوب یک مقام رهبری که استعداد کش است دافع استعداد هاست و دروزاه های کشور را بر روی استعداد ها باز کرده است که بروند از کشور. احمدی نژاد میشود مسئله،خوب معلوم است که اینها می شوند مسئله.

 حالا این دروغ ها که این آقای هاشمی رفسنجانی می گوید اینقدر فاحش است که آدم نمیداند بخندد به این دروغهاکه این آدم می گوید، حالت خنده بهش دست بدهد و یا حالت اینکه  آخر کار این کشور به کجا باید رسیده باشد که این جور آدمها با آن سوابقی که دارند هنوز میتوانند این جور دروغها بگویند. این اقا گفته بنی صدر از همه مستبد تر بوده، یعنی من از همه این آقایان مستبد تر بوده ام. خوب حالا مستبد تر بوده، پس یعنی شما هم مستبد بودید که من مستبد تر شما بودم دیگر. خوب حالا چرا مستبد تر بودم؟ می گوید شور نمیکرده. یعنی من شور نمیکردم. با کی شور نمیکردم؟ چه کسی دمکراسی شورائی را بعنوان راه حل پیشنهاد کرده است؟ بنی صدر. در ایران چه کسی شوراها را طرح کرد؟ بنی صدر. مرحوم طالقانی نیز پیگیری کرد. حال از قول آقای هاشمی در شورای انقلاب می آورم. ایشان مرتب در شورای انقلاب تکرار می کرد که یکی از ویژگی های ممتاز آقای بنی صدر این است که در مواردی هم که در شورا مخالف است، در خارج از شورا، از تصمیم اکثریت حمایت می کند. حال همین آدم برای اینکه توجیه کند که کودتا بر ضد دمکراسی کرده است و دستیار آقای خمینی بوده است یعنی در واقع محرک او بوده و اینها بودند که از آقای خمینی اجازه تقلب در انتخابات مجلس اول را گرفتند، اینها بودند که خمینی را وادار کردند به کودتا و به نزد او رفتند و به او گفتند که اگر بنی صدر جنگ را تمام کند، سوار تانک هایش میشود و به تهران می آید و دیگر شما هم حریف او نخواهی شد! آقای رفسنجانی و خامنه ای و بهشتی بودند که خمینی را بر کودتا برانگیختند. حال این آقا طرفدار دمکراسی و بنی صدر ضد دمکراسی شده است؟! خوب مسلما شما این استبداد را ساخته اید، بطور مسلم، بنی صدر را مردم ایران انتخاب کرده اند، شما کودتا بر ضد او کرده اید که این هم مسلم است. حال چطور شده است که بنی صدر مستبد شده است و شما دمکرات؟! [توضیح: مهم است بدانیم که در خرداد سال 60 سخن علیه بنی صدر از سوی این آقایان این بود که او را طرفدار غرب و دمکراسی غربی و لیبرال می خواندند و حالا می گویند او مستبد بود! اگفتن این مسئله از زبان آقای رفسنجانی بیانگر این امر است که اکنون دمکراسی و آرادیخواهی در جامعه ارزش شده است و به این علت برای خراب کردن بنی صدر او را مستبد می خواند حال انکه در سال 60 او بنی صدر را لیبرال می خواند ! اما کسی با دروغ نمی تواند کس دیگری را تخریب کند و زمان بیانگر حقیقت است.]

حالا چرا آقای رفسنجانی طرفدار شوراء رهبری شده اید؟! از اینجا به بعد به بیماری آقای خامنه ای هم ربط پیدا می کند، ولی دلیل اصلی آن این است که بعد از آقای خامنه ای خطر این است که از طیف خامنه ای کسی جای او را بگیرد، این مسئله باعث نگرانی آقای رفسنجانی شده است و می گوید که باید شورائی شود. او خوب میداند که خود او را رهبر نخواهند کرد و او در مدار حذف قرار دارد، اما ایشان خود نیز تناقض می گوید، چرا که: شما خود ولایت مطلقه را ایجاد کرده اید و بارها نیز گفته اید که امام ولایت مطلقه اعمال می کرد و قبول داشتید که امام بر خلاف قانون اساسی ، ولایت مطلقه اعمال کند!! این چطور باشورائی که شما می گوئید جور و هماهنگ است؟!! شما آقائی که دمکرات هستی به قول خودت چطور میتوانی ولایت مطلقه را با شورا تطبیق دهی؟! شورای را که ایشان می گوید: مبنایش بر این است که مقامی به عنوان رهبر وجود دارد که این مقام رهبر، شور نمی کند برای اینکه تصمیم شورا را به اجراء بگذارد. یادم است که آقای خمینی می گفت: وقتی آدم علم چیزی را دارد، شور کردن در آن چیز بی معنی است، شور کردن وقتی است که آدم در مسئله ای بی علم است، تا بوسیله شور دارای علم شود. رهبر دارای ولایت مطلقه برای این است که :  شور کند که در نهایت خود تصمیم بگیرید! نه اینکه شور کند برای اینکه تصمیم جمع را به اجراء بگذارد، این با مطلقه جور نیست! پس اگر قرار بشود که رهبری شورایی بشود، باید ولایت مطلقه لغو شود و قانون اساسی دوباره به همان قید نظارت باز گردد. چون در آن جا که ولایت مطلقه است، اکثریت و اقلیت بی معنا میشود . فرض کنیم شوار شد 3 یا 5 نفری. در نوع 3 نفری، دو نفر موافق بودند و یک نفر مخالف و یا در نوع 5 نفری، سه نفر موافق و دو نفر مخالف و تصمیمی گرفته شد. خوب این تصمیم چگونه باید اجراء بشود؟! اگر بخواهد اجراء شود، با توجه به مخالفین که تصمیم را صحیح نمیدانند . جای تقلید هم که ندارد که به آنها گفت شما باید تقلید کنید! اگر بگویند که آن 3 نفر ولایت دارند و این 2 نفر تابع آنها باید باشند که حرف بی معنی خواهد بود. این است که اختیارات مطلق با نظام شورائی مطلقا در تضاد است  و شدنی نیست. درست به همین دلیل بود که آن شورا را حذف کردند که بتوانند سیستم مطلقه را جایگزین آن کنند. حال برای شورائی شدن، باید که مطلقه را حذف کنند. و این کار معنایی جزء انحلال ولایت فقیه مطلقه و اصل رهبری ندارد. این آقای رفسنجانی دقیقا این مطلب را میداند و به همین علت، متهم است به اینکه میخواهد بساط ولایت مطلقه را برچیند. اگر شما از من بپرسی که آیا این قصد، بدی است؟ من میگویم که نه این قصد بدی نیست. ولی آقای رفسنجانی کسی نیست که ولایت حتی در حد نظارت را زیر بار برود. چرا که: در حال حاضر، پسر ایشان در زیر محاکمه قرار دارد و هر روز در مطبوعات رژیم یکی از مسائل روز است ، اگر قرار بر این باشد که نظام ولایت مطلقه نباشد، و دمکراسی باشد، یعنی : پاسخگوئی در مقام مسئولیت. در آن صورت، این آقای رفسنجانی باید بیاید از روز اول : راجع به جنگ، پاسخگو باشد، راجع به مافیا های که در دوران ایشان ایجاد شده، پاسخگو باشد، راجع به کودتا، راجع به فسادهای بزرگ، راجع به اعدام ها، راجع به روابط پنهانی با دنیای خارج، راجع به اتم و دادگاه میکونوس و... پاسخگو باشد. آیا ایشان حاضر به پاسخگویست؟ ببینید در حال حاضر پسر ایشان را در حال محاکمه کردن هستند در حالیکه محرمانه است. با اینکه در قانون اساسی، این محاکمات باید علنی باشد! چرا محاکمه ایشان محرمانه است؟ این نه تنها برای این است که پدر ایشان رئیس تشخیص مصلحت نظام است، بلکه  برای این است که این آدم بخشی از این نظام است و هر آنچه از ایشان علنی بشود، مجموعه را زیر سئوال خواهد برد. پس کار  می کنند که مردم ندانند که چه می گذرد. بعد هم خواهند گفت که محاکمه انجام شد و حکم هم فلان است! پس این اتهامی که به این آدم میزنند، نادرست است. حال این قضیه را از جهت دیگری نگاه کنیم. دیدم که آنچه که ولایت مطلقه را مسئله کرده است، نا سلامت باید که ایشان مسئله حل کن می بود، حالا خود مسئله شده است حاصل کار خود این رژیم است. آنقدر کارنامه نمره اش بد شده است که دیگر صفر هم نیست بلکه منفی منفی صفر است. از این دیدگاه بنگریم که گفته می شود رهبری مطلق است و اختیارات او در قانون اساسی هم کف اختیارات اوست. این چه معنی دارد؟ یعنی این آقای رهبر قدرت دارد بر....یعنی قدرت دارد در قلمروی اقتصاد و بر روی سیاست، در قلمروی روابط اجتماعی و در قلمروی روابط فرهنگی.

در کتابی که تازگی برای من آورده اند در باب شورای شهر تهران در اولین دوره اش، به عنوان "حتمی راهی هست". در آنجا به این موضوع پرداخته شده که آقای رهبر در همین کارهای شورای شهر تهران نیز مداخله می کند. و برای روشن شدن ابعاد این دخالت یک نکته در ایران کتاب را بازگو می کنم. ترور حجاریان را همه به یاد داریم. کسی که تیر را زده و او را ترور کرده، بعد شناسائی شده بود و محکوم به زندان شد. به آقای خاتمی گزارش می کنند که این مجرم در زندان نیست و آزاد در خیابانها می چرخد. آقای خاتمی می رود به آقای خامنه ای می گوید که این آدم که محکوم شده است آزاد در خیابانها می چرخد و در زندان هم نیست. فکر می کنید که آقای رهبر چه جوابی به ایشان دادند؟ او گفته است که آیا این حیف نیست که جوانی به این خوبی در زندان باشد؟ در همین حال او به آقای یونسی رئیس واواک زنگ می زند که شما چرا سران نهضت آزادی را دستگیر نمی کنید؟ از نظر رهبری آنها عامل ترور بوده اند. آقای یونسی می گوید که بر اساس تحقیقات آنها این کار آنها نبوده است. آقای رهبر می گوید که به او گزارش شده است که کار آنها بوده است. می فهمیم که این آقای رهبر کسی که برای قتل کسی اقدام کرده است و محکوم شده است را جوانی نازنین می داند و برای کسانی که جرمی انجام نداده اند، می خواهد پرونده ترور بسازد. واقعیت آقای رهبری اینست. در موردی دیگر پیام می دهد به شهرداری که شما به چه علتی می خواهید خیابان به اسم مصدق بگذارید؟ این صورت حقیقی رهبری است. قدرت که در یک نفر جمع شد اول او را در سانسور قرار می دهد و بقیه جرات گفتن حقیقتی که او از آن خوشش نیاید، ندارند. حتی اگر حاظر باشد که بشنود بقیه نمی خواهند که به او بگویند. شاه سابق هم به همین درد گرفتار شد که آن بلا سرش آمد. از آن گذشته به خاطر اینکه او مدام باید امر و نهی بکند، از تجزیه و تحلیل و ابتکار فکر محروم است. ساده اندیش می شود و سخنانی می گوید که باعث خنده می شود مانند همین حرفی که "ما غرب را تحریم می کنیم!" ایران خود در تحریم است و کسی نفت ایران را نمی خرد و او می گوید که اروپا را تحریم می کند که نفت و گازی هم ندارد برای فروختن. اقتصادی که حتی برای استهلاک صنعت نفتش هم نمی تواند سرمایه بگذارد، می گوید رابطه نفت را باید با بودجه قطع کرد. نظر اقتصاددانان در داخل کشور با نظر عمومی مردم انطباق دارد. وجدان عمومی مردم با وجدان عملی آن مردم در رابطه با ویرانگری این اقتصاد توافق کامل دارد. این روابطی که ریشه آنرا مردم شناخته اند و همگی به آن در توافق رسیده اند و این عواملی که نام برده شدند همه مربوط می شوند به مشکل اصلی که آن ولایت فقیه است که اینها صفت مطلقه هم به آن داده اند و هر کسی دیگری را هم بگذاریم به جای این آدم، به همین سرنوشت آقای خامنه ای دچار خواهد شد و کشور به همین روز می افتد که امروز افتاده.

 چاره کار هم هزارتا نیست! آنهم اینست که مردم صاحب حقوق خویش بشوند. زمان آنهم وقتیست که این مردم بخواهند به حقوق خود عمل کنند و قلمروی این استبداد ویرانگر را تنگ و تنگتر کنند تا زمانی که بساطش را برچینند. به جای آن دولت حقوقمدار بگذارند. اما اگر مردم دلشان را خوش کنند به اینکه این و یا آن فلان حرف را زده است تا دلشان خوش شود، این به نتیجه نمی رسد و فایده هم ندارد. مساله برای مردم ایران و جهان روشن است و حتی اکثریتی از این رژیم هم اینرا می داند. ان اکثریتی که اسلحه در دست ندارد. پس چاره کار حل مساله است و حل مساله اینست که این قدرتی را که مقام مطلق برای خود در جامعه می بیند بر دارید و به جای آن مقامی بگذارید که خود را حقوقمدار می داند و به حقوق پایبند است و به او عمل می کند.

 شاد و پیروز باشید.

برگرفته از مصاحبه با رادیو عصر جدید بتاریخ 2015-02-20

منبع:پژواک ایران