PEZHVAKEIRAN.COM سیاهکل از نگاه نسل جوان
 

سیاهکل از نگاه نسل جوان
صمد بهادری طولابی

متن صحبت های صمد بهادری طولابی در مراسم بزرگداشت دو روز تاریخی، یعنی ۴۴مین سالگرد رستاخیز سیاهکل (۱۹بهمن۱۳۴۹)  و ۳۶مین سالروز قیام پرشکوه بهمن ۱۳۵۷ در استکهلم ـ سوئد

با درود به حضار محترم.

ضمن گرامی داشت یاد و خاطره رزمندگان سياهکل که درمقطعی از تاريخ کشورمان در تاريکی چون ستاره درخشيدند و راه رهايی را روشنی بخشيدند، چهل و چهارمین سالگرد رستاخیز سیاهکل و سی و ششمین سالروز قیام پرشکوه بهمن را گرامی می دارم.

به عنوان کسی که پدرش را جمهوری اسلامی در ۱۴ بهمن سال ۱۳۶۰، اعدام نموده و در زمان تيرباران پدرش کودکی بيش نبوده قرار است با شما در مورد رستاخيز سياهکل صحبت کنم. با توجه به آنچه که گفتم روشن است که قصد دارم در مورد رويدادی سخن گويم که سال ها بعد از وقوع اش، با آن آشنا شده ام. از آنجا که پدرم رفيق «محمد حسن بهادری طولابی» يک فدايی بود. من هم به عنوان تنها بازمانده او، از وقتی که خودم را شناختم طبيعتا به پرس و جو پرداختم تا پدرم و دلايل اعدام او و در نتيجه سازمان چريک های فدايی خلق را بشناسم. از طريق همين پرس و جوها بود که خيلی زود با اين رويداد بزرگ تاريخی آشنا شده و کنجکاو شدم که درباره اش مطالعه و تحقيق کنم.

بزرگداشت ۴۴مین سالگرد رستاخیز سیاهکل و ۳۶مین سالروز قیام پرشکوه بهمن، استکهلم ـ سوئد

 

بنابراين روشن است که من مثل برخی از شما ها شخصا شرايطی که رويداد تاريخی رستاخيز سياهکل در آن رخ داد را نديده ام و حتی شاهد زنده تحميل بختک جمهوری اسلامی بر انقلاب مردم ما در سال ۵۷ هم نبوده ام گرچه از همان کودکی از ددمنشی ها و سرکوبگری های اين رژيم جنايت کار بی نصيب نمانده ام و درد از دست دادن پدر را تا همين امروز با خود حمل می کنم. اين را گفتم تا بتوانم تاکيد کنم که شايد همين فاصله زمانی، به من امکان داده باشد که به رستاخيز سياهکل از زاويه ديگری و از نگاه فردی که آن زمان در قيد حيات نبوده بنگرم. از زاويه ديد فردی که از همان کودکی همواره می شنيده که آن رويداد حرکتی بوده خشونت آميز، خطرناک و بی نتيجه، و هميشه کنجکاو بوده که چه رمزی در اين رويداد و سازمان سازمانده آن وجود دارد که جمهوری اسلامی به هر وسيله ای برای مخدوش کردن واقعيت آن متوسل می شود؟

امشب می خواهم بخشی از نتيجه ای که از اين کنجکاوی نصيب ام شد را با شما در ميان بگذارم. همان طور که گفتم وقتی جوان تر بودم به ما می گفتند سياهکل خشونت بی نتيجه بود اما وقتی که تاريخ کشورمان را مطالعه کردم ديدم که اتفاقا بر عکس اين ادعا، مبارزه ای که در ۱۹ بهمن سال ۴۹ با حمله چريک های فدايی به پاسگاه ژاندارمری سياهکل شروع شد در فاصله کوتاهی فضای سياسی جامعه را دگرگون نمود و نقبی زد به قلب مردم، و آن چنان جايگاه رفيعی در دل آنها پيدا نمود که هنور چند سالی از آغاز مبارزه نگذشته بود که گروه کوچک اوليه به بزرگ ترين سازمان کمونيستی ايران و بنا به برخی گزارشات، کل خاورميانه تبديل شد. وقتی که امکان يافتم اثر ارزشمند رفيق اميرپرويز پويان را مطالعه کنم و در آن خواندم که تئوريسين بزرگ چريک ها در توصيف شرايط آغاز مبارزه رزمندگان سياهکل نوشته است که ما «نه چون ماهی در دريای حمايت مردم، بلکه همچون ماهی های کوچک و پراکنده در محاصره تمساح ها و مرغان ماهی خوار به سر می بريم» و اين اوضاع را مقايسه کردم با سيل جمعيت در متينگ های سازمان چريک ها بعد از قيام بهمن، که شعار های فدايی ها را تکرار می کردند و امروز هم عکس ها و فيلم هايش موجود است، برايم شکی باقی نماند که رزمندگان سياهکل در جريان رزم دلاورانه خود به يکی از بزرگترين اهداف خود رسيده اند و آنچه که جمهوری اسلامی عليه آنها می گويد با هيچ واقعيتی انطباق ندارد. پس به اين جمع بندی رسيدم که سياهکل خشونت بی نتيجه نبود بلکه اعمال قهر انقلابی برای در هم شکستن سد ديکتاتوری ای بود که جلوی هر حرکت و تشکلی را گرفته بود و همه مبارزات تا آن زمان را به بن بست رسانده بود.

ديکتاتوری ای که اختناق را به آن جا رسانده بود که بزرگ تر ها در خانه به جوانان می گفته اند: «ديوار موش دارد و موش هم گوش دارد.» و به اين وسيله به آنها نسبت به شاخک های سازمان های اطلاعاتی زمان شاه هشدار می دادند. استبدادی که همه راه های فعاليت را بسته بود و هر گونه تشکل را مورد شديدترين پيگرد ها قرار می داد. شنيدن اين واقعيات اصلا برای من عجيب نبود چرا که به نسلی تعلق دارم که در شرايطی رشد کرده که معنای ديکتاتوری و اختناق را با پوست و گوشت خود لمس کرده و داغ آنرا با خود حمل می کند. و در همه اين سال ها از فقدان يک جريان انقلابی در سطح جامعه رنج برده و می برد. به همين دليل هم بهتر می تواند ارزش و قدر رويداد و مبارزه ای را بشناسد که توانست سد ديکتاتوری رژيم گذشته را در هم شکسته و سازمانی را شکل دهد که ده ها هزار نفر شعارهايش را تکرار می کردند.

اجازه دهید کمی در مورد واژه خشونت صحبت کنم، سیستم سرمایه داری حاکم بر دنیای امروز ارگان مسلح و قدرتمندی را به اسم برقراری نظم و دفاع از ملت و سرزمین در برابر دشمن تشکیل داده و نام ارتش را بر آن نهاده است که در واقع ماشين سرکوب مردم می باشد. این ارگان را روزانه به بهترین سلاح ها و آخرین راه کارهای سرکوب مجهز می کند. پلیس که ادعا می شود حافظ جان و مال مردم می باشد، روزانه در کشورهای مختلف صفی آهنین را در برابر کارگران که بیشترین درصد جوامع را تشکیل می دهند قرار داده و به اشکال مختلف در حال سرکوب آنها و دفاع از نظام حاکم است. در هر نقطه ای که مردم از سیستم سرمایه داری و ظلم حاکمان دیکتاتور وابسته به آن به ستوه آمده و علیه آن دست به اعتراض می زنند و می خواهند به حق و حقوق انسانی خود برسند، ارتش که بزرگ ترین و قدرتمندترین حامی و مدافع سرمایه داری ست، قد علم کرده و با هر وسیله ای دست به خشونت زده و ۹۹ درصدی ها را به خاطر ۱ درصدی ها  سرکوب می کنند.

این خشونت در ایران به اوج خود رسیده و حتی سرکوب گران تحمل راهپیمایی سکوت را هم ندارند و آن را با آتش و خون پاسخ می دهند. آیا سرکوب مردم  و به ویژه کارگران و زحمت کشانی که در پی گرفتن حق و حقوق معوقه خود هستند، ولی در مقابل دستگیر و شکنجه می شوند، با حکم های چندین ساله زندان روبرو می شوند و یا زیر شکجه جان می دهند، خشونت نیست؟ آیا اعدام های هر روزه خشونت نیست؟ آیا گرسنه ماندن کودکان و خانواده ها به خاطر اخراج و یا زندانی شدن سرپرست خانواده به دلیل اعتراض از وضع موجود، خشونت با همه  عواقب دردناک آن نیست؟

به گمان من اگر دمکراسی و حقوق بشری که مبلغان امپریالیسم از آن دم می زنند و برخی ها هم زیر پرچم آن سینه می زنند، معنايش  این است که آزادی خواهان و معترضين را اعدام و ترور کنند، يا به روی مردمی که با دستان خالی به راه پیمایی آمده و معترض به وضع موجود هستند، آتش گشوده و با ماشین های زرهی از روی آنها رد شوند، در بهارهای عربی از هر گونه خشونتی برای سرکوب استفاده کنند، در جنبش وال استریت خشونت را به حد اعلای خود برسانند، در اسپانیا، ایتالیا، یونان، سوریه، ترکیه و ده ها کشور دیگر با شدیدترین وضع ممکن اعمال خشونت کنند، پس چرا زمانی که مردم به ستوه آمده برای دفاع از خود در مقابل ارتش تا دندان مسلح و حامی جنایت کاران، آن هم برای رسیدن به آرمان های والای انسانی و حقوق برابر، دست به عمل قهرآمیز می زنند، صدای حامیان سرمایه داری بلند می شود و با شعار خشونت زدایی آب در آسیاب امپریالیسم جهانی می ريزند. آيا اين کار جز برای کم رنگ کردن ضرورت قهر انقلابی و خوش رقصی برای دریافت منافع شخصی معنای دیگری دارد؟ آیا طرفداران چنين ديدگاه هائی فکر می کنند که ترویج این گونه شعار ها سبب عدم خشونت سیستم سرمایه داری موجود می شود؟ اگر این گونه است که کاملا در اشتباه اند. چرا که امپریالیسم و متحدین اش، ذره ای رحم و مروت در وجودشان نیست و تجربه سرکوب انواع و اقسام مدل های اعتراضی در کشورهای مختلف آنرا ثابت کرده است.

رفقای انقلابی و بنیان گذار جنبش مسلحانه عليه اختناق و دیکتاتوری حاکم در آن سال ها، با مطالعه دقيق مارکسیسم و در ادامه آن بررسی شرایط موجود جامعه در ایران، روی این جمع بندی تاریخی مارکسيسم تاکيد داشتند که دولت ابزار سرکوب يک طبقه عليه طبقات ديگر است، ولی آن دسته از کسانی که داعیه ادامه دهنده گان راه آن عزیزان را داشتند و خود را مارکسیست می نامیدند، بدون توجه به اين امر پس از قیام پرشکوه بهمن ۵۷  به حمایت از خمینی و رژيم وی برخاستند. آنها جدا از خیانتی که به انقلاب توده ها کردند، به همگان نشان دادند که مارکسیسم را نفهمیده اند و صرفا هر کجا که آب باشد ماهی گیران خوبی هستند وگر نه هیچ کمونیستی اگر که مارکسیسم را فهمیده باشد و آن جمع بندی واضح را متوجه شده باشد، هیچ گاه به دنبال رژيم جمهوری اسلامی به راه نمی افتد، بگذریم که با حمایت از خمینی و دار و دسته اش، روی مبارزه طبقاتی هم خط بطلان کشیدند و آن قدر کوته فکر بودند که خمینی را ضد امپریالیست خوانده و به خاطر آن که، خوش رقصی های شان را تکمیل کنند بخشی به آنجا رسيدند که شعار «پاسداران را به سلاح سنگین مسلح کنید» سر دادند.

البته چنين کسانی هنوز هم  هم چنان آب در آسیاب این نظام ننگین می ریزند. با ادعای نبود آلترناتیوی برای ایران امروز که جایگزین حکومت وابسته به سرمایه داری جمهوری اسلامی شود که خون کارگران و زحمت کشان را در شیشه کرده است، همراه و هم گام با اصلاح طلبان حکومتی جوانان و کارگران ایران را به سیاست مدارا و انتقاد تشویق کرده و می خواهند ضرورت مبارزه و انقلاب را هر چه کم رنگ تر کنند. ولی من می خواهم خدمت شما عرض کنم که مگر همه مبارزینی که در دوران پهلوی علیه ظلم و ستم و نابرابری های طبقاتی دست به اعتراض زدند، خواهان برابری و آزادی و رفع ستم طبقاتی نبودند؟ مگر  رفقای چریک های فدایی که پس از ماه ها تحقیق از وضع اجتماعی جامعه و شرایط حاکم بر آن به مبارزه قهرآمیز علیه حکومت برخواستند و رستاخیز سیاهکل را رقم زدند، قلب شان برای رسیدن به جامعه ای عاری از طبقات که در آن برابری زنان و مردان حاکم باشد، نمی تپید؟ آنها هدفی جز رسیدن به سوسیالیسم نداشتند، جامعه ای که در آن این کارگران و زحمت کشان هستند که بر مسند قدرت قرار می گيرند و در جهت نابودی مالکیت حرکت می کنند. پس چه آلترناتیوی بهتر از رسیدن به یک جامعه سوسیالیستی ای که در آن همه با هم برابر و آزاد اند و جهت گيری جامعه به سمت نابودی دسته بندی های  طبقاتی است. کارگران به حق و حقوق واقعی خود می رسند و شرایط اقتصادی به گونه ای ست که دیگر کسی شکم گرسنه سر بر بالین نمی گذارد. پس آلترناتیو هست، فقط نیاز به آن دارد که آگاهی سیاسی و اجتماعی خود را بالا برده و اتحاد و یکپارچگی به دست آوريم و با درس گيری از گذشته با عزمی راسخ در جهت سرنگون کردن این نظام پوسیده و رژيم حامی اش با همه جناح هایش گام برداريم. تا امکان رسيدن به آن مهيا شود.

در خاتمه اجازه دهيد ياد آوری کنم که طی این سال ها ما شاهد بوده ايم که چگونه جمهوری اسلامی با به راه انداختن تبليغات منفی در مورد رستاخيز سياهکل و چريک های فدايی، می کوشد تا ذهن مردم، بویژه جوانان را عليه آنها کُند و در اين راستا تمامی مبارزین راستين را به نوعی بدنام کند. چرا؟ چون منافع اش حکم می کند تا ذهن جوانان ناآگاه را به انحراف کشانده و آنها را که از وضع حاکم، با همه وجود ناراضی هستند را، با بدبين کردن به تجربيات موفق گذشته به سوی جریانات داخل حکومتی سمت دهد امری که تنها نتيجه اش اين است که آنها را از نيروی واقعی تغيير وضع موجود دور سازد، در حالی که تجربه نشان داده که تمامی دار و دسته های درونی جمهوری اسلامی مخالف مردم و حافظ وضع نکبت بار کنونی می باشند و اگر کسی بخواهد به طور جدی عليه وضع موجود برخيزد بايد تجربياتی که حاصل مبارزات مردم ما می باشد و به خصوص از تجربه رستاخيز سياهکل درس گرفته و اين درس ها را در عمل به کار گيرد.

از این فرصت استفاده می کنم و یک بار دیگر یاد تمام رزمندگان سياهکل، و تمامی جان سپردگان راه آزادی و سوسياليزم را گرامی می دارم.

زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم با سپاس

صمد بهادری طولابی ۸ فوریه ۲۰۱۵ استکهلم ـ سوئد

منبع:پژواک ایران