حزب ندا، اسب تروای مصباح یزدی دراردوگاه اصلاح طلبان- بخش اول و دوم
کورش کبیر
با روی کارآمدن دولت محافظه کارحسن روحانی با شعارهای سرقت شده ازجبهه اصلاحات نظیررفع حصررهبران جنبش سبز، احترام به حقوق وشئونات انسانی، برگرداندن ارزش پاسپورت ایرانی ومبارزه با فسادسازمان یافته درحاکمیت بخشی ازکادرها وجوانان اصلاح طلب با شعارهای ” روحانی مچکریم” به سوی وی شتافته والبته حذف هاشمی وخاتمی وعقب نشینی تنها کاندید متوهم غیرمحافظه کارکه تحت عنوان اصلاح طلبی ازهرمحافظه کارتری محافظه کارتربنظرمی رسید نیزدراین امربی تاثیرنبود.
جنگ زرگری بین شش کاندیدا ازطیف محافظه کاردرواقع رویای خامنه ای را تحقق می بخشید که ازیکسوتنها محافظه کاران را صاحب مملکت وخودی می شناخت ودیگرمی توانست درمقابل چشم جهانیان لاف رقابت انتخاباتی آزاد ودموکراسی درنظام مقدس اما فاسدش را بزند.
دولت روحانی نیزبا انتخاب معاونین و وزرایی که بعضا نظیرمحمدشریعتمداری وجوادظریف ازاردوگاه محافظه کاران دردولت خاتمی تزریق شده بودند درصدد رنگ ولعاب دادن اصلاح طلبی به تحرکات خود بالاخص دروجه سیاست خارجی خود وتنش زدایی با غرب ودنیای عرب بود اما اینبارجامعه بین الملل واعراب چون مارگزیده ای که یکبارنیش نظام را درپشت چهره دولت محمدخاتمی دیده بودند بسیاربا احتیاط گام برداشتند چهازقدیم گفته اند سیاست خارجی دنباله روی سیاست داخلی است که نوعا بعنوان ابزاری برای توسعه نفوذ ورسیدن به حداکثرمنافع بکارگرفته می شود ودرواقع تابعی ازشاکله نظام سیاسی حاکم برکشورمی باشد.
حسن روحانی با ادعای حاکمیت آمریکا برعرصه بین الملل شعارخود را “دیدن دم کدخدا” قرارداد بااین امید که براحتی با این روش می تواند رعیت (اتحادیه اروپا) را نیزنسبت به اقدامات وتوافقات خود با کدخدا همراه سازد جدا ازصحت وسقم چنین دیدگاهی درعرصه سیاسی فردی که چنین دیدگاهی دارد درعرصه داخلی نیزبدنبال کدخدا(رهبری)راه می افتد تابادیدن وی رعیت ( گروههای فشار) را سرجای خودنشانده وبرنامه های خود را پیش ببرد اما اکنون که 15 ماه ازعمردولت وی می گذرد می بینیم که نه کدخدای خارجی ونه کدخدای داخلی هیچکدام حاضربه تعامل با این نورسیده نمی باشند چه کدخدا همانا که ازنامش پیداست همیشه به منافع خود می اندیشد ونه دیگران
عملکرد حسن روحانی که دربطن خود ریشه درپایگاه محافظه کاری (ودرواقع فرصت طلبی) وی باظاهری اصلاح طلبانه دارد باعث رفتارمحتاطانه ودرعین حال منفعلانه اصلاح طلبان نسبت به وی گردیده است وازسوی دیگرنیزسرکوب خونین جوانان اصلاح طلب وافزایش هزینه فعالیت سیاسی که تنها انحلال احزابی نظیرجبهه مشارکت وسازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ودستگیری وحبس کادرهای آن نمونه های کوچکی ازآن می باشد جامعه را دچارخلاء سیاسی کرده وحاکمیت را به طمع استفاده ازآن برای ایجاد جریانهای اصلاح طلب دست سازکرده است. اولین حرکت دراین رابطه راشاید بتوان به حزب مردم سالاری مصطفی کواکبیان (متولد 1341 سمنان !) نسبت داد که درجریان انتخابات خرداد 92 سعی کرد فرصت طلبانه ازعدم حضور احزاب اصلاح طلب واقعی به نفع خود وجریان حاکم بهره برداری نماید که البته موفقیت چندانی را برای وی وحاکمیت بهمراه نداشت.
دومین حرکت اما اینباربا گذشت یکسال ازعمردولت روحانی وآشکارشدن پوچی شعارهای وی مبنی برتامین حقوق شهروندان آغازگردید افزایش برخورد با ته مانده اصلاح طلبان وسرکوبهای داخلی باضافه اعدام های بی سابقه وحتی توقیف نشریات حامی دولت عملا نشانگرتصمیم حاکمیت برای دادن پیام به پایگاه لرزان اجتماعی حسن روحانی بود که وی تنها مجازبه حرکت در مسیرمشخصی جهت رفع تحریم ها وناشی ازبرنامه اتمی ایران می باشد وبس ودلیل مشخص آن نیزچیزی نبود جزنیازحاکمیت به دلارهای نفتی برای تداوم سلطه خود وجلوگیری ازشورش گرسنگان
اما خامنه ای نگران ازخلا سیاسی وعدم اعتمادبه پایگاه اجتماعی اصولگرایان ورشکسته که طشت رسوایی آنها بعد از8 سال فسادمالی واخلاقی وسیاسی آنها ازبام افتاده دراندیشه آنست که بابسیج چهره های کمتربدنام یا با نقاب اصلاح طلبی دوباره لشکرخود را برای یکدست کردن حاکمیت بسیج نماید اشتباهاتی که تکرارآنهانظیرتبدیل فرصت ها به تهدیدات تنها درتخصص وی می باشد.
یکی ازاین تشکیلات دست ساخته باند خامنه ای حزبی بنام ندا به دبیرکلی صادق خرازی (بخوانید خرراضی) می باشد که درابتدا گفته می شد عنوان این حزب مخفف نسل دوم اصلاح طلبان می باشد درحالیکه بررسی سابقه این فرد نشان می دهد که ازافراطی ترین کادرهای جناح راست بوده اند وتنها سابقه وی عنوان سفیری وی درپاریس دردوره دوم ریاست جمهوری خاتمی ووزارتخارجه عموی وی کمال خرازی بوده است که آنهم با فشاربیت رهبری صورت گرفته است.
صادق خرازی متولد 1342 که درزمان پیروزی انقلاب تنها 15 سال داشته است به تهران می آید وپس ازاخذ دیپلم بدلیل اینکه برادرزن یکی ازفرزندان خامنه ای است نظیردیگرآقازاده ها فورا بعنوان معاون ستاد تبلیغات دستیارعموی خودکمال خرازی می گردد وی پس ازجنگ درسال 68 شمسی (1989 میلادی) نیزدرحالیکه تهی ازحداقل صلاحیت ها بوده است بعنوان معاون نماینده دائم ایران درسازمان ملل روانه نیویورک شده وتا سال 1995 درآن مجموعه بوده است گروهی که بعدا بهمراه محمدجعفر محلاتی، محمدجوادظریف وعباس ملکی و… به باند نیویورکی ها دروزارت خارجه ایران معروف شدند.وی درتمام ایام خدمت خود دردفتردائمی هیچگونه تحرک خاص دیپلماتیکی (بدلیل عدم تسلط به زبان انگلیسی) نداشته وهنرایشان سرویس دادن به روحانیونی نظیرآیت الله مصباح یزدی بوده است که برای آشنایی با فرهنگ غربی به وازجمله هالووین به آمریکا می آمدند ورابطه مرید ومرادی ایشان با مصباح یزدی نیزازهمین ایام سرچشمه می گیرد.
صادق خررازی پس ازحمله آمریکا به عراق درسال 2003 وتهدید ایران درموقعیت سفیرایران درفرانسه بهمراه کمال خرازی ومحمدخاتمی پیشنهاد برقراری رابطه با آمریکا رابه سفارت سویس درتهران می دهند بدین ترتیب که درقبال عدم حمله به ایران و نگهداری سازمان مجاهدین خلق ایران درلیست سیاه دولت آمریکا رهبری متعهد می شود که ضمن شفافیت دربرنامه اتمی خود درکلیه مناقشات منطقه (افغانستان وعراق) هماهنگ با سیاست آمریکا حرکت نماید وگروههای تروریستی حزب الله لبنان وحماس وجهاداسلامی درفلسطین ونوارغزه رانیزخلع سلاح نماید این پیشنهاد بسرعت مورد تایید وزارتخارجه آمریکا قرارگرفت اما پس ازارسال آن به کاخ سفید با واکنش تند دیک چینی که پرونده ایران را مدیریت می کرد روبرو شد وی معتقد بود که هرگزنباید با دولتهای حامی تروریزم بین الملل وارد معامله شدپس ازآن جورج بوش ایران را درلیست کشورهای “محورشرارت” قرارداد وهاشمی رفسنجانی نیزکه خود درپشت صحنه پیشنهاد ایران به دولت بوش بود مدیریت تبدیل عراق به یک باطلاق را برای نیروهای آمریکایی برعهده گرفت.
صادق خرازی درروزهای اخیرکه وزارت کشورمجوزتاسیس حزب ندا را صادرکرده است بدلیل وابستگی وی به بیت رهبری واسترا تزی رسوایی که تنها انتقادات را متوجه اصلاح طلبان می کند مورد حملات شدیدی ازسوی طیف اصلاح طلبان غیرحکومتی نظیرابوالفضل قدیانی قرارگرفته است ودریک موضع تدافعی ادعا کرده است که ” اصلاح طلبی یک فکرومنش است نه حزب سیاسی که برخی آن را انحصاری خود بدانند” وی برای توجیه وابستگی خودبه حاکمیت اضافه کرده است” اصلاح طلبی یعنی اصلاح جامعه تحت تعالیم اسلام، تعریف ما از اصلاح طلبی این است به همین خاطر معتقدیم که باید در چارچوب نظام اسلامی و در تعامل با حکومت باشیم.”
وی نظیردیگرکاندیداهای متوهم محافظه کارکه خود راناجی ایران می دانند درخصوص انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم درسال 96 با یک ژست رنگ ورو رفته گفته است ” به قول آمریکایی ها هیچ چیزغیرممکن نیست وهمه چیزمحتمل است؛ بنابراین احتمال دارد که من هم برای انتخابات ۹۶ بیایم!.”
اما درحالیکه اصلاح طلبان حکومتی درخواب زمستانی فرو رفته وهنوزدرخصوص حمایت، انتقاد یا اعتراض به دولت روحانی بدلیل راست رویی های پرفراز ونشیب اش چرتکه می اندازند ابوالفضل قدیانی اصلاح طلب چپ شجاعانه شمشیر ازنیام کشیده وبالاخص با توجه به بروز شایعاتی مبنی برتشکیل حزبی مشابه “ندا” بنام “رهروان ولایت” توسط علی لاریجانی مستقیما خامنه ای را دراین خصوص مورد حمله قرارمی دهد. قدیانی دربیانیه اش می گوید:
” تاریخ و تجربیات به ما نشان می دهد که جبهه استبداد برای حذف آزادی خواهان تنها به شیوه های بگیر و ببند اکتفا نمی کند و روش های ایجابی را نیز گاه به کارمی برد. از این رو مستبد درعلن لاف تحزب وبلااشکال بودن جناح بندی سیاسی وکارحزبی زده و درخفا دست به کارتوطئه تشکیل احزاب دست پرورده وتحت کنترل می شود. اکنون بر ما روشن شده است که ولی مطلقه فقیه و بخش های امنیتی دربارعریض وطویلش هوس راه اندازی احزاب “چشم قربان” و “بله قربان” را دارند. گویی تجربه پهلوی دوم را در پیش روی خود گذاشته و خیالات خام مشاوران امنیتی شان را با بادمجان دور قاب چین هایی که غوره نشده هوس مویز شدن کرده و شهره بودن در شهر به “ارتباط با بیت” را کلید حل معما و وارد شدن به میان رجال سیاسی می دانند، در میان می گذارند. بازیچه ای را علم کرده و با تهدید و تطمیع و نشان دادن در باغ سبز رابط های صاحب منصبی را به جان جوانان جویای نام می اندازند.”
وی اضافه می کند:
” صاحب این قلم پیشتر از اینها درمورد سناریوی تهیه وتولید اصلاح طلبان خوب ومطیع امری که به اصطلاح نقش کتک خور را درخیمه شب بازی مستبد امروزایران ایفا کنند، هشدارداده بودم، لیکن گویا به خیال خودشان آشی که برسراجاق گذاشته بودند حالا جا افتاده است. البته خیلی زود روشن شد که آن هشدارها که مکررا ازسوی دلسوزان دیگری ازجمله بزرگان جریان اصلاح طلبی گوشزد شده بود، اثرخود را کرده و دیگچه مذکور را از روی اجاق چنان برداشتند که دست پختشان را که نچشیدند هیچ دست و بالشان نیزسوخته وخواهد سوخت. اما چنین پروژه هایی مشق تکراری استبداد است.”
حزب ندای ایرانیان چه می گوید؟
خرازی از زبان آنها می گوید “ما ازجوانان اصلاح طلب تشکیل شده ایم وبا تشکیل این حزب به دنبال جدایی ازنسل اول اصلاحطلبان نیستیم زیرا ما به نسل اول اصلاحطلبی اعتقاد داریم و اصلاً مگرمیشود نسل اول و دوم اصلاحطلبان با هم تعامل نداشته باشند؟”
وی در ادامه در پاسخ به این پرسش که آیا ایجاد این حزب موجب تفرقه اصطلاحطلبان نخواهد شد گفت: اصلاحطلبان دارای 50 تشکل هستند که با تشکیل حزب ندای ایرانیان صاحب 51 حزب میشوند.
وی درادامه گفت: من درباره تشکیل این حزب با سیدمحمد خاتمی مشورت کردم و وی موافقت خود را با ایجاد این تشکل و هرتشکل سیاسی دیگراعلام کرده است.
دبیرکل تشکل «ندا» هدف از راه اندازی ندای ایرانیان را ایجان فرصتی برای جوانان دانست و تصریح کرد: هدف ما از راه اندازی ندا، متشکل کردن و فرصت دادن به جوان هاست که امیدواریم بتوانیم آن را محقق کنیم.
درسایت ندای ایرانیان درمطلبی تحت عنوان “گزارش ندای ایرانیان از رویکرد تئورسین های اصلاحات” تلاش گردیده است که ساختاراین گروه را وابسته به اصلاح طلبان وبالاخص بدنه این طیف نسبت داده وبا گرفتن نوعی تاییدیه ازبرخی اصلاح طلبان یا اعتدالیون حکومتی که به علتهای مختلفی وضعیت فعلی اصلاح طلبان را برنمی تابند ازآن بعنوان تاییدی بروابستگی خودبه جریان اصلاحات استفاده کنند آنها با آوردن نقل قولهایی ازافرادی نظیر محمدرضا تابش، محمدرضاتاجیک، جواداطاعت، موسوی تبریزی، صادق زیباکلام، احمدنقیب زاده، محسن رنانی وحتی استفاده ازشرکت برخی ازسران اصلاح طلب درمراسم عزداری عاشورا درمنزل صادق خرازی بعنوان دلایلی برای انتساب خود به اصلاح طلبان استفاده نمایند.
این گروه گرچه با توجه به ماهیت اصلاح طلبی که ریشه درتغییروبازنگری وتکثردارد سعی دارد وجاهتی عرفی وقانونی وعقلانی به خودبدهد اما ازآنجا که بدلیل خفقان حاکم برکشور و وابستگی هرگونه تحرک سیاسی به تامین منافع حاکمیت و مصلحت باند حاکم وبالاخص وابستگی نسبی ومستقیم شخص دبیرکل آن یعنی صادق خرازی به خامنه ای نمی توان این حرکت را یک امرجدا ازنظرواوامررهبری دانست والبته خود این گروه نیزدربیانیه های خود اعلام کرده است که ویژگی آنها درتعامل با حاکمیت (بخوانید قدرت ومافیای حاکم) است که اتفاقا دم خروس ازهمین جا از زیرعبای ملا بیرون می زند زیرا اگراین گروه خود را نسل دوم یا نسل جوان اصلاح طلب می داند که باید با موضع انقلابی تری با حاکمیت نظیرکسانی که در25 خرداد 88 به خیابانها ریخته وشعار”مرگ براصل ولایت فقیه” سردادند برخوردکنند ونه بدنبال تعامل باشند زیرا فرض براین است که نسل اول کند وکم سو می باشند ولی نمی توان هم نسل اول را منفعل وکندرو نامید وشعارعبور ازآن را داد ولی به سمت تعامل با حاکمیت حرکت کرد دراین صورت تفاوت این گروه با جبهه پایداری ودیگرگروههای راستگرا درچیست؟
نکته دوم اینکه آقای صادق خرازی که پایگاه اصلی ایشان محافظه کاری است چرا به فکراصلاح درجناح راست که 35 سال است کشوررا دراختیاردارد نمی رود ونسل دوم محافظه کاران که کشور را بالاخص در8 سال دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد به نابودی کشاند نمی رود اصلاح طلبان که بجز18 ماه ابتدایی دوره اول ریاست جمهوری خاتمی دستی جدی دراداره کشورنداشته اند؟
نکته سوم اینکه ایشان ظاهرا فراموش کرده اند که نسل دوم اصلاح طلبان جوانانی بودند که به قول ابوالفضل قدیانی درخیابانهای تهران به خاک وخون کشیده شده وتا هم اکنون نیزکه 5 سال ازانتخابات خرداد 88 می گذرددسته دسته روانه شکنجه گاهها و محبس هاوتبعیدگاهها می شوند شعارهای آنان نیزپس ازکشتارها نیزمتناسب با رفتارحاکمیت ازاعتراض به دزدیدن رای خود ازچارچوب جنبش سبزبه جنبش رنگین کمانی درآمده بود نسل دوم اصلاح طلبان که چهره های شناخته شده ای چون محمدرضا جلایی پورها وحسین نعیمی پورها وساجده عرب سرخی ها آنها را نمایان می سازد نمی توانند کندترازقدیانی ها،تاج زاده ها وهاشمی حرکت کنند. افرادی که بعنوان هیات موسس یا شورای مرکزی حزب دست سازایرانیان معرفی شده اند هیچک چهره ای شاخص درصفوف اصلاح طلبان نبوده اند تا بتوانند اعتماد مردم وجوانان را جلب کنند وتنها چهره واتفاقا موثرترین آنها یعنی صادق خرازی مفتخربه شاگردی مصباح یزدی وهمپالگی با سردارقاسم سلیمانی آتش افروز وبن لادن ایران درمنطقه است
ما ازجوانان ایران می پرسیم چه کسی این افراد رامی شناسد وآنها درکدام مبارزه مرگ وزندگی دراین سالها درکنارمردم بوده اند وداغ وکدام درفش را برشانه خوددارندسجادسالک (احتمالا فرزند آخوندسالک نماینده امنیتی ازاصفهان)، شهاب طباطبایی، سعیدنورمحمدی، حسن یونسی (فرزند آخوند یونسی وزیرسابق اطلاعات)، حجت شریفی وهادی حیدری (که ظاهرا هردواستعفاء داده اند)،
نکته چهارم اینکه دربیانیه های این گروهک تاکید می شود که ساختارآن متکی بربدنه اصلاح طلبان است که تداعی کننده مقایسه گروههای هادی اصلاح طلبان ودرراس آنها حزب مشارکت ومجاهدین انقلاب با سازمان مجاهدین خلق است بگونه که توگویی رهبران اصلاح طلب جدا ازبدنه آنها می باشند وبنوعی اصلاح طلب بد (نسل اول) واصلاح طلب خوب ( نسل دوم) را به نمایش می گذارد.
نکته پنجم اینکه بدلیل فقدان آزادیهای سیاسی وسازماندهی حقیقی نهادهای مدنی عملابرخی از ارگانهای دولتی نظیرمرکزتحقیقات استراتژیک، سپاه پاسداران وبسیج، شهرداری تهران، بنیادهای زیرنظررهبری واکنون مرکزمطالعات بین المللی وزارتخارجه وسایت دیپلماسی ایرانی آن عملا به کانون های سیاسی برای انتخاب رییس جمهوری تبدیل شده اند چه با دسترسی افرادشاغل ومدیران این مراکزبه بودجه های دولتی امکان کارتشکیلاتی وکادرسازی رابرای خود فراهم وبا امکانات بیت المال همان کارحزبی خود را تحت پوشش کارفرهنگی یا کارسیاسی درچارچوب فرامین رهبری به انجام می رسانند وبی جهت نیست که رفسنجانی نیزبرای تشکیل هرچه سریعتراحزاب واقعی یقه می دراند زیرا با تشکیل احزاب واقعی (البته منظورایشان بین گروههای خودی است) حداقل کانونهای نیمه مخفی-نیمه علنی فوق مجبورمی شوند به سطح آمده یک شکل قابل کنترلی بخودبگیرند.
منبع:پژواک ایران