برای اینکه درک کنیم که آیا توافقی که گفته میشود در دسترس است برای مردم ایران مناسب و حافظ حقوق ملی است یا نه چند توضیح لازم است:
۱ ـ توضیح اول اینکه مسئول اصلی مهندسی و پیگیری سیاست اتمی ایران همواره آقای خامنهای بوده است، به غیر دوره کوتاه آقای خمینی یعنی بین سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸ که اولین تلاشها برای از سر گرفتن سیاست اتمی زمان شاه در ایران صورت گرفت و تا حدودی به غیر دوره اول ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی که به علت جا نیافتادن رهبری آقای خامنه ای، آقای هاشمی رفسنجانی بطور نسبی مستقل عمل میکرد، چه در دوره دوم آقای هاشمی رفسنجانی و دو دوره آقای خاتمی و احمدی نژاد و چه در یکسال اخیر آقای روحانی. رهبر همچنان که دیدیم در دوره آقای احمدی نژاد او را در دو سال آخر کاملا از دخالت در سیاست اتمی ایران کنار گذاشت و بعد از انتخابات مهندسی شده آقای روحانی، در کلیه جزئیات مذاکراتی را که آقای ظریف که خود را وزیر خارجه اقای خامنهای خوانده بود پی گرفته است و در آنها دخالت و تصمیمگیری کرده و میکند.
از این رو هر گونه مسئولیتی در باره سیاست اتمی ایران باید به نام آقای خامنهای نوشته شود. در نتیجه اینکه عدهای چون در انتخابات اخیر ریاست جمهوری اسلامی مبلغ آقای روحانی شدند و هر چه فاجعه بود را به نام آقای احمدی نژاد نوشتند، یکی از دروغهای بزرگ دنیای سیاست ایران است و اگر آقای احمدی نژاد هم چنین کرده بود ـ که چنین نیست ـ آقای خامنهای گفت که ایشان به او خیلی نزدیک است و سیاستهایش را میپسندد. مخالفتهای آخر آقای خامنهای با آقای احمدی نژاد به خاطر سیاست خارجی و اتمی او نبود، بلکه به خاطر قلقلک دادن نظریه ولایت فقیه و پا را از گلیم خود بیرون گذاشتن بود. اما متاسفانه برخی بخاطر انتخابهای سیاسی خود مبلغ این دروغ هستند که مسئول به بن بست رسیدن سیاست هستهای در سالهای قبل، آقای احمدی نژاد بود. البته نگارنده حتی یک لحظه موافق دفاع از آقای احمدی نژاد و سیاستهای ویرانگرش نیست بلکه غرض از یادآوری این نکته واقعیتی بود که برخی بر آن پرده میکشند.
۲ ـ در مقالههای مختلف به وضوح توضیح دادهام که ایران برای تامین انرژی خود اصلا نیازی به انرژی هستهای نداشته و رژیم ایران از سیاست اتمی برای تحکیم قدرت خود استفاده کرده و نه برای تامین انرژی. رژیم فریب بزرگی را در بوقهای تبلیغاتی خود با عنوان ” انرژی هستهای حق مسلم ماست” کرد، اما در پشت این شعار در واقع آنچه که بر سیاست خارجی حکومت همیشه حاکم بوده است یعنی “حفظ قدرت اوجب واجبات است” پنهان شده بود. آقای خامنهای گمان میکرد که سیاست هستهای بهترین سلاح برای حفظ نیروهای داخلی با ادامه دشمن تراشی است اما گمان نمیکرد که برگ برگردد و مجبور به تن دادن به مذاکرات در ضعف شود.
۳ ـ با اینکه انتخابهایی که دولت ایران در آغاز کار برای راه اندازی صنعت غنی سازی اورانیوم و ساختن راکتور آب سنگین اراک کرده بود، بر اساس نیاز تامین انرژی و استفاده از تکنولوژی هستهای در صنعت و پزشکی نبوده و در آغاز ماجرای هسته ای، دولت ایران اهداف امنیتی نظامی داشته است، اما از حدود ۱۲ سال پیش برنامه امنیتی خود برای استفاده از تکنولوژی هستهای را کنار گذاشته است. اما غرب و خصوصا اسرائیل موفق شدند که با بالا بردن “خطر ساختن سریع بمب اتمی” توسط ایران، دست به تبلیغات و مانورهایی بزنند و در نتیجه رژیم ایران را در تلهای که خود کنده بود بیندازند و تا میتوانند از موقعیت استفاده کنند.
توضیح اینکه دانستن این موضوع که ایران قادر نیست بمبی را که برای اسرائیل خطرناک باشد در مدت کوتاه بسازد مشکل نبود. اما بیش از ۲۰ سال است که اسرائیل از مترسک بمب اتمی ایران با بهترین مانورها استفاده کرده است. واقعیت این است که ایرانیان سرسپرده نیز در این جنجال تبلیغاتی به کمک اسرائیل و غرب شتافتند و این آرزوی خام را داشتند که آنها را قانع کنند تا رژیم را با تهاجم نظامی سرنگون کرده و آینده ایران را به دست آنها بسپرند. اما غرب و اسرائیل خود به اندازه کافی از میزان “خطر ایران” آگاه بودند و میدانستند این خطر جدی و عاجل نیست. گفتههای اخیر ژنرالهای اسرائیلی در این باره بسیار جالب است و خوانندگان را به خواندن گفتههای اخیر آنها دعوت میکنم. آنها اکنون اعتراف میکنند که عمدا خطر ایران را سالها بزرگ کردهاند.
۴ ـ خامنهای مدعی بود که این غرب است که با درافتادن با ایران ضرر میبیند. در آغاز میگفت نمیتوانند ایران را تحریم بکنند و اگر هم بکنند ایران قوی خواهد شد! اما اینها شعارهای بیهودهای بود که خود نفس قبول مذاکره از سوی رژیم در باره سیاست اتمی و تقلا برای برداشتن تحریمها نشان داد که همه فریب بوده است.
غرب ضرری از تحریمها ندید و بلکه اقتصاد ایران بود که فلج شد. نتیجه سیاست اتمی آقای خامنهای این شد که اقتصاد ایران در این ۱۰ سال بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار متضرر شده است و اکنون کسی نیست مسئولیت این هزینه بزرگ را بر عهده بگیرد. فرصت رشد در موقعیتی مناسب از ملت ایران و خصوصا نسل جوانش بنام “انرژی هستهای حق مسلم ماست” گرفته شد. و اکنون همانطور که پیش بینی میشد رژیم طلبکار هم هست و همانطور که در پایان جنگ با عراق مدعی شدند اکنون نیز میخواهد شعار پیروز شدیم سر دهد.
۵ ـ اما در این ده سال غم انگیز تنها غرب و اسرائیل نبودند که از این موقعیت سود بردند. به غیر از رژیمهای ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس، روسیه تا توانست در ماجرای راکتور بوشهر ایران را دوشید و اکنون نیز قصد دارد راکتورهای جدیدی به ایران بفروشد و بالاخره اینکه چین بخش مهمی از اقتصاد ایران را به دست گرفت. چنانچه در مذاکرات اخیر در وین این دو کشور کوچکترین عجلهای برای اینکه مذاکرات به نتیجه برسند نداشتند و از آنجا که میدانستند فشار شدید غرب مذاکرات را طولانی خواهد کرد نه تنها نگران نبودند بلکه آنها از هرگونه تقویت شدن مناسبات ایران با کشورهای غربی بیمناک بودند و هستند. در اصل همه بر سفره چربین غنی سازی و سیاست اتمی ایران حاضر بودند و کسی که کنار نشسته بود و گرسنه با حسرت نگاه میکرد مردم ایران بود.
۶ ـ از همان آغاز، موافقتنامه ژنو را ترکمانچای آقای خامنهای خواندیم. نه برای اینکه بحران باید ادامه پیدا میکرد بلکه برای این یادآوری که اگر به شعارهایی که آقای خامنهای در این ده سال داده است بنگریم متوجه میشویم از کجا به کجا رسیده است. بنا بود ایران صدها هزارسانتریفوژ نسل چندم داشته باشد و راکتور آب سنگین اراک ۵ سال پیش باید راه اندازی میشد و فردو محل مناسب غنی سازی صنعتی میگشت و… اما همه اینها به کنار رفته است.
به راستی آقای خامنهای جام زهر را سر کشیده است. اما دو چیز او را از خمینی متفاوت میکند اول اینکه شهامت و اتوریته خمینی را ندارد که بپذیرد جام زهر را سر کشیده است. خمینی که مسبب ادامه جنگی بود که در سال ۶۰ میشد در پیروزی به آن پایان داد، جنگ را آنقدر ادامه داد و ریشه اقتصاد ایران را چنان خشکاند و نسلی را به فنا داد که بالاخره در ذلت مجبور شد قرارداد صلحی را که هرگز نمیخواست بپذیرد امضا کند. اما آقای خامنهای چنین جراتی ندارد؛ از جمله قبول روحانی برای مقام ریاست جمهوری با هدف انتقال مسئولیت صورت گرفته است. تفاوت دوم او با آقای خمینی در این است که آقای خامنهای در فرصتی مناسب موفق شد از برگ آقای روحانی استفاده کند و طوری عمل کند تا سیاستی را که در خفا در مذاکره با امریکاییها مدتها بود پیش میبرد تا به مسئله اتمی پایان دهد چنان بنماید انگار مردم بر خلاف خواسته او این سیاست را بر او تحمیل کردهاند.
“نرمش قهرمانانه” آقای خامنهای را بخشی از سیاسیون که اکثرا از اصلاح طلبان بودند لبیک گفتند و با او همراهی کردند. قدر مسلم اینکه مردم ایران نه جنگ را میخواستند و نه ادامه بحران را. بحرانی که فقر و بدبختی و فساد را در جامعه ایرانی را تشدید کرده بود، بحرانی که از آن مافیاهای نظامی مالی سود گسترده میبردند. اما آقای خامنهای در انتخابات با یک سنگ دو نشان زد: هم بخشی از جامعه را به پای صندوقهای رای کشانید و هم توانست به نام برنده انتخابات سیاست سازش پنهان خود را پیش ببرد. اما از آنجا که در موقعیت ضعف بسر میبرد غرب قصد دارد تا آنجا که ممکن است سیاستهای خود را تحمیل کند. اینکه مذاکرات پایان نیافته است بدین خاطر است که هنوز به اندازه کافی سیاستهای خامنهای را “تحقیر” نکردهاند.
۷ ـ اما اگر در دور بعدی توافقی هم صورت گیرد، نه به برقراری روابط سالم با کشورهای خارجی و نه به بازشدن فضای درون ایران خواهد انجامید، زیرا آقای خامنهای هیچیک از این دو را نمیخواست و نمیخواهد. او از همان آغاز هدف خود را تعیین کرده بود : باید از بار تحریمها کاسته میشد و حاضر بود بهای اینکار را بدهد بدون اینکه به اساس قدرتش صدمه زده شود.
۸ ـ این توافق در باره امری صورت میگیرد که مردم ایران، از کم و زیاد آن تنها تا حدودی طی مذاکرات مطلع شدند، ولی باز هم بیگانه باقی ماندند. و خطر مهم اینکه رژیم سیاست اتمی خود را با هزینه بالا و با ساختن راکتورهای جدید میخواهد ادامه دهد. همچنان که جام زهر خوردن در جنگ ایران و عراق به صلح مناسب و واقعی نینجامید، این قرارداد نیز به مسئلهای اساسی یعنی غیراقتصادی بودن سرمایه گذاری بر روی انرژی اتمی در ایران نه تنها پایان نداده بلکه آنرا غامض تر کرده است.
در ایران بسیار اندک بودند که این سئوال اساسی را مطرح کردند که: اصولا انرژی هستهای به چه کار ایران میآید؟ رژیم هرگز در این باره توضیحی نداد، زیرا توضیحی وجود ندارد. یکی از مفاسد حاشیهای همین مذاکرات با توجه به نوعی که صورت گرفته است، همین مسئله اساسی است. بجای اینکه مسئله اساسی مطرح شود ماجرای “مبارزه” ایران با ۶ قدرت جهانی به صحنه کشیده میشود و هر روز مانند یک سریال دنباله دار مردم را در انتظار پایان آن قرا میدهند.
در همین یکسال که آقای روحانی روی کار آمده است اقتصاد ایران به قول خود رژیمیها ۱۵۰ میلیارد دلار هزینه داده است.
تصمیم گیریهای اعلام شده در باره ساختن راکتورهای هستهای جدید بسیار مهم هستند و کسی سخنی از آنها نمیگوید. راکتور بوشهر که اکنون راه افتاده است اینک با اینکه کاملا زیان میدهد متوقف کردن آن کار چندان سادهای نیست. اگر راکتورهای دیگری در ایران ساخته شوند اثرات بسیار مخربی بر سیاست انرژی ایران خواهند گذاشت که تا سالها بر جان اقتصاد ایران و سیاست خارجی ایران خواهند افتاد. زیرا اینگونه عملکردها وقتی به مرحلهای خاص میرسند، دیگر به میزانی غیر قابل برگشت میشوند، حتی اگر مناسب نباشند.
۹ ـ مسئله باقی مانده در مذاکرات بیشتر در مورد تعداد سانتریفوژها و حدود تحقیقات در باره آنهاست. آیا مردم ایران میدانند که سانتریفوژها اصلا به کار ایران نمیآید و اولویتی در اقتصاد ایران ندارد؟ کشوری که اورانیوم طبیعی لازم را ندارد و مجبور است اورانیوم را از کشورهای دیگر وارد کند چرا نتواند اورانیوم غنی شده را وارد کند، چنانکه الان وارد میکند؟. داشتن ۳۰۰۰ یا ۸۰۰۰ یا ۲۰۰۰۰ و یا حتی ۱۰۰۰۰۰ سانتریفوژ “نسل اول” که بازدهی بسیار کمی دارند و مصرف برق بسیار بالا، نه تنها سودی برای ایران ندارد بلکه همه ضرر است. اگر رژیم بر این مسئله که تعداد زیادی سانتریفوژ داشته باشد اصرار میورزد تنها برای پوشاندن فریب بزرگ و باصطلاح “پرستیژ” و “حیثیت” خودش است. رقمهای نجومی که اقتصاد ایران بابت چند هزار سانتریفوژ از دست داده است قابل مقایسه با بهای چند صد میلیون دلار لازم برای خرید سوخت اورانیوم نیست که اکنون نیز از روسیه وارد میشود. این هشدار را بارها داده ام که فرصتها از دست میروند و این دولت مردم را سرگرم مذاکرات کرده است. اگر این مذاکرات به توافق هم بیانجامند برای مردم ایران چیزی جز پیگیری سیاست ویرانگر اتمی در بر نخواهند داشت.
دو مسئله اساسی
سرانجام اینکه در جریان این مذاکرات که بین ایران و قدرتهای خارجی صورت میگیرد، دو مسئله اساسی برای مردم ایران بدون پاسخ ماندهاند:
ـ هزینه سیاستهای اتمی ۲۰ سال اخیر به چه میزان بوده است و مسئولیت آن با کی است؟ چرا واقعیت به مردم ایران گفته نمیشود؟ چرا نمیگویند راکتور بوشهر بدون محاسبه ضررهای ناشی از تحریمها حتی اگر سی سال هم بطور مدارم کار کند باز هم خرجش را تامین نخواهد کرد؟ چرا نمیگویند ایران حتی برای سوخت راکتور بوشهر اورانیوم طبیعی لازم را ندارد؟ چرا نمیگویند که اگر همه این هزینهها صرف بهبود نیروگاههای گازی و سرمایه گذاری بروی انرژی بادی و خورشیدی و کم کردن مصرف انرژی در ایران شده بود ما اکنون در جایگاه دیگری قرار گرفته بودیم؟
ـ متاسفانه خبر میرسد که روسیه در کار ساخت دو راکتور دیگر خواهد بود و قرارداد این دو راکتور بزودی امضا خواهند شد.
به راستی ادامه ساخت راکتورهای جدید توسط روسیه در ایران بر اساس چه دادههایی صورت میگیرد؟ ساختن چنین راکتورهایی ما را وابسته تر میکند نه مستقلتر.
اتم و گروههای مافیایی قدرت
حل مسئله اتمی ایران با استقرار دمکراسی در ایران گره خورده است. تا زمانی که بررسیهای کارشناسی و بحثهای آزاد در باره انواع سیاستهای انرژی با توجه به موقعیت و امکانات ایران صورت نگرفته باشند، و تا زمانی که مردم از کم و کسر و هزینههای سیاستهای مختلف آگاه نشده باشند، تا زمانی که الویت حفظ نظام جای خود را به اصل رعایت حقوق ملی نداده است، تا زمانی که مردم خود را در تصمیم گیریها دخیل ندانند، صحنهگردان گروههای مافیایی قدرت خواهند بود، گروههایی که سود و اهداف آنان با حقوق مردم همخوانی ندارد.
در حالی که حتی در کشورهای دمکراتیک با وجود دمکراسی و انواع و اقسام کنترلها خطر لابیها و مافیاها کم نیست، چگونه میتوان انتظار داشت که در ایران ولایت مطلقه فقیه و تحت کنترل سپاه پاسداران سیاستی در جهت حقوق مردم اتخاذ شود؟ از اینرو وظیفه اصلی کارشناسان و متخصصین و صاحبنظران، دادن اطلاعات درست به مردم و ارائه راه حلهای مناسب است نه چرخ پنجم رژیم شدن و توجیه کردن سیاستهای آن و دائم یادآوری کردن که باید “واقع گرا” بود و “امکانات” را سنجید و “آرمانگرایانه” برخورد نکرد.
واقعگرا کسانی هستند که واقعیتها را چنان که تشخیص میدهند، بدون ترس و واهمه و بدون اینکه خود را محصور خواستههای رژیم قرار دهند در اختیار مردم میگذارند. واقعیتگرایی برای کسانی که خواهان دمکراسی هستند در این است که حقوق مردم و توانایی هایشان را یادآور شوند و نه محدودیتهایی که رژیم فریب و وحشت ساخته است. و مسلما این با مردم ایران است که سرنوشت خود را در دست گیرند و انتخاب خود انجام دهند. انتخابی که هر چه دیرتر صورت گیرد ممکن است هزینههای غیر قابل جبرانی داشته باشد. حق مسلم ما، حق انتخاب در استقلال و آزادی است.