PEZHVAKEIRAN.COM میراث حنیف نژاد ،طاهر اقبال و نسل نو مجاهدین خلق؟
 

میراث حنیف نژاد ،طاهر اقبال و نسل نو مجاهدین خلق؟
علی غلامی

 
 
اخیرا با مقاله‌ای در سایت‌های مرتبط با مجاهدین خلق با امضا فرد جوانی به نام طاهر اقبال مواجه شدم.ایشان ظاهراً فرزند آقای محمد اقبال بوده و عمده متن مقاله علیه عمه‌ خود خانم عاطفه اقبال است
 
لازم به ذکر است من آشنایی و شناختی‌ از خانم عاطفه اقبال نداشته و تنها زمانی‌ که نامه محمد اقبال به خواهر خود مورد انتقاد افرادی قرار گرفت با نام ایشان آشنا شدم
 
باید یاد آور شوم علاوه بر اینکه از نیات خانم اقبال از کمپین برای نجات اشرفیان و ساکنین لیبرتی اطلاعی ندارم شخصا مخالف حرکتی از این دست و نامه هایی که برادران حیدری انتشار داده اند هستم چون معتقدم جوهره نگاه ایشان دقیقا مشابه دیدگاه مجاهدین به افراد در لیبرتی است خانم اقبال و برادران حیدری تصور میکنند که در لیبرتی بلا تشبیه تعدادی گوسفند و افرادی صغیر یا مجنون توسط عده‌ ای‌ ظالم به زور به بند کشیده شده و قربانی میشوند و ما باید آنها را نجات دهیم
 
باید توجه داشت این نگاه مشابه نگاه مجاهدین به افراد تشکیلات است خانم اقبال و دیگر دوستان باید توجه داشته باشند افراد در لیبرتی اغلب بالای ۴۰ سال سنّ با سالها حضور ذهنی‌ و عملی‌ در به خیال خود مبارزه میباشند و حرکاتی از این دست نه تنها نتیجه بخش نیست بلکه به ضدّ خودش تبدیل میشود چون
 
 
اولا افراد در گرایش به یک عقیده وگروه در طیفی از گرایش استدلالی تا گرایش احساسی‌ طبقه بندی میشوند پیوستن به یک گروه برای جنگ و نبرد عموما تعبّدی و احساسی‌ است تا تعقلی ،به طور مثال اگر شما ساعت‌ها برای ۱۰۰ نفر عامل انتحاری طالبان سخن رانی کنید و به طور قطعی و منطقی‌ به آنها بقبولانید که راهشان اشتباه است شاید تنها ۵ نفر از راهش برگردد و ۹۵ نفر دیگر آنرا ادامه میدهند چون آنها با مغز خود و منطق و استدلال این عقیده را نپذیرفته اند بلکه با دل‌ خود سر به این راه سپرده اند و عمیقا پشت انتحار خود بهشت و حوریان را می‌بینند و نابودی کفّار را .
 
دوما بعد دیگر در افراد معتقد به یک آئین اینست که در طولانی مدت عقیده فرد بخشی از هویت وی میگردد و وقتی‌ آن عقیده را از دست بدهد مانند آن است که قلب یا کلیه خود را از دست داده و بسیاری از افرادی که در یک روند تاریخی‌ به پوچی عقاید خود پی‌ میبرند پس از دست کشیدن از آن عقیده دچار بیماری‌های مهلک جسمی‌ و روحی میگردند پس اینگونه افراد بصورت غریزی و غیر ارادی موضع تدافعی گرفته و به سرسختی در مقابل هر نوع صدایی که شک در ذهن آنان ایجاد کند واکنش گاهاً غیر منطقی‌ نشان میدهند نمونه آن خود آقای محمد اقبال و آن نامه معروف به خواهرش است .
 
 
بعد از این مقدمه طولانی غرض من از نوشتن این متن ،نامه طاهر اقبال ونکاتی که ایشان در آن تحت عنوان من مبارزه‌ام را دوست دارم می‌باشد و چند پرسش از ایشان که اگر فرصت کرده و این مقاله را بخواند دارم.
 
ابتدا باید بگویم نامه فوق دارای انسجام محتوایی نیست و شروع آن با شرح تلاش خانم اقبال برای تماس با ایشان و انتهای آن به یاد آوری قربانیان اشرف ختم میشود در ثانی‌ آقای طاهر اقبال نیز از کلمات و فحاشی‌های خاص مجاهدین عمه‌ خود و دیگران را بی‌ نصیب نگذشته است ،ایشان و باقی‌ نامه نگاران طیف مجاهدین فراموش کرده اند که همه انسان‌ها در انسان بودن مساویند دارا بودن عقیده ای‌ باعث برتری گروهی به گروهی دیگر نمی‌شود این آپارتاید عقیدتی راه به بیراهه هایی مثل بهایی کشی ویهود کشی میبرد و شهروند درجه یک و دو از آن بیرون میاید.
 
جناب طاهر اقبال ادب مرد به ز دولت اوست اگر این کلام را ناشی‌ از فرهنگ غیر توحیدی ،خرده بورژوایی و روشنفکری ندانی منظور این است تو اول باید انسان باشی‌ سپس مبارز ،علایم انسان بودن داشتن خرد،احترام به حقوق دیگران ،ادب و متانت در کلام است گاو میش رزمنده‌ای که یک کودک لاغر هندی با نخی که در حفره دماغ او می‌بندد او را مهار می‌کند نشان رزم بی‌ مغز است.
 
به هر حال ‌لپ کلام آقای طاهر اقبال این است که مخالفین مجاهدین می‌گویند این مقاومت بیهوده بوده آن را رها کن به ما بپیوند و پشت کامپیوترت نشسته اینترنتی مبارزه کن و ایشان هم با شجاعت تمام آن را ردّ کرده و ضمن نواختن مخالفان با کلماتی دلنواز اعلام می‌کند به مقاومت( که حداقل برای من یک نفر معلوم نیست چه شکلی‌ دارد و چگونه است) ادامه میدهد .
 
ابتدا آقای اقبال روشن کنند که دقیقا مجاهدین در حال انجام چه مقاومت و مبارزه ای‌ علیه جمهوری اسلامی هستند ،فرض کنیم به جای حمله به عراق و سقوط صدام ،آمریکا و غرب به ایران حمله و حکومت سقوط کرده و مجاهدین و اپوزیسیون بر مصادر امور مسلط می‌شدند در آن صورت مجاهدین اجازه می‌دادند پایگاه‌های گروه بدر و گروه حکیم (مخالفین صدام)در خاک ایران حتی برای یک روز باقی‌ بماند ؟حال اگر با مداخله آمریکا و ریش سفیدی دیگران گروه بدر حفاظت شده و از پادگانش در منظریه قم تکان نمی‌خورد و می‌خواست همچنان آنجا بماند و هر چند یک بار در این راه تلفات میداد آنرا میشد مقاومت علیه صدام و نبرد علیه او خواند ؟
 
بگذریم اتفاقا چیزی که شما آن را مقاومت و دادن شهید می‌نامید من آن را نبرد دن کیشوت وار مینامم اشتباه دن کیشوت در محاسبه غلط نیروی خود و نیروهای مخالفش بود که برای او منجر به نتایجی کمیک و در مورد مجاهدین تراژیک میگردد .
 
استفاده از اینترنت و اشاعه افکار و عقاید توسط آن دقیقا مثل در دست گرفتن اسلحه توسط مجاهدین اولیه ، حنیف و دیگران است مطمئن باش اگر حنیف در این زمان زندگی‌ میکرد به جای نبرد مسلحانه که ضرورت آن دوره بود در این روزگار دارای سایت‌ای فعال در اینترنت بود.
 
مثالی میزنم فرض کنید درخت تنومندی در روستایی باعث بیماری و فلاکت مردم روستا شده صاحب درخت به خطر سودی که از آن میبرد از تخریب آن توسط اهل ده‌‌ جلوگیری می‌کند مجاهدین خلق آن روستا با یک سری تبر قدیمی‌ و ابزار زنگ زده چند بار سعی‌ میکنند به درخت حمله کرده ولی‌ تفنگ داران صاحب درخت راه آنان را سد کرده با دادن تلفاتی بر میگردند در طرف دیگر گروهی با هوش تعدادی موریانه را نزدیک درخت برده و آنها را رها میکنند پس از چند ماه از آن درخت تنومند به جز پوسته ای‌ باقی‌ نخواهد ماند که با وزش با دی فرو میفتد آری آقای اقبال در این دوره اینترنت حکم همان موریانه‌ها را برای سیستم‌های بسته و استبدادی دارد .
 
 
چرا در میان مقامات ایران مخالفت هیستریک با اینترنت و شبکه‌های اجتماعی وجود دارد چون به عقیده من میزان ضربه‌ای که حکومت در چند سال گذشته از طریق نشر عقاید و افکار از طریق اینترنت خورده یک هزارم آن را از مجاهدین دریافت نکرده من عمیقا اعتقاد دارم حاکمیت علاقه زیادی به حفظ مجاهدین خلق و شیوه مبارزاتی آنان دارد چون با نیرویی قابل رویت و کنترل طرف است ،خط مسخره کردن استفاده کنندگان مخالف حکومت از اینترنت با عنوان مبارزین اینترنتی خطی‌ است که از داخل هدایت میشود .
 
زمانی‌ که تفنگ اختراع شده و برای اولین بار به ایران وارد شد برخی‌ سران عشایر استفاده از آن را مسخره و تنها روش جنگ را شمشیر و زور بازو می‌دانستند بعد از دادن تلفات بسیار کم کم فهمیدند دنیا عوض شده‌است آقای اقبال شما هم دریاب که دنیا عوض شده محتوای مبارزه یعنی‌ عدالت طلبی، آزادی و دموکراسی عوض نشده ولی‌ ابزار عوض شده است .
 
 
شما شاید یادتان نیاید شوروی کمونیستی با آن عظمت بدون شلیک یک گلوله سقوط کرد،آیا در آن زمان مجاهدین خلق روسیه با نبرد مسلحهانه رژیم را ساقط کردند ؟!!! نه‌ چون آن زمان شبکه‌های رادیویی نو پا که با تکنولوژی‌های جدید امکان پخش برنامه برای داخل شوروی را یافته بودند با عرضه افکار و اندیشه‌های نو همراه با تحلیل‌های دقیق زمینه ذهنی‌ سقوط حکومت را فراهم کرده فساد و ناکارامدی سیستم نیز زمینه عینی آن را و نتیجه‌ سقوط شوروی کمونیستی با آن همه یال و کوپال شد.  
 
 
شاید شما بپرسید اگر همه پشت اینترنت بنشیند پس چه کسی‌ به خیابان میاید ؟شما برای این به خیابان میایید که فریاد زده خواسته‌ای را مطرح کرده که بی‌ اطلاعان و حکومت آن را بشنود ،وقتی‌ شما همین خواسته را از طریق شبکه‌های اجتماعی به گوش همه میرسانید و حتا در خانه همه مسئولین حکومت هم این صدا میرود و فرزندان آنها مبلغان همین اندیشه‌ها خواهند بود شما دانه خود را کاشته اید و سیستم در یک روند فرسایشی افتاده و جالب این است در این گونه مورد هر نوع تغییری پایدارتر است ،اتفاقا تغییرات روبنأیی انی‌ نظیر سقوط شاه نتیجه‌ به خیابان آمدن بدون اندیشه است که ما به جای تغییر سیستم خواهان تغییر شخص شده و از چاله در آمدیم و در چاه شدیم .
 
 
متاسفانه تراوشات فکری تان و خواهر مریم، خواهر مریم گفتن شما نشان از ارتجاع و عقب گرد در اندیشه مجاهدین میدهد مردم ایران پس از رودستی که از یک آیت‌الله ۸۰ ساله با آن سوابق درخشان خوردند مطمئن باش نمیایند عنان و اختیار خود را مجددا به خواهر یا برادری بدهند که کارنامه روشنی نیز ندارند ملت ایران در هر تغییر و تحولی‌ در آینده سیاسی این کشور عنان کار به فردی به تنهائی‌ نخواهند داد ،فکر نمیکنم نسل جدید اشتیاقی به زندگی‌ در کره شمالی اسلامی به رهبری خانواده رجوی داشته باشد
 
 
آقای اقبال مجاهد خلق باید عتماد به نفس داشته باشد شما در پاراگراف آخر چنان از خود ضعف نشان می‌دهید که حیرت آور است و انسان را یاد نوچه‌های لات‌های قدیم می‌اندازد که برای هم کری میخواندند و برتری استا و مرشد خود را به رخ می‌کشیدند چون خودشان چیزی برای عرضه نداشتند یک از کلفتی‌ بازوی رمضون یخی میگفت آن دیگری از تیزی چاقوی اسمال کله ،شما هم با گفتن اینکه ما خواهر مریم داریم و با او فلان و فلان می‌کنیم و تا او را داریم غم نداریم خواننده را متأثر می‌کنید که میراث حنیف نژاد به چه روزی افتاده که یک سازمان و نیروی رزمنده آن به جای داشتن تحلیل ،افزایش آگاهی‌ و اعتماد به نفس با کمال ضعف و زبونی در ذهنش سوپر انسانی‌ ساخته که در سختی‌‌ها می‌خواهد دست او را بگیرد .
 
 
در پایان نقدی هم به عنوان مقاله ات دارم و آن اینکه من مبارزه‌ام را دوست دارم،بزرگوار مگر مبارزه اسباب بازی است که آن را دوست داری،آقای اقبال مبارزه هدف نیست بلکه وسیله است گاهی‌ افراد هدف را رها کرده و وسیله را چسبیده و تقدیس میکنند ،روش‌های رسیدن به هدف بسته به شرایط عینی و ذهنی‌ جامعه و میزان کار آیی تغییر می‌کند ،گاهی یک شیوه مبارزه منجر به دور شدن از هدف شده و گاهی حتا بر خلاف جهت میتازی و زمانی‌ می‌رسد که فراموش میکنی‌ که اصلا برای چه مبارزه میکردی؟ و احوال مجاهدین در این روز‌ها مصداق این نکته است . با امید به فردای بهتر .
 

منبع:پژواک ایران