PEZHVAKEIRAN.COM مجاهدین خلق و مبارزه علیه جمهوری اسلامی !؟ قسمت دوم
 

مجاهدین خلق و مبارزه علیه جمهوری اسلامی !؟ قسمت دوم
علی غلامی

 
لازم میدانم قبل از ادامه بحث ، به سوالی که خوانندگان محترم ممکن است برایشان پیش آماده باشد پاسخ دهم و آن اینکه چرا در چند سال اخیر عدهٔ‌ای از زندانیان سابق، هواداران جدا شده وبرخی از افرادی که به هر مناسبتی با مجاهدین پیوند داشته‌اند دست به نقد و تحلیل وضعیت فعلی‌ و مشی سیاسی مجاهدین خلق از گذشته تا کنون زده اند؟و بخصوص اکنون که آنها در شرایط مطلوب سیاسی و بین المللی قرار ندارند و چرا این افراد در گذشته خاموش بودند؟
 
آیا آنان ناگهان به کشف این ایرادات رسیده اند یا آنها را دانسته و سکوت کرده بودند و دلیل سکوت چه بوده؟ و چرا حالا سکوت را شکسته اند ،اگر آنها صداقت داشتند چرا در اوج ترکتازی مجاهدین ساکت بودند و حال روغن ریخته را نذر امامزاده کرده ،شرح بدیهییات میدهند؟؟!! و اگر مجاهدین در وضع مناسبی بودند آیا همین افراد زیر علم آنها سینه نمیزدند؟
 
قبلاً آقای وفا یغمائی طی‌ مقالاتی پاسخ‌هایی‌ داده اند که به نظر من زیاد قانع کننده نبوده و بیشتر شرح نفسی‌ بود مخلوطی از دلایل منطقی‌ ،مسائل رمانتیک و عاطفی و غیره.
 
بهتر میدانم ابتدا با مثالی جواب خود را شرح دهم فرض کنیم در یک مسابقه ورزشی که شما بازیکن یا طرفدار یکی‌ از دو تیم‌ هستید،مشاهده می‌کنید تاکتیک و مهره چینی‌ مربی‌ تیمتان جواب نمیدهد و تیمتان امتیاز از دست میدهد در چنین شرایطی رفتار طبیعی شما این است که با توجه به اطمینانی که به سر مربی‌ و کادر فنی‌ تیم‌ دارید به تلاش خود ادامه داده و در تشویق تیم‌ کوتاهی نکرده و امیدوار باشید که حتما مربی‌ بهتر از شما می‌داند که دارد چه می‌کند و تا دقیقه آخر تلاشتان را می‌کنید ولی‌ مسلم است که پس از پایان بازی و شکست تیم شما شروع به سوال و انتقاد می‌کنید اگر تیم‌ برده بود که نشان از درستی‌ تصمیمات سر مربی‌ داشت و بدیهی‌ است که همواره انتقاد به تیم‌ بازنده وارد میشود،آیا شما می‌توانستید وسط بازی شروع به اعتراض کنید؟ آیا عده‌ای شما را متهم نمی‌کردند که دارید تیم‌ را تضعیف می‌کنید ؟ و جالبتر آنکه مربی‌ همه کاسه کوزه‌ها را سر شما شکسته و علت شکست را انتقادات و شبهه افکنی‌های شما در طول بازی عنوان میکرد.
 
آفتاب آمد دلیل آفتاب،وقتی‌ پس از ۳۵ سال عملکرد سازمان برآیند مثبتی نه از جهت کسب پیروزی سیاسی ،نه در ایجاد جنبشی اجتماعی ،نه در ارتقأ سطح فرهنگ مبارزاتی مردم ایران و نه حتا در پرورش نسل جدیدی از افراد مبارز و دارای اندیشه نداشته و فقط پوسته ظاهری و شیر بی‌ یال و دمی از سازمان باقی‌ مانده که شما در سایت‌های مرتبط با آن نه یک متن وزین سیاسی،اجتماعی،فرهنگی‌ نه تحلیل‌های عمیق و چند بعدی پیدا نمیکنید و با تأسّف گاهاً مطالبی سخیف با ادبیاتی مشمئز کننده می‌بینید واقعا باید سکوت کرد؟
 
از ما که گذشت و به قول رسول ملّا قلی پور ما نسل سوخته ایم ولی‌ حد اقل جهت ثبت در تاریخ و چراغی برای نسل‌های بعد ی این آب و خاک،تلاش کنیم که دیگر در ایران زمین نسلی دیگر این راه طی‌ شده ما را نپیماید .
 
می‌خواستم در پرانتز مطلبی راجع به ادبیات سیاسی مجاهدین اضافه نمایم،متاسفانه با ورود اندیشه‌های کمونیستی به ایران توسط روس‌های مهاجر و ایرانیان مقیم روس،ادبیات و فرهنگ هتاکانه و تهاجمی جامعه عقب افتاده فئودالی استالینیستی روسیه به عنوان بخشی از این اندیشه -به اشتباه -توسط نیرو‌های چپ و بخصوص حزب توده‌ پذیرفته و ترویج شد، ردی از فحاشی،انگ زدن،تهدید ، ادعا‌های بدون سند و کلماتی نظیر مزدور خائن و جاسوس در اکثر مکتوبات چپ ایران می‌توان یافت و متاسفانه جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق پاسداران خلف این میراث شوم هستند
 
برگردیم به ادامه مطلب قسمت اول
 
اگر حمله صدام و جنگ برای حاکمیت استبداد نعمت بود حرکت نظامی سازمان به نظر من نعمت کبرا بود:
شاید در اوایل شروع ترور‌ها و بمب گذاری‌ها برخی‌ نیرو‌های ساده‌تر حکومت ملاحظاتی داشته و مرعوب شده بودند ولی‌ با هوشتر های آنان می‌دانستند این یک موقعیت طلائی است که نصیب شده به دلائل زیر:
 
 
مظلوم نمایی : حاکمیت با نمایش قربانیان ترور‌ها از تلویزیون حس همدردی مردم را جلب کرده و مردم هم بی‌ خبر از عمل متقابل حاکمیت با زندانیان در زندان‌ها بوده و حتا اگر هم می‌دانستند با توجیه اینکه اینها جنایتکار و مستحق اند باز هم با رژیم بیشتر همدردی میکردند.
 
تسلط اقلیت افراطی بر مصادر امور:  در آن مقطع حتا در پیرامون خمینی و داخل حلقه بالای نظام نیروهای میانه رو دست بالاتر را داشتند حرکت نظامی مجاهدین صحنه را کاملا به هم زده بخشی از آنها نظیر هاشمی‌ رفسنجانی‌ و مهدوی کنی را ناچار به همراهی با افراطیون کرده و گروهی را نیز منزوی و از صحنه دور کرد نظیر لاهوتی، اشراقی و...، حتا در موضع گیری‌های افراطی شخص خمینی و سید احمد نیز بی‌ تاثیر نبود.
 
 
اتّحاد جناحها و استفاده از کّل ظرفیت‌های نظام: تعداد زیادی از نیرو‌های تحصیل کرده ، روشنفکر و دانشجویی طرفدار جمهوری اسلامی پیش از فاز نظامی گاهاً از انتصاب خود به جریانات افراطی ابا داشته و با آنها همکاری نمی‌کردند ولی‌ بعد از ۳۰ خرداد با آنها متحد شده و ناخود آگاه در تحکیم نیرو‌های استبدادی نقش آفرینی نمودند که برخی‌ بعد‌ها پی‌ به اشتباه خود بردند(اصلاح طلبان امروز) من خود محسن میردامادی را چون هم دانش گاهی‌ بودیم در راه روهای دادستانی اوین از زیر چشم بند دیده از لهجه اصفهانی‌ ‌اش مطمئن شدم.
 
بسته شدن فضای باز به وجود آماده پس از انقلاب : پس از فاز نظامی میدان برای فعالیت نیروهای مخالف سیاسی عادی نیز بسته شد ، جریاناتی نظیر نهضت آزادی و چپ‌های میانه رو و.... مطبوعات آزاد هم به محاق رفته و خلاصه نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان.
 
 
بسته شدن فضای فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی‌: استبداد که وجود برخی‌ حرکت‌های اجتماعی، رسومات و مناسبات فرهنگی‌ را در دراز مدت خطری برای خود میدید با استفاده از فضای رعب و وحشت به وجود آمده آنها را نیز از دم تیغ گذارند ، اجباری کردن حجاب بانوان ، ظواهر اسلامی در ادارات، ممنوعیت موسیقی و محدودیت فعالیت‌های هنری مواردی از این دست بود.
 
بی‌ اعتباری قانون و حاکم شدن هرج و مرج و استبداد رای : به بهانه وجود شرایط جنگی و ترور، دار و دسته حاکمه ابتدا با زیر پا گذاشتن قوانین قضائی و سپس سایر قوانین موضوعه اداره کشور هر جا قافیه تنگ گشته و به در بسته میخوردند با شکستن قانون از آن ردّ شده و کم کم این به یک رویهٔ تبدیل شده که امروز هم ادامه دارد.
 
 
پس بی‌ راه نیست که بگویم محصولی که ما امروز داریم درو می‌کنیم حاصل بذری است که استبداد گرایان در حاکمیت ۳۵ سال قبل داشتند و مجاهدین ۳۳ سال قبل آب و خاک مناسب را فراهم آوردند و آنان نیز کاشتند ادامه دارد.
 
 

منبع:پژواک ایران