ایران
مرتضی رضوان
آن روسپی که من می شناسم زیباست سر تا پایش گهر است عاشق کش است . تن به هرکس وناکس می سپارد ودر هر آغوش هرزه ای می لمد .خونخوار است . فرزندان خویش را زنده زنده می بلغد .سر راه می نهد یا آواره می کند .نه از گذشته شرم دارد نه امیدی به آینده . مانده ی بویناک حال خویشتن است.
اما هرزمان که نامش به میان می آید بند دلم پاره پاره می شود !
ایران
نوروز، جمشید
پرنده وبهار
شکوفه وخورشید
هزار شیر بی شمشیر
برکه وچتر سبز بید
یاد تو و قلب من ای نشانه ی امید
مرتزا رزوان
منبع:پژواک ایران