خاورمیانه در محاصره جنگ افروزی دیکتاتورهای داخلی و رقابت تجاوزگران امپریالیستی
سحر صبا

 

" سرمایه داری امپریالیستی فقط با تخریب و جنگ می تواند بحرانهای ساختاری بزرگ سرمایه داری را حل کند." لنین

امپریالیستها برای سلطه بر جهان و مناطق تحت نفوذشان راهی جز متوسل شدن به زور و اعمال قدرت نظامی که در بسیاری موارد نتیجه اش جنگهای خانمان سوزچندین ساله است ندارند.

جنگهای ارتجاعی که در اثر رقابت امپریالیستها و دولتهای سرمایه داری براه می افتد را باید از جنبه طبقاتی و تاریخی آن بررسی نمود، و اینکه چه شرایط تاریخی ای سبب آغاز این جنگها شده، کدام طبقات آن را به پا کرده اند، و سرانجام به کجا خواهد انجامید. اگر جنگ و سیاستهای حاکم بر آن را نشناسیم، قطعا نخواهیم توانست به یک تحلیل مشخص از ماهیت آن برسیم.

تاریخا مشاهده می کنیم، که حتی زمانیکه صلح بر اروپا حاکم بود، این صلح به این دلیل بود که ملل اروپایی بر صدها میلیون مردم تحت مستعمره تنها با جنگهای پیوسته، پی در پی و پایان ناپذیر سلطه داشتند که اروپایی ها معمولا آنها را جنگ نمی دانستند، زیرا اکثریت قریب به اتفاق آنها هیچ شباهتی به جنگ نداشتند، بلکه همانند کشتارهای وحشیانه و قتل عام مردم غیر مسلح بودند. علل سالها جنگ افروزی در خاورمیانه و ادامه آن را می توان در سیاستهای قدرتهای امپریالیستی حاکم بر منطقه جستجو نمود.

یکی از مؤلفه های اصلی سیاستهای جنگی رقابت مُدام اقتصادی میان دول بزرگ سرمایه داری و امپریالیستی است. می توان به صراحت گفت جنگهای موجود در خاورمیانه حاصل سیاستهای استثمارگرانه و طبقاتی این دولتهای سرمایه داری در قدرت می باشد، که مدتها پیش از این جنگ افروزیها، تمام دنیا و همه کشورها را در دام استثمار مالی و سیاستهای نئولیبرالی گرفتار نموده و جهان را از نظر اقتصادی میان خود تقسیم کرده اند. تعارض آنها با هم، برای این تقسیم مجدد، از دیدگاه سرمایه داری، اجتناب ناپذیر می باشد. ضرورت تجدید تقسیم جهان یک پدیده اجباری است که سرمایه داری جهانی  و دول امپریالیستی را به سوی آغاز جنگهای نوین در نقاط مختلف جهان و بویژه در خاورمیانه سوق می دهد. هدفى که امريکا و سایر دول امپریالیستی از جنگ در این منطقه تعقيب ميکنند شکل دادن به مناسبات بين‌المللى مطابق منافعشان از طريق اعمال زور و کشورگشائى نظامى است.

در مناسبات بين‌المللى جهان امروز، رقابت سرمايه هاى مختلف در سطح جهانى عامل اصلى تخاصمات بين دولتها می باشد، و سياست خارجى امپرياليستى دول بزرگ برای تأمين مناطق نفوذ در خدمت به حفظ سرمايه خودى قرار دارد. مشخصاً زمانیکه سرمايه مالى در جستجوى سود بيشتر ميباشد و این سرمایه ميتواند با سرعت هر جا که سرمایه داران اراده کنند جابجا گردد، ايجاد مناطق نفوذ يکى از شرطهای لازم و حياتى برای تداوم  بازار جهانى و سرمايه‌هاى غول آسا است. در بهترین حالت هدف سياست جنگى امريکا ايجاد مناطق نفوذ در مناطق مهم جهان و اعمال و تثبیت هژمونى امريکا بر رقيبان امپرياليست در اين مناطق است. جنگ با عراق و افغانستان و حمله نظامی به لیبی و اکنون تهدید حملات نظامی به سوریه دقیقا در جهت خدمت و تقویت به این هژمونى است.

با وقوع ١١سپتامبر، و بى نظمى که بر امريکا حاکم شد، آمریکا را با این مواجه نمود که به مناسبات بين‌المللى خود يک نظم با ثبات را شکل بدهد و تقسيم دوباره جهان بار ديگر در دستور کار گذاشته شد. آمریکا با این بهانه که می خواست به تروريسم بين‌المللى پایان داده، و دولتهای یاغی مانند صدام حسین را از خلع سلاحهاى کشتار جمعى خلع نماید، و یا اینکه زمان آن رسیده بود که پروسه دموکراتيزاسيون و ادامه توسعه اقتصادى در جهان سوم را جزء اولویتها و ضرورتهای خود تعریف نماید، محتواى این قضایا و یک و دو.. کردن آنها بجز باز شدن دوباره مسأله تقسيم جهان به مناطق نفوذ ميان قدرتهاى بزرگ و امپرياليستى نمی توانست معنای دیگری داشته باشد.

اما آنچه تضادهاى ميان قدرتهاى امپرياليستى را به نقطه ایی میرساند که غیر قابل بازگشت می باشد فقط اتمام تقسيم جهان به مناطق نفوذ نيست، بلکه همچنين وقوع يک بحران فراگير اقتصادى است که از چند سال پیش شروع و رقابت ميان سرمايه‌هاى مختلف را تشدید نموده و آنها را ما بر سر دو راهی مرگ و زندگى قرار داده است. و همين رقابت سرمایه داری جهانی است که امروز توانسته در خاورمیانه با افروختن آتش جنگ، هستى ميليونها انسان را در معرض نابودى قرار دهد. جنگ امريکا با عراق، نه تنها منجر به پیروزی آمریکا نشد و دموکراسی را برای مردم عراق به ارمغان نیاورد، بلکه از ما حصل آن میلیونها کشته و زخمی بر جای ماند و هر روز مردم عراق با انفجارهای مهیبی روبرو هستند که دهها و صدها کشته و زخمی بر جای می گذارد. در اثر مواد مصرف شده رادیو آکتیو و شیمیایی اکثر کودکان ناقض الخلقه بدنیا آمده و یا مبتلا به بیماری سرطان می باشند. حمله آمریکا به عراق معلوم نیست، چه اندازه در خدمت احياء اقتصادى قرار گرفت و یا رکود فعلى اقتصاد جهانى را تعميق بخشید، اما نتیجه حاصل از آن بالاترین کشت و کشتار، جنایات و ناامنی را بهمراه داشته که یکی از جنایات بزرگ تاریخی است که پس از قرنها بشریت باید تاوان آن را پس بدهد. اما آنچه تا به امروز ثابت شده، تشديد رقابت سرمايه‌ها تضادهاى ميان قدرتهاى امپرياليستى را حادتر نموده است و ما شاهد شکل گيرى صف بنديهاى جديدى در صحنه سياست بين‌المللى هستیم.

سیاستهای نظامی و غیر نظامی دول امپریالیستی بویژه آمریکا در خاور میانه را نمی توان بدون وجود جنبشهای توده ای مردم زحمتکش برای " نان و آزادی" در کشورهای عربی و آفریقایی، به ویژه تونس، مصر، الجزایر، مراکش، لیبی، سوریه، عمان، بحرین و غیره از نظر دور داشت. سوال این است: تا قبل از این اتفاقات در تونس، مصر و لیبی بیافتد دولت های امپریالیستی، شرکت های غول آسای چند ملیتی و نهادهای سرمایه داری جهانی با بن علی، حُسنی مُبارک، معمرقذافی و بشار اسد بهترین روابط را داشتند، چه چیز باعث شد که یکباره دولت آمریکا به فرماندهی ارتش تونس توصیه کند تا از دستور بن علی سرپیچی نماید و وزیر خارجۀ آمریکا به انتقاد صریح از بن علی بپردازد و خواستار کنار رفتن او شود؟ چه چیزی باعث شد که اوباما که نزدیک ترین روابط را با مُبارک داشت به صراحت خواستار کنار رفتن فوری او و انتقال حکومت گردد و پس از او سران اروپایی، و دیگران نیز خواستار کنار رفتن مبارک شوند؟ چه چیز باعث شد سارکوزی که تا آخرین لحظه با حکومت بن علی بهترین روابط را داشت و وزیر خارجه اش پیشنهاد کمک به بن علی برای سرکوب تظاهرات و اعتراضات مردم تونس را می نمود، جلودار به رسمیت شناختن "شورای ملی انتقال" و دخالت مستقیم نظامی در لیبی شد؟ پاسخ کاملن روشن است، اعتراضات و خیزشهای وسیع توده ای گرسنگان در این کشورها، باعث شده که امپریالیست ها در سیاستها، تاکتیک ها و استراتژی خود تجدید نظر کنند.
تا زمانی که قدرت های حاکم در تونس، مصر، لیبی و سوریه قادر به مهار کردن جنبش کارگری و توده ای بودند و تا زمانی که دیگر دیکتاتورهای همسان آنها در کشورهای دیگر قادر به سرکوب باشند و به ویژه هنگامی که این سرکوب در همسویی با منافع امپریالیستها باشد قدرت های امپریالیستی نه تنها واکنش سیاسی از خود نشان نمی دهند، بلکه از این سرکوب ها حمایت نموده و سعی می کنند آن را یاری رسانند. اما به هنگام اوجگیری وسیع و پیگیر جنبشهای اعتراضی و توده ای اوضاع شکل دیگری بخود می گیرد، تغییر در اوضاع نه تنها لرزه بر طبقات حاکم کشورهای تحت سلطه و عقب مانده می اندازد، بلکه سرمایه داران بزرگ و دول امپریالیستی را نیز دچار وحشت می کند. این وحشت تنها به خاطر از دست دادن بازار سرمایه مالی و رقابتهای حاصل بر آن و غیره نیست، بلکه ترس از تبدیل شدن این خیزشهای توده ا ی به انقلاب است. دولت های کشورهای سرمایه داری پیشرفته و سیاست مداران به کمک ایدئولوگهای خود به خوبی می دانند که منافع طبقاتی کارگران و اقشار زحمتکش، و اقشار مختلف این کشورها کاملا به هم ربط دارد، مبارزه برای " نان و آزادی" در تمام منطقه به دگرکونی مناسبات سرمایه گره خورده است، که فقط با متشکل شدن کارگران و زحمتکشان هر یک از این کشورها عملی خواهد شد. به همین دلیل است که دیکتاتورهای حاکم بر این کشورها به پشتیبانی دول امپریالیستی برای متحقق نشدن این امر مهم دست به هر گونه جنگ افروزی در منطقه زده تا ضمن کنترل این جنبشهای انقلابی، با ایجاد اغتشاش و هرج و مرج این حرکتها را از مسیر واقعی ایش خارج نمایند. حتی می کوشند در صورت موفق نشدن سرکوب خیزشهای توده ای و انقلابی در کشورهای زیر سلطه، این جنبش ها را به زیر نفوذ خود درآورند تا از یک سو از رادیکالیزه شدن و پیشروی این جنبش ها و متحقق شدن آنها به انقلاب جلوگیری کنند و از سوی دیگر متحدان استراتژیک جدیدی از میان جریان های مختلف اپوزیسیون این کشورها برای آینده به دست آورند. امپریالیست ها با احزاب و جریانهای ارتجاعی این کشورها  نه تنها در ارتباط اند و منافع مشترک با آنها دارند بلکه خود در شکل گیری این جریانات ارتجاعی نقش مستقیم داشته و دارند. به همین دلیل است که می کوشند تا جائیکه که امکان دارد مناسبات سرمایه را با تغییر و استحاله  رژیمها از بالا حفظ نمایند. همانطوریکه شاهد بودیم با دخالت نظامی در لیبی این امر را متحقق نمودند.

آمریکا به عنوان یکی از سرمداران امپریالیستها می خواهد میدان دار این حرکت ارتجاعی با دخالتهای نظامی و سیاسی باشد. تا جایی که مشهود است، آمريکا نخواهد توانست صرفا با تکيه بر قدرت نظامى بلامنازع خود مناسبات سياسى بين‌المللى را شکل دهد. با بحرانهای اقتصادی موجود جهان ميرود تا در مسابقه تقسيم جهان ميان قدرتهاى امپرياليستى مجدداً تقسيم شود. امريکا در تلاش است تا با تکيه به قدرت نظامى خود سهم هرچه بیشتری از رقباى امپرياليست خود کسب نماید. مخالفت برخى قدرتهاى امپرياليستى با سياست جنگى امريکا در گذشته نسبت به عراق و اکنون با سوریه نشانی از همين رقابت در تقسيم جهان است، اگر این دول نتوانند در رأى امريکا به جنگ تغییری حاصل نمایند، و در شرایطی که آمریکا مصمم به جنگ شود اين قبيل دولتها نيز در جنگ امريکا سهيم خواهند شد تا در منطقه خاورمیانه بى نصيب نمانند.

بعلت سرکوبهای شدید و پراکندگی و متشکل نبودن جنبش کارگری در کشورهای خاورمیانه امپریالیستها برای چنگ انداختن به منابع نفتی و انرژی این کشورها هر روز فجایعی ضد بشری به نام دموکراتیزاسیون در این ممالک می آفریند. عمق این فاجعه ها آنقدر عمیق است که دیگر دستگاههای رسانه ای بورژوایی هم با تمام سانسور و انکار نمودن آن نمی توانند براحتی از کنار آن بگذرند. تا کنون با دامن زدن جنگ و ایجاد نا امنی در منطقه  توحش و زورگویی عاملان این جنگها تا جایی پیش رفته که میلیون‏ها انسان را دارند مجبور به ترک خانه و کاشانه‏ اشان می‏کنند و فضای رعب و وحشت و مرگ و میر را، جایگزین صلح و آرامش می‏نمایند تا سیاست‏های ارتجاعی و ضد بشری خود را به پیش ببرند. فقر و آوارگی و جنگ‏های خانمانسوز امپریالیستی، همه‏جا را فرا گرفته است.

امروز سوریه میدان تاخت و تاز نیروهای بشار اسد و امپریالیستی است،  تا کنون با قربانی شدن صدها هزار انسان بیگناه و بی خانمانی میلیونها شهروند روبرو شده است. جنگ داخلی موجود آنچنان اغتشاش و نابسامانی در این کشور ایجاد نموده که توده های مردم نه تنها باعدم امنیت جانی و مالی روبرو هستند، بلکه حکومت جنایتکار بشار اسد برای حفظ قدرت و تامین منافع سرمایه از  کشتار توده های کارگر و زحمتکشی که با اعتراضات توده ای خود برای کسب " نان و آزادی" به میدان آمده بودند، ابائی نداشته، و سعی نموده با استفاده از آخرین سلاحهای مدرن و کشنده وحمایت مزدوران امپریالیستی و حکومت ارتجاعی و جنایتکاری مانند ایران در سرکوب و قتل عام مردم بیگناه نهایت قساوت و توحش را بکار گیرد. در حال حاضر سوریه به دستجات قومی و مذهبی ارتجاعی تبدیل شده که بخشی از آنها از طریق بشار اسد مزدور و بخش دیگری از قٍبل دول امپریالیستی تغذیه میشوند. در این جنگهای خانمان سوز ارتجاعی کشتار انسانهای بیگناه را هر طرف با محکوم کردن دیگری بهم محول نموده و می خواهند از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنند. آمریکا امروز در سوریه دایه دلسوز تر از مادر شده و بحال کودکانی که در اثر حملات شیمیائی جان خود را از دست داده اند اشک تمساح میریزد و با بهانه قرار دادن این سوژه دلخراش می خواهد از رقبایش سبقت گرفته و به منافع بیشتری دست یابد. باید این سوال را از این جنایتکاران امریکایی نمود در طول مدتی که سوریه و شهروندان آن آماج حملات نیروهای مزدور اسد از زمین وهوا بودند ، جمع کشته شدگان به دست این جانیان از مرز صد هزار گذشت، شما هیچ اعتراضی به این همه جنایت ننمودی حالا که منفعتان در رقابت با رقبای اروپایی و روسیه ای و چینی بخطر افتاده، بحال قربانیان سلاحهای شیمایی سوریه دل میسوزانید. علاوه بر اینکه جنایات آمریکا با جنگ عراق و افغانستان و حمله نظامی به لیبی و اکنون دخالتگریش در سوریه بر تمام دنیا آشکار شده است، همچنین ثابت شده که امروز یکی از عاملان اصلی تمام این هرج ومرج و جنگ و خونریزی در خاورمیانه می باشد.

 آمریکا هشت سال قبل، که به بهانه "خلع سلاح های کشتار جمعی" و" مقابله با تروریسم"  به عراق حمله نظامی کرد، جهان نسبت به این حرکت امپریالیستی آمریکا که هدف اشغال عراق از طریق حمله نظامی بود عکس العمل نشان داد و در اکثرکشورهای جهان اعتراضات وسیع ضد جنگ  برگزار شد. عکسهای شکنجه زندانیان عراقی بدست نظامیان آمریکا و انگلیس مدتها به موضوع اصلی رسانه های جهان بدل شدند. رسوایی زندانهای ابوغریب، گوانتانامو و زندانهای مخفی سیا همراه با تصاویر قتل گروگانها در سایتهای بنیادگرایان اسلامی بازتاب گسترده ای یافتند. روزنامه نگاران در باره اوجگیری موج توحش نه فقط در شرق، حتی در کشورهای غربی که ادعای متمدن بودن را می نمایند، افشاگریها نمودند.
جامعه جهانی براحتی ناظر آن بود که بمب افکنهای انگلیسی و فرانسوی لیبی را زیر و رو کردند و واقعیتهای ملموس و واقعی خشونت علیه اسرا و مردم غیرنظامی از طریق رسانه های جهان به نمایش گذاشته شد. تا جائیکه سردبیری مجله آلمانی اشپیگل از در اختیار داشتن چهار هزار قطعه عکس و ویدئو فیلم خبر داد که نشان می دهد نظامیان آمریکا برای تفریح و سرگرمی مردم افغانستان را به قتل می رسانند. استفاده از هواپیماهای بی خلبان و دیگر تسلیحات کنترل از راه دور برای وارد آوردن ضربه، نه فقط خصلت جنگ را دگرگون ساخت، بلکه توجه جوامع متمدن غربی را نیز بسرعت به این مسئله جلب نمود که نسبت تلفات در مناطق جنگی یک به صد در نوسان است. به همین جهت، بمناسبت مرگ شش نظامی ایتالیایی در افغانستان، در ایتالیا عزای عمومی اعلام شد ولی در مقابل کشتار تحمیلی مردم عراق، افغانستان، پاکستان و لیبی در جریان عملیات نظامی بدست نظامیان متوحش امریکایی، عکس العمللی نشان داده نشد. در طول تمام سالهای جنگ در افغانستان، تعداد معدودی از نظامیان آلمانی کشته شده ولی شمار "قربانیان جنگ" در میان مردم عادی در همین افغانستان و پاکستان سر به هزاران نفر می زند. در مدت هشت سال جنگ در عراق، در حدود ۴۵٠٠ نظامی آمریکایی و بیش از یک میلیون مردم غیرنظامی عراقی کشته شدند و هنوز هم بدنبال این سیاست تجاوز گرانه هر روز دهها و صدها نفر در عراق در اثر بمب گذاری و انفجار مواد شیمایی قربانی میشوند.

نشریه فارین پالیسی اخیرا گزارش مستندی در رابطه با سلاحهای شیمیایی در سوریه که از طریق آمریکا به عربستان سعودی فروخته شده است و در سوریه استفاده شده منتشر نموده است که لازم است به بخشهایی از این جنایت اشاره شود. (بر گرفته از سایت روشنگری) "  حجم و نوع سلاح هایی که از جانب آمریکا به سعودی ها تحویل داده میشود، یک خطر بالقوه و بزرگ برای مردم خاورمیانه است و با توجه به رقابت رژیم های ایران و سعودی و تضادها و جنگ های مذهبی که توسط این رژیم ها برپا میشود، مردم ایران بطور بالقوه از هدف های مستقیم آن به شمار میروند، گذشته از آنکه خود این انباشت و مسابقه ضد انسانی تسلیحاتی نه تنها بالقوه بلکه بالفعل نیز برای مردم منطقه و ایران از زوایای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مصیبت ایجاد کرده است.

ایالات متحده هزارها بمب خوشه ای را علیرغم ممنوعیت جهانی به عربستان سعودی تحویل میدهد.
جان رید. نوا ساچمن ۲۳ اوت ۲۰۱۳
بمب های خوشه ای توسط ۸۳ کشور ممنوع اعلام شده است. وقتی که اطلاع داده شد نیروهای  بشار اسد در سوریه کودکان را با چنین سلاح هایی کشته است، اعتراض جهانی برانگیخته شد.
ولی این امر مانع آن نشده است که ارتش آمریکا از فروش بمب های خوشه ای به مبلغ ۶۴۰ میلیون دلار به عربستان سعودی خودداری کند، در حالیکه تقریبا سراسر جهان نفرت و اعتراض خود را به استفاده از این سلاح ها را اعلام کرده اند و علیرغم اینکه روابط دو کشور در این اواخر در سطح عالی نیست.
بمب های خوشه ای ده ها و حتی هزارها خرده بمب منتشر میکند که سطح وسیعی را می پوشاند و مرگ و ویرانی به بار می آورد و این سلاح ها مردم را در گروه های بزرگ می کشد، خودرودهای معمولی را داغان کرده و مین یا گاز سمی پخش میکند. بعضی از بمب های خوشه ای ساخت شوروی که در جنگ داخلی سوریه مورد استفاده قرار گرفته است حتی ساختمان ها را به آتش می کشد و اندکی بعد از اینکه روی زمین می نشیند منفجر میشود و به این ترتیب کسانی را که به آتش نزدیک میشوند تا آنرا خاموش کنند نیز به قتل میرساند.

نکته جالب توجه اینجا است که ایالات متحده ۱۳۰۰ بمب ازاین نوع را به یک دولت مستبد خاورمیانه ای میفروشد، در حالیکه همزمان استفاده از آن را توسط یک دولت مستبد دیگر (سوریه) خاورمیانه محکوم میکند.
سارا بلاکمور مدیر گروه « ائتلاف علیه استفاده از سلاح های خوشه ای » میگوید:اعلام تحویل بمب ها به سعودی همزمان با آن صورت میگیرد که ایالات متحده به ائتلاف بین المللی در محکومیت سوریه به خاطر استفاده از بمب های خوشه ای پیوسته است.
نفرت از این سلاح ها به خاطر این است که تنها نیروهای نظامی دشمن را نمی کشد بلکه میتواند گروه های بزرگی از شهروندان نظامی را نیز به قتل برساند، نه فقط در هنگامه جنگ بلکه بمبچه ها کوچک توپی شکل آن میتواند در زمین باقی بماند و تا مدتها بعد کسی آنرا برمیدارد، که اغلب هم کودکان بوده اند، منفجر میشوند.
تاکنون ۱۱۲ کشور قرار داد منع استفاده از سلاح های خوشه ای را امضا کرده اند، که ۸۳ تای آنها این ممنوعیت را به تصویب قانونی هم رسانده اند. حدس بزنید چه کشورهایی از امضاء خودداری کرده اند؟ چین، روسیه، بیشتر جمهوری های سابق روسیه، سوریه… و ایالات متحده که اکنون هزاران بمب خوشه ای تکسترون را به سعودی ها فروخته است که از اکنون تا ۲۰۱۵ به عربستان تحویل داده میشود.
علیرغم اینکه دولت آمریکا میگوید نگران تاثیر انسانی استفاده از سلاح ها از جمله سلاح خوشه ای است ولی این باعث نمیشود که ایالات متحده قرارداد منع استفاده از آن را امضاء کند."

 همه آن حوادثی که در طول ده سال در افغانستان، هشت سال در عراق و طی دو سال گذشته در لیبی و اکنون در سوریه روی می دهد، خود نشانی از سیاستهای جنایتکارانه دول امپریالیستی به سرکردگی آمریکا می باشد. عمق این فجایع ضد بشری آنچنان واضح و عیان در جلو جوامع بشری انجام می گیرد که براحتی پرده از ریاکاری و فریبکاری نظام استثمارگرانه سرمایه داری بر می دارد. آمریکا و رقبای شریکش در این جنگها نه تنها می خواهند به مناطق تحت نفوذ بیشتری دست یابند بلکه با فروش انواع سلاحها و بویژه سلاحهای مهلک ثروتهای کلانی به جیب زده و سود فراوانی هم به کمپانیهای اسلحه سازی می رسانند.

به علت بحرانهای اقتصادی موجود نقش مستقیم آمریکا در منطقه از فقدان هژمونى اقتصادى اش و از امکان هر نوع برتری نظامى اش میکاهد، اما اين امر نه از ماهيت امپرياليستى اين سياست ميکاهد و نه باعث ميشود که در صورت توفيق عملى بتواند در این میان موقعيت سرمايه‌هاى امريکائى را نسبت به رقبایش کاهش دهد. امريکا در صورت موفقیتش در پيشبرد سياست جنگی اش به کل سرمايه‌هاى امريکائى خدمت ميکند و حمايت تمام بخشهاى آنرا نيز جلب مينمايد. سياست جنگى دولت حاضر امريکا يک سياست کاملا امپرياليستى است. سرمايه‌دارى امريکا که همیشه حس برتری جوئی نسبت به رقبای امپریالیستی خود داشته است دو راه جلو رو دارد: يا بايد از سياست امپرياليستى دولت حاضر حمايت کند يا ناچار است موقعيت مساعدترى را براى رقيبان امپرياليست خود به رسميت بشناسد. آنطور که بنظر میرسد از موقعیت برتری جوئی خود که برای دست یابی و حفظ آن دست به هر جنایتی خواهد زد نخواهد گذشت. یکی از نمونه های مشخص آن که اعتراض اروپا بخصوص آلمان را بر علیه آن برانگیخته و جنجالهای رسانه ای اخیرا بر سر آن براه افتاده است، افشاگری جاسوسی آمریکا از طریق مکالمات تلفنی و روابط ایتنرنتی بر رقبای امپریالیستی خود می باشد.

بر کسی پوشیده نیست که امروز خیزشهای توده ای و حرکتهای اعتراضی در بسیاری از کشورهای عربی و آفریقایی در طول این چند سال اخیر نه تنها ترس و واهمه در دل امپریالیستها انداخته است بلکه آنها را ناگزیر نموده که بطور مستقیم در منطقه حضور یابند. هر چند عملکرد اقتصادى سرمايه‌هاى امپرياليستى در مناطق عقب افتاده اقتصادى جهان الزاما به نفوذ مستقيم سياسى و حضور امپرياليستها در چنين کشورهايى نيازمند نيست. چرا که هر دولت سرمايه‌دارى در مناطقی که تحت نفوذ سرمايه‌هاى امپرياليستى است این وظیفه را دارد براى تأمين منافع سرمايه در کشور در عمل منافع اقتصادى سرمايه‌هاى امپرياليستى را کاملاً تامین نماید. نيز دولتهاى کشورهاى مناطق نفوذ به سبب ارتباطهای اقتصادى که با سرمايه‌هاى امپرياليستى دارند همان سياستهايى را پيش خواهند برد که مطلوب امپرياليستها است. اکثر کشورهای تحت نفوذ منطقه به دلیل ماهیت ارتجاعی و دیکتاتوریشان بیشترین خدمت را به منافع امپریالیستها می نمایند. با این وصف، قدرتهاى امپرياليستى در صورت بخطر افتادن منافعشان مکرراً شکل دادن به رژيم سياسى مطلوب خود را در مناطق تحت نفوذ از طريق مداخله نظامى انجام داده اند.

امروز در منطقه زمینه اعتراضات وسیع ضد سرمایه داری و شورش گرسنگان به میدان آمده با شعار " نان، آزادی و عدالت اجتماعی" نه تنها گسترش یافته بلکه منافع امپریالیستها را هم بخطر انداخته است. از منظر کشورهاى مناطق تحت سلطه، مشخصاً هدف سياست جنگى امريکا در مقطع فعلى شکل دادن به چنان رژيمى در اين کشورهاست که، نه فقط پاسدار منافع امريکا در قبال رقباى امپرياليست باشند، بلکه همچنين توان مهار و کنترل حرکتهای اعتراضی و خیزشهای توده ای را داشته باشند.

امپریالیستها بویژه امپریالیسم آمریکا برای حفظ منافع خود چند دهه است که به حکومتهای اسلامى دست‌ساز خود در منطقه متوسل شده اند، نمونه مشخص آن افغانستان، ایران، عربستان سعودی و عراق.... را می توان بر شمرد. سرمايه‌دارى ايران، دولت آن و حاميان امپرياليستی اش، با ممانعت از رشد يک انقلاب زمينه را براى عروج ارتجاع اسلامى آماده کردند. پس درس مهمى که اردوى سرمايه از تجربه ايران و افغانستان و عراق و نظاير آنها آموخته است اينست: به خدمت گرفتن ارتجاع اسلامى براى حفظ و سازمان دادن سرمايه‌دارى. و بر این مبنا است که، مشخصا جنبشهاى ارتجاعى اسلامى در کشورهاى خاورميانه، پاسخگو و مطلوب منافع امپرياليستى بودند و هستند.

امپرياليسم امريکا با ریاکاری و عوام فریبی در بوق و کرنا می دمد که حضور نیروهایش در منطقه برای بر قراری دمکراسی و بر آورده کردن خواستهاى دموکراتيک جنبشهاى حق‌طلبانه جهان سوم می باشد. اما، هدف سياست جنگى امريکا که تا کنون هم عملا نشان داده است در جهان سوم برقرارى حکومتى است که، نه فقط از نفوذ امريکا در تقابل با رقباى امپرياليست محافظت کند، بلکه ثبات سياسى و اجتماعى لازم براى کارکرد اقتصاد را از طريق کنترل مُدام اعتراضات اجتماعی و سیاسی توده های مردم تأمين کند. براى شکل دادن به چنين رژيمى امريکا به جنبشهاى ارتجاعى محلی اين کشورها چشم دوخته است. کنار آمدن امريکا با جنبشهاى حق طلبانه، بعنوان نمونه با جنبش ملى کرد در عراق، و یا جنب و جوشی که در شرایط فعلی ما بین سران مرتجع کشورهای کردنشین برای اجرا نمودن " کنگره ملی کُرد" در منطقه بعمل آمده تنها اين هدف را دنبال خواهد نمود که رهبران احزاب ملى کرد را نيز با دادن سهمى از قدرت به وظيفه مهار جنبش ملى کرد و حرکتهای اعتراضی آن بگمارد. تأمين حقوق ملى کرد، مثل هر حق دموکراتيک ديگرى، به نوبه خود مستلزم ايجاد تغييرات عمده اجتماعى و اقتصادى است. سياست امريکا درست در جهت ممانعت از وقوع چنين تحولات و حرکتهایی در همه مناطق تحت نفوذ، عمل می کند.

طبقه کارگر کشورهاى جهان سوم و کشورهای خاورميانه، و باز مشخصاً طبقه کارگر در کشورهاى تحت هجوم نظامى امريکا و رقبای امپریالیستی، چاره ای ندارند جز اینکه با سياستهاى جنگى آمريکا به ضديت برخيزند. شرکت وسيع جنبش کارگرى کشورهاى جهان سوم در مبارزه عليه سياست امپرياليستى امريکا و مشخصاً در مخالفت با جنگ احتمالى امريکا بر علیه سوریه ميتواند عامل تعيين کننده براى خنثى کردن سياستهاى امريکا باشد. متحقق کردن چنين دورنمايى در شرايط فعلى وظايف بيشترى بر دوش فعالين سوسياليست جنبش کارگرى در اين کشورها ميگذارد.

لازم است اینجا به موضع آن دسته از چپهای ایران بپردازیم، که، ناتوان از اتخاذ یک موضع انقلابی و تحلیل طبقاتی در قبال حکومتهای ارتجاعی منطقه آلترناتیوی برای تغییر رژیم دیکتاتورهای منطقه را در همین دیدگاههای امپریالیستی جستجو می نمایند. و حتی دیدیم چند سال پیش در حمله امریکا به افغانستان که چگونه برخی از این چپها از فرط سکولاریسم و مدرنیسم شان از همین زوایه از امریکا در جنگ علیه طالبان در افغانستان دفاع کردند و امروز دقیقا همین موضع را در رابطه با سوریه اتخاذ نموده اند، در واقع آلترناتیو امپریالیستی را در مقابله با مبارزه طبقاتی در این کشورها ارائه می دهند. این چپ غافل از اینکه این نیروها و حکومتهای ارتجاعی و دیکتاتور امثال طالبان، جمهوری اسلامی و سوریه را خود امپریالیستها به سرکردگی آمریکا و اروپا و روسیه برای از بین بردن نیروهای کمونیست و سرکوب جنبشهای اجتماعی ایران بقدرت رساندند.

آمریکا با بحرانهای اقتصادی و سياست خارجى که اعمال می کند جهان را براى يک دوره طولانى در معرض تهديد جنگ و بى ثباتى قرار خواهد داد، بازتاب اين سياست در خود کشورهاى امپرياليست هم اکنون با تقويت راسيسم و فاشیسم و محدود نمودن حقوق مدنى شهروندان روبرو است، و اينکه ثمره اين سياست براى کشورهاى مورد حمله امريکا مرگ، بی خانمانی، داغدارى، آوارگى، و بيمارى به ارمغان مياورد، همه نکاتى هستند که اعتراض و حمایت جهانی را می طلبد. و نیاز است جنبش اعتراضی جهانی ضد جنگ بار دیگر به صحنه بیاید و اعتراضاتش را علیه جنایتکاران امپریالیستی به گوش جهانیان برساند.

اما در خاتمه، سوال اينست: چه نيروهايى ميتوانند اين سياست جنگی دول امپریالیستی را پاسخ دهند؟

قدرت نظامى دولتهاى امپرياليستى موجود را، تنها در عرصه سياست و به نيروى بسيج توده وسيع مردم ميتوان خنثى کرد. لازم است به اين واقعيت تاريخى اشاره ای شود که شرکت روسيه در جنگ اول امپرياليستى سرانجام در ١٩١٧ به تصميم شوراى کارگران و سربازان به جنگ پايان گرفت. بزرگترين جنگ امپرياليستى تاريخ تا آن مقطع نه از طریق مقابله نظامى، بلکه به قدرت مبارزه سياسى پايان گرفت؛ و در اين مورد طبقه کارگرى که رابطه مستقيمى ميان مبارزه ضد جنگ و مبارزه ضد سرمايه دارى با مخالفتها و مبارزات خود می دید پيروزى بر سياست جنگى را در عرصه سياسى ممکن کرد. نه فقط طبقه کارگر، که بنا به موقعيت اجتماعى خود در ضديت دائمى با سرمايه بسر ميبرد، بلکه اعتراضات مردم زحمتکشی که در کشورهای خاورمیانه و آفریقائی برای مطالبات حق طلبانه خود به میدان آمده اند لازم است در ابعاد وسیعتری برعلیه این جنگ افروزیها سازماندهی شوند.

به گفته لنین : "جنگی که سرمایه داران همه کشورها به پا کرده اند به پایان نخواهد رسید. مگر با انقلاب کارگران علیه این سرمایه داران. تا وقتی که کنترل در حرف باقی میماند و به عمل در نمی آید، و تا وقتی که دولت پرولتاریای انقلابی جایگزین دولت سرمایه داران نشده، دولت محکوم است که صرفا تکرار کند: ما داریم بسوی فاجعه می رویم: شما اگر اندیشه یک انقلاب دشوار و دردناک را بپذیرید، تا ده سال دیگر هم خواهید جنگید. راه دیگری نیست. ما می گوئیم: جنگی که دولتهای سرمایه داران به راه انداخته اند، فقط با انقلاب کارگران به پایان خواهد رسید. ما انقلاب پرولتری را موعظه می کنیم تنها نهضت حقیقی ای که انبوه مردم برایش بر سر دار رفته اند، و صدها و هزاران تن برایش به زندان افتاده اند. سوسیالیست های زندانی، در اقلیت اند، اما طبقه کارگر حامی آنها است، تمامی جریان توسعه اقتصادی به سود آنها است. جنگ را طبقات حاکم براه انداخته اند و تنها انقلاب طبقه کارگر می تواند پایانش دهد."

در شرایط امروز جهان که بحرانهای مالی سرمایه جهانی زندگی و هستی طبقات فرودست را بخطر انداخته اند و برای بقای خود از هر جنایتی از جمله جنگ و کشتار، تحریم، بیکاری و بی خانمانی و قحطی و گرسنگی رویگردان نیستند تنها طبقه کارگر متشکل با متحدانشان خواهند توانست جلو حرکت افسار گسیخته سرمایه بایستند. به این دلیل است که امروزه برای پایان دادن به این همه نکبت و فلاکت از جمله جنگهای خانمانسوز ضرورت متشکل شدن و سازماندهی  طبقه کارگر بیش از هر زمان دیگر ضرورت مییابد.

 

 

 

 

 

 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب سحر صبا در سایت پژواک ایران 

*سیاستهای توطئه گرانه مزدوران تحت نام " دانشجویان عدالتخواه " در اعتراضات کارگران هفت‌ تپه را افشاء نمائیم!  [2021 Aug] 
* بمناسبت سالگرد مرگ مارکس در مارس ۱۸۸۳   [2021 Mar] 
*خشونت، نظام طبقاتی و مالکیت خصوصی  [2020 Nov] 
* نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و اعدامها!  به مناسبت ۱۰ اکتبر روز جهانی مبارزه علیه اعدام [2020 Oct] 
*مذاکره با جمهوری اسلامی، خیانت آشکار ناسیونالیستها   [2019 Jul] 
*نئولیبرالیسم و خصوصی سازیها  [2019 May] 
*سوسیالیسم و رهایی زن ‏(بمناسبت ۸ مارس روز جهانی زن)‏   [2019 Mar] 
*اعتصاب سندیکای نیشکر هفت تپه و زنان کارگر!‏  [2018 Dec] 
*طبقه کارگر و دستمزدها  [2016 Apr] 
*نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و اعدامها!  [2015 Oct] 
*تاریخچه مبارزاتی زنان کارگر جهان و ایران (قسمت چهارم)  [2015 Apr] 
*تاریخچه مبارزه زنان کارگر جهان و ایران (قسمت دوم)  [2014 Dec] 
*طرح«آمران به معروف و نهی از منکر» جنایت سازمان یافته دولتی برعلیه زنان!  [2014 Dec] 
*تاریخچه مبارزه زنان کارگر جهان و ایران  [2014 Oct] 
*لغو کار مزدی کودکان در گرو برپائی نظام سوسیالیستی است!  [2014 Jul] 
*سوسیالیسم و رهایی زنان  [2014 May] 
*قتلهای ناموسی، قربانیان خاموش نظام طبقاتی  [2014 Apr] 
*لغو خشونت علیه زنان در گرو مبارزه طبقاتی و محو مناسبات سرمایه داری است!  [2014 Feb] 
*کارگران و نقش صندوقهای همبستگی مالی!   [2014 Feb] 
*خاورمیانه در محاصره جنگ افروزی دیکتاتورهای داخلی و رقابت تجاوزگران امپریالیستی  [2013 Dec] 
*انقلاب مصر مابین دو سوی ارتجاع!  [2013 Oct] 
*خشونت بر زنان و راه مبارزه با آن  [2013 Apr] 
*در پاسخ به کدام استراتژی ؟ «دررابطه با اتحاد عمل و همکاری مشترک سازمانها و احزاب چپ» [2013 Mar] 
*منشاء ستم جنسی و طبقاتی زنان  [2008 Mar]