دکترملکی، وپوزشخواهی از یک مادر
محمد نوریزاد
از منزل " ترانه ی طائفی" رفتیم به خانهی " آفاق". بانوی شکسته دلی که همسرش را نظام مقدس به اتهامی از پیش مشخص اعدام کرده و همین اکنون نیز دو پسرش امیر کیوان و امیر کامران، و عروسش " فاران" در زندان اند.
جرم هر سه... ی اینان تدریس در دانشگاه خانگی بهاییان است.
دکترملکی دست بر دست آفاق نهاد وگفت: خانم محترم، من یک فرد دانشگاهی ام. یک مسلمانم. یک شیعه ام. بخدا سوگند تحصیل و تدریس در قاموس هیچ بنی بشری جرم نیست چه برسد به اسلام که همه را به آموختن آنهم از گهواره تا گور تحریص و ترغیب می کند، و اساساً آموختن را یک فریضه می داند. در راه بازگشت، دکتر ملکی سرش را به سمت من خم کرد و گفت: آقای نوری زاد، مگر فراخوان نداده بودی؟ اینهم اجابتِ منِ پیرمرد. دیر هنگام شب بود که دکتر را جلوی درمنزلش پیاده کردم. او داخل شد و منتظر ماند. سوار اتومبیل که شدم برایم دست تکان داد. و بعد به سمت آسمان سربالا برد. گویا ستاره ها را می دید که دوست داشتند با سر انگشتان لرزان دکتر محمد ملکی، اشک هایشان سترده شود.
محمد نوری زاد اول مهرماه سال نود ودو - تهران
منبع:پژواک ایران