PEZHVAKEIRAN.COM رأی دادن یا رأی ندادن، مسئله این نیست! (محمد نوری زاد)
 

رأی دادن یا رأی ندادن، مسئله این نیست! (محمد نوری زاد)
محمد نوری‌زاد

از خودم که می پرسند: رأی می دهی یا نه؟ می گویم: نه. می پرسند: دلیلش؟ می گویم: دلیلش به درونِ وامانده ی من مربوط است. که نمی تواند با خودش کنار بیاید.
به همه ی کسانی که از من می پرسند رأی بدهیم یا نه، می گویم: بروید رأی بدهید. حتماً. که سرنوشت یک قوم توسط خودِ همان قوم رقم می خورد. از خودم که می پرسند: رأی می دهی یا نه؟ می گویم: نه. می پرسند: دلیلش؟ می گویم: دلیلش به درونِ وامانده ی من مربوط است. که نمی تواند با خودش کنار بیاید و همان خودِ خود را زیرپا بگذارد. یعنی دل من با آنهمه توصیه ای که در باب بخشایش می کند، خود نمی تواند چشم بپوشد و بگذرد.
من انتخابات را تحریم نمی کنم. هرگز. و نیز اما نمی توانم شناسنامه ام را بردارم و اسم کسی را روی برگه ای بنویسم و در صندوق بیندازم و با انگشتِ رنگی از محل اخذ رأی بیرون بیایم. چرایش به درون خراش خورده ی من مربوط است. و به چشمان بی گناه جوانانی چون عماد بهاور که سالها بی دلیل – بی دلیل – بی دلیل در زندان اند. و به جوانان غیوری چون مجید توکلی که سالهاست یک روز هم به مرخصی نیامده اند. و به عزیزانی چون سید مصطفی تاجزاده که به دستور مستقیم آقا مجتبی خامنه ای در تنهایی و رنج و دلنگرانی فرو فشرده شده اند. و به مجید درّی و سید ضیاء نبوی که در متن بی گناهی سالهاست به بهبان و اهواز تبعید شده اند. بی یک روز مرخصی حتی. و به ژیلا بنی یعقوب و همسر زندان کشیده اش. و به زنان و مردان سیلی خورده و ناسزا شنیده. و به آبروهایی که صدا و سیما و اطلاعات و سپاه پخش آب کرده اند.
بله، گرفتاریِ من از اینجور مقولات است. من آرامش ندارم. خواب ندارم. کله های فروشده ی حمزه ی کرمی و عبدالله مؤمنی در کاسه ی مستراح رهایم نمی کنند. و همزمان چهره ی مخوف بازجویان فحاش که کمترین ناسزایاشان “بی ناموس” است. گرفتاری من به کروبی و به میرحسین و همسرش مربوط است که کسی سراغی از آنان نمی گیرد. به خون بی پاسخ مانده ی عزیزان و جوانانمان که پهلوهایشان توسط شعبون بی مخ ها دریده شد و مغزشان با گلوله ی جناب طائب متلاشی. اینها مرا آرام نمی گذارند.
باور کنید من شبها از شنیدن صدای ناله ی مادر بی پناه ستار بهشتی که با شتاب فرزندش را کشتند و همه ی صاحب منصبان و همه ی دستگاهها و بویژه مجلسیان خونش را انکار کردند، خواب ندارم. صدای قهقهه ی حضرات حجة الاسلام طائب و فلاحیان و حسینیان و پورمحمدی و علم الهدی و احمد خاتمی و احمد جنتی در گوشم می پیچد و آزارم می دهد. هرچه به روز رأی گیری نزدیک تر می شویم این قهقهه ها بلند تر و بلند تر می شوند. احساس بدی دارم. احساس مردی که جلوی زن و بچه اش لختش کرده اند و زیر گوشش زده اند و توی صورتش تف کرده اند و جلوی همان زن و بچه ترتیبش را داده اند و حالا کشان کشان می برندش تا در گودالی از فضولات انسانی بیندازندش.
من با این احساس آزاردهنده درگیرم. چه کنم؟ با احساس تلخ پولهای مردم که با هماهنگی مستقیم وزارت اطلاعات به کانادا فراری اش داده اند، و پولهایی که بنا به فرمایش شخص رهبر به حزب الله لبنان و سوریه داده اند و می دهند تا به اسم ما ایرانیان مردم آنجا را بکشند و خونشان بریزند و خانه ها و زیرساخت های کشورشان را ویران کنند.
رأی ندادن من، به تریلی های مواد مخدری مربوط است که وزارت اطلاعات جابجا کرده و می کند. و به جوانان معتاد و بی کار و سرگشته و بی آینده مان. و به هزار هزار محموله ای که سپاه قاچاق می کند. و به مادران پارک لاله و مادران خاوران که بی پناه و دربدرند. من این روزها شرمسار مسیحیان و زرتشتیان و یهودیان و سنیان و بهاییان و کمونیستهای سرزمین خویشم که مطلقاً کسی اسمی از آنان نمی برد. اینها که برشمردم نمونه ای از هزار هزار مفسده ای است که یک رییس جمهور – با هر آوازه ای که با اوست – مطلقاً نمی تواند بدان ورود کند. مطلقاً. اینها حوزه ی خصوصی بیت مکرم و سپاه و اطلاعات است. ورود نامحرمان به این حوزه ممنوع شده. از سالها پیش.
چه کنم؟ من فردی احساساتی ام. و با همین حسّم زنده ام. شما بروید رأی بدهید. من اما احساس می کنم با رأی دادن، باید روی خودم خط بکشم و با قهقهه ی فلاحیان و طائب و جنتی همراهی کنم. باور کنید چهار سال سکوت روحانیان صاحب ناممان رنجم می دهد. که چرا در این چهار سال یک جمله ی کاری، از مظلومیت مردم و آسیب دیدگانمان بر زبان نیاورده اند. و اکنون همگان را به شوق می خوانند. یک رییس جمهور غریبه در عالی ترین وجه ممکن، بله، به آب و برق مردم خواهد رسید. اما مگر می تواند سر به اندرون هزار مفسده ای که این روزها بین سپاه و بیت و اطلاعات دست بدست می شود سر فرو ببرد؟ مگر سپاه از لقمه ی چرب ریاست جمهوری و اختیارات مطلوب آن چشم می پوشد؟ سپاه و بیت و اطلاعات سالهای تلخی را گذرانده اند تا به آرامش رسیده اند. بهمین دلیل اجازه نمی دهند بار دیگر کامشان تلخ و حوزه ی عملشان محدود شود.
راستی یک رییس جمهور با هر توانمندی که دارد، می تواند تنها یکی از اسکله های قاچاق سپاه را تعطیل کند و یکی از سرداران سیری ناپذیر را به پادگانش برگرداند؟ اگر من نمی توانم رأی بدهم دلیلش اینجور قضایاست. قضایایی که به خود من – آری به خود من – مربوط است. شما اما بروید رأی بدهید. شاید رأی های شما بهم پیوست و رودی ساخت و بنیان های تباهی را از جا کند و کویرخشک انسانیِ این سامان را آبیاری کرد.
محمد نوری زاد
بیست و دوم خرداد سال نود و دو
تهران

منبع:پژواک ایران


محمد نوری‌زاد

فهرست مطالب محمد نوری‌زاد در سایت پژواک ایران 

*«پس از مرگ رهبر»، محمد نوریزاد   [2021 Sep] 
*۲۷ سوال محمد نوری زاد از خامنه ای   [2019 Jul] 
* خمینی باد کاشت، رضا شاه نهال   [2018 Dec] 
*نامه محمد نوری زاد به دونالد ترامپ   [2017 Oct] 
*نامه محمد نوری زاد به رهبر: ما اگر می رویم، شما بمانید  [2017 Apr] 
*نامه محمد نوری زاد به پادشاه عربستان سعودی  [2016 Aug] 
*آقای رییس و ساطورِ توی دستش   [2016 Aug] 
*اسلام واقعی و چیزی به اسم زباله  [2015 Dec] 
*در انتخابات شرکت می کنیم بشرطی که…  [2015 Dec] 
*سرشماری  [2015 Dec] 
*آقا جواد و رُخِ دیوانه!  [2015 Dec] 
*الم شنگه  [2015 Nov] 
*من سعید زینالی هستم ( داستان ربودنِ نوری زاد)  [2015 Nov] 
*واس ماس  [2015 Nov] 
*مالیخولیا  [2015 Nov] 
*می زنم به سیم آخر( نامه ای به پسرم)  [2015 Oct] 
*سیستم نجس  [2015 Sep] 
*دستگاه قضایی، محمود سهرابی و چاقو کش هایش!  [2015 Jun] 
*رهبر نیابتی   [2015 May] 
*عجب شنبه ای شد دیروز!  [2015 May] 
*سفینه هسته ای شدنِ نظام آخوندی به گِل تپید  [2015 Apr] 
*سی و دومین نامه ی محمد نوری زاد به رهبر؛ زهر که نه شربت سربکشید  [2015 Mar] 
*نوری زاد‏: هم اعدام کردند و هم ترسیدند!  [2015 Mar] 
*قدمگاه و جسم رنجور امیر انتظام + فیلم  [2014 Sep] 
*ما نمی گذاشتیم دوم خردادی ها روی کار بیایند  [2014 May] 
*در شیراز چه گذشت؟  [2014 May] 
*نامه ی سی و یکم محمد نوری زاد به رهبر: به شما هم آیا سفارش می دهند؟  [2014 May] 
*نامه ی سی ام محمد نوری زاد به خامنه ای   [2014 Jan] 
*نوری زاد و امیر انتظام  [2014 Jan] 
*«زن جوان هستم، شوهر ندارم، تلفن...»   [2014 Jan] 
*بدنه پاسداران نسبت به روال جاری سپاه معترض است  [2014 Jan] 
*دستهای خونین شریعتمداری  [2013 Nov] 
*آخر مگر کسی به عشق شلیک می کند بی انصافها؟   [2013 Nov] 
*رابطه‌ی ترورهای اخیر و سپاه پاسداران   [2013 Nov] 
*چرا نقد می کنم؟   [2013 Oct] 
*نامه ی بیست ونهم محمد نوری زاد به رهبر: غربتِ شادمانی های دمِ دست  [2013 Oct] 
*دکترملکی، وپوزشخواهی از یک مادر  [2013 Sep] 
*پوزشخواهی دکترملکی از « ترانه»ی محروم از تحصیل   [2013 Sep] 
*روحانى از سپاه می‌هراسد  [2013 Sep] 
*دیدار محمد نوری‌زاد با وزیر اطلاعات جدید  [2013 Sep] 
*بازنده اصلی فاجعه سوریه، ایران و شخص رهبر و پیروز آن، اسرائیل خواهد بود  [2013 Sep] 
*گام های لرزان روحانی   [2013 Aug] 
*بوسه برپای یک «بهایی» کوچک   [2013 Jul] 
*دو مجلس کوچک، دو شرم بزرگ  [2013 Jun] 
*رأی دادن یا رأی ندادن، مسئله این نیست! (محمد نوری زاد)  [2013 Jun] 
*تنها راه باقی مانده برای هاشمی  [2013 May] 
*ای کاش انقلاب نمی کردیم!  [2013 Jan] 
*رهبر چشم به راه شماست، داخل شوید!  [2012 Oct] 
*آقای آملی لاريجانی! شما نفر ششم دستگاه قضايی هستيد   [2012 Jul] 
*بلوغ، داشتن یا نداشتن، مسئله این است!  [2012 Apr] 
*نامه ای دیگر از محمد نوری زاد ؛ نامه ای به دخترم   [2011 Dec] 
*نامه پانزدهم نوری‌زاد به خامنه‌ای  [2011 Dec] 
*متن کامل نامه چهاردهم محمد نوری زاد به آیت الله خامنه ای  [2011 Dec] 
*نامه سیزدهم محمد نوری‌زاد به خامنه‌ای  [2011 Dec] 
*دواردهمین نامه نوری‌زاد خطاب به خامنه‌ای: جام زهر سربکشید! بیایید و جام زهری را که من برای شما تدارک دیده‌ام سربکشید  [2011 Nov] 
* شلم شوربا !  [2011 May] 
*اکنون من در زندان همین انقلابم! و شما در زندانی وسیع تر/ اف بر من اگر آینده ی انقلاب، در نگاه من، همین بوده باشد  دستمان تهی از رویاها و وعده های انقلاب است [2010 Dec] 
*گلها و سیم خاردارها ۸ (عبدالله مؤمنی)  [2010 Nov] 
*نامه نوری زاد به صادق لاریجانی  آیا دختران عفیف شما را به آغوش هرزگی پرتاب کرده‌اند؟ و مادر و خواهر و خویشاوندان پاکدامن شما را به لجن جنسی آلوده‌اند؟  [2010 Nov] 
*از این که به اسم دین، از دیوار اعتماد شما بالا رفتم، بالا رفتیم، و به اسم دین، ذخایر شما را به باد دادم، به باد دادیم، پوزش می‌طلبم  [2010 Nov] 
*محمد نوری زاد: وقتی “عبید زاکانی” برمسند قضاوت می نشیند  [2010 Aug] 
*روسپی های سرزمین من!  [2010 Aug]