بهار
مرتضی رضوان
از نسیم بهار میرقصند
صف در صف شکوفه
دست در دست خرمن گُل
در تنگ زندگی باز گردیدهست
خانه تا خانه
باغ تا باغ
شهر تا شهر
با آواز عاشقانهی بلبل
خون لاله گرفته ست دامن دشت
در ستیز لشگرشکسته ی زمستان و جنگجویان نوجوانِ قهرمان بهار
پرچم سبز پیروزی بهار در فراز آمد
با نقشی از بنفشه و لاله و نرگس و سنبل
برق فریاد میزند برابر
مهربان
سوختم بر آتشم بزن باران
شقایق جام عقیقی ی خویش راپرکرده ست
فریاد میزند
جاودانه
جاودانه مهربانی یاران
خورشید دامن ابر را کنار زدهست
دست گرم خویش را
عاشقانه می کشد
برسینه نو شکفته ی کوه
ازشرم
گونه ی کوه ارغوانی شد
مروارید عرق شرم عاشقانه از تنش غلتید
میان سنگ و صخره
تا لب رود
ماهی از ذوق بر آب رود پهلو زد
آب در چشمه میزند غلغل
میر نوروزی
ز دیر مغان برون آمد
فریاد می زند
های های
نوروز نوروز
مردمان عیدتان مبارک و بختتان پیروز
مردم از نشاط پای میکوبند
با هلهل شادمانیِ سرُناوکوبش دهل
منبع:پژواک ایران