به مناسبت يک ماهگی جنبش: جنبش وال استريت،ازتصرف فضا-مکان ها تا فلج سازی سازوکارهای سيستم!
تقی روزبه
ازمعضلات ساختاری سرمايه داری
معضل ساختاری سرمايه داری درآن است که دولت- ملت ها قادرنيستند هيولای سرمايه مالی و جهانی شده وبی مرز ورها گشته ازبطری را مهارکنند وهمه قول وقرارها برای تنظيم مبادلات انتقال سرمايه های مالی ومهارآن برروی کاعذمی ماند. برعکس اين سرمايه بی مهاروعنان گسيخته است که آنها را درخدمت خود گرفته وبااشتهای سوزان وسيری ناپذيرش کارگزاران خويش را واميدارد که با تحميل سياست رياضت کشانه به مردم وبی معناساختن هرچه بيشتروجه اجتماعی دولت، مشروعيت ومقبوليت خود دولت را خدشه دار کنند.کارکردی که تاريخا به دولت ها اجازه می داده است تا درکنار کارکرد ووظيفه اصلی حفظ سيطره طبقاتی باايفای برخی وظايف اجتماعي،بتوانند خود را به مثابه نهادی بيطرف و فراطبقاتی برفرازجامعه عنوان کنند وبه برکت آن به ماهيت طبقاتی خود پوشش مناسبی داده و دوام خويش ونظام طبقاتی را تضمين نمايند.ودقيقا بهمين دليل دولتهای نئوليبرال باتناقضات ودشواری های ناشی ازتناقض بين وظايف ناشی از نقش دولت �ملت ها با وظايف معطوف به سرمايه های فراملی وجهان گستردست به گريبانند. آنها هم چنين با کنارنهاده شدن ويا رقيق ترشدن روزافزون وجه اجتماعی کارکرد دولت ها با خشم روزافزون توده های مردم وزحمتکشان نسبت به عملکرد خود مواجه شده اند. امروزه حضور دولت ها با سيمای عريان طبقاتی با زدودن رازآميزی کارکرددولت ها به منبع عظيمی ازتوليد نارضايتی و آگاهی به ماهيت ونقش واقعی آنها تبديل شده است. ازهمين رو يکی ازپی آمدهای اجتناب ناپذيربحران آشکارشدن بيشتر نقش وماهيت دولت ها به مثابه ماشين سرکوب طبقاتی درمقابل ديدهمگان است.بهمين دليل دولت های باصطلاح نئوليبرال سرمايه داری که چيزی جزنمايش نقش واقعی وعريان کارکردهای ماشين دولتی نيست، دچاربحران عميقی شده اند . بحران دموکراسی نيزيکی ديگرازجلوه های آشکاروبسيارمهم آن است.چنان که امروزه تشريفاتی وصوری بودن اين دموکراسی وامکان عدم بازتاب خواست ها واراده مردم درآن،همانطورکه درپيشبرد سياست های رياضت اقتصادی ديکته شده توسط سرمايه داران عليرغم مخالفت گسترده مردم ديده می شود، به امری بارزوعيان تبديل شده است.درچنين بستری است که بيش ازپيش بديل واقعی اين دموکراسی صوری وشيربی يال ودم واشکن خود را دراعمال دموکراسی مستقيم ومشارکتی يابه بيان ديگرخودحکومتی بی شماران بازمی نماياند. شعاردموکراسی واقعی هم اکنون توسط اين جنبش ها نيزبازتاب آن است.
ازتصرف فضا-مکان ها تا فلج کردن سازوکارهای سيستم
نگرانی سرمايه داران ودولتمردان ازآنجا نشأت و وسعت می گيرد که با گذشت هرروزروشن ترمی شودکه اين اشغال فقط نمادين نبوده ونخواهد ماند.بلکه برای جنبشی که فريادمی زند"وال استريت را نابودکنيم،بيش ازآن که دنيا را نابودکند!"ويا "سرمايه داری يعنی جنايت سازمان يافته ومرگ برسرمايه داری و...." اشغال درگوهرخود تبلورهم تاکتيک وهم استراتژی باهدف تصرف فضاها وحوزه های گوناگون جامعه دربيرون ازمجاری وسازوکارهای رسمی نظام وايجاد اخلال درکارکرد آنهاست.اين کنش نهفته درمفهوم اشغال وپتانسيل فرارونده درآن است که موجب نگرانی آنهاشده است: رؤيای تصرف فضا-مکان های ربوده شده توسط سرمايه ازچنگ مولدين واقعی قدرت وثروت. هم چنان که فراخوان اعتصاب عمومی دراوکلند واقدام برای خواباندن فعاليت يکی از بنادرمهم آمريکا وبرگزاری تظاهرات گسترده حاکی ازآن است که بين اشغال فضا-مکان ها(ازجمله درنقاط حساس واستراتژيک) وفلج کردن کارکردهای سيستم وسلطه سرمايه،بسيج عمومي،برگزاری آکسيونهای بزرگ وبالأخره اتحاد بين کارگران شاغل وجنبش خيابانی فاصله پرنشدنی وجود ندارد.آزمون اوکلند تجربه نوئی بود درايجاد همبستگی بين جنبش اشغال وکارگران ومعلمان ودانشجويان وبردتوده ای دادن به آن که نشان ازوسعت پتانسيل نهفته دراين جنبش دارد. هم چنان که دراعتراضات اخير وال استريت نيزاقدامهائی برای فلج کردن بازاربورس درجريان بودکه با يورش پليس ودستگيری صدها تن مواجه شد. اعتراضات اوکلند نيز البته با واکنش خشونت آميزپليس اوکلند ودستگيری صدها تن ومجروح شدن عده ای مواجه گشته بود. دراين رابطه بايد گفت تبديل فضا-مکان های اشغال شده به سکوئی برای انتشارامواج اعتراضات گسترده توده ای ازمهمترين چالش های پيشاروی اين جنبش محسوب می شود.والبته طبقه سياسی حاکم نيزاميدها وبيشترازآن سياست خود را به ميخ کوب کردن اين جنبش واعمال فشاربه آن بسته است تا درطول زمان فرسوده گشته وازرمق بيفتد وبهمين دليل با حساسيت وخشونت زياد به هرگونه اقدام وتاکتيک وابتکاری(نظيرراه پيمائی خيابانی يا فلج کردن فعاليت بورس ويا فلج کردن وسائل حمل ونقل و...) برخورد می کند. نفس بکارگيری خشونت ازسوی پليس نيزاساسا به همين منظورصورت می گيرد.بهمين دليل دادن بهانه به طبقه حاکم وپليس برای اعمال خشونت و بهره برداری تبليغاتی ازآن می تواند به فرايند گسترش جنبش وتوده ای شدن آن-که اکنون مهمترين نيازجنبش اشغال را تشکيل می دهد- لطمه وارد کند.گرچه خوشبختانه عموما شاهد هوشياری فعالين جنبش نسبت به اين تاکتيک پليس وطبقه حاکم و پرهيزآن ها ازافتادن به اين دام هستيم.ناگفته نماند که دربرخورد با جنبش اشغال درميان طبقه حاکم نظريکسانی وجود ندارد. بخشی ازآن هاکه بی مهاربودن سرمايه مالی وبانکها دربورس بازی را خطری برای نظام و کليت طبقه حاکم می دانند وزورشان هم به کنترل وانتظام بخشيدن به عملکرد آن نمی رسد،بی ميل نيستند که بابهره گيری ازفشارجنبش، رقبای خويش را به رعايت ضوابطی ولواندک دراين مورد وادارسازند. يکی ازآن ها نظارت برعملکرد تحرک ودادوستد سرمايه مالی وبانکی ونيزاخذ ماليات ازآن ها برای تأمين بخشی ازهزينه ها وکاهش بحران بدهی دولت هاست.
دومشخصه مهم جنبش
درنوشته های ديگربه شماری ازمهمترين مشخصه های جنبش های نوين ضدسرمايه داری وازجمله دومشخصه بسيارمهمی که به گمان من به کل اين پارادايم جديد تعين می بخشد اشاره کرده ام.اين دومشخصه عبارتند از مبارزه عليه سيستم (سرمايه داری) ازيکسو ونقش آفرينی استثمارشوندگان به مثابه سوژه های خود رهان ازسوی ديگر. دروجه نخست هدف قرارگرفتن توليد درخدمت رفع نيازهای انسان های آزاد و همبسته است که بايد جايگزين توليد برای کسب سود هرچه بيشترگردد. ودروجه دوم ماشاهد عروج و ظهور فاعل تاريخی تازه ای به مثابه حزب بی شماران وخودرهاکنندگان هستيم که خود را دربرپاکردن مجامع عمومی خود بنياد دربيرون ازسازوکارهای نظام حاکم و اعمال دموکراسی مستقيم ومشارکتی و سازمان يابی غيرهيرارشيک وافقی متبلور می کند.
جنبش وال استريت ودردسرهای گفتمان ليبرال دموکراسی وطنی
بی ترديد جنبشی با چنين مشخصات برای مدافعان ايرانی گفتمان ليبرال دموکراسي،که تا ديروز سرآمد و يکه تازميدان می پنداشتند و دوآتشه ترازخودسرمايه داران غربی ازنظام سرمايه داری و نئوليبراليسم دفاع می کردند ومی کنند، دردسرآفرين شده ورؤيای خوش آنان را آشفته کرده است. مثلا يکی ازمدافعان دوآتشه بازارآزادآقای شاهين فاطمی درگفتگوبا بی بی سی می پذيرد که دفاع اوازنظام بازارآزاد درفضای امروز عجيب وخنده داربنظرمی رسد !.
به پاس خدمت بی شائبه به چنين گفتمانی توسط ليبرالها واصلاح طلبان ايرانی بود که جايزه نيم ميليون دلاری تئوريسين نئوليبرال ميليتون فريدمن را به گنجی اهداء کردند.
جالب است که بازتاب اين جنبش دررسانه ها ونوشته های متعلق به اين نئوليبرالهای وطنی حتی ازهمان مطبوعات غربی هم مجال کمتری برای بروزپيدامی کند.چرا که آن ها اساسا تازه به دوران رسيده های داغ ترازکاسه هستند که حيات سياسی وگفتمانی خود را براساس ايمان به کرامات سرمايه داری بنانهاده اند. پس ازمدتی خموشی ودرلاک خود رفتن اخيرا نويسندگان ونظريه پردازان جنبش سبز ويا سايررفرميستهای طرفدار پروپاقرض گفتمان ليبرال دموکراسی قلم بدست گرفته اند تا با تخطئه اين جنبش واين که گويا اصلا ماهيت ضدسرمايه داری ندارد بلکه تنها خواهان رفرم هائی درنظام کنونی است وهيچ اثری ازمبارزه طبقاتی وسوسياليسم ونظايرآن درخواستهايشان وجود ندارد،به ما اطمنيان دهند که سرمايه داری هم چنان قرص ومحکم وپايداردرسرجای خوداست وبديلی جزخودش ندارد. نشرياتی چون روزانلاين ويا نويسندگانی چون کاظم علمداری درسايت مدرسه فمنيستی ودهها قلم بدست مشابه آنها،سوای نظريه پردازان اصلی نئوليبرال درداخل کشور تلاش می کنند که اين جنبش را به مثابه رفرمی درچهارچوب سرمايه داری فروبکاهند.
اين واقعيت دارد که دراتمسفرايران پژواک اين جنبش جهانی به دلايل معينی هنوز بويژه درميان نسل جوان ضعيف است وباچالش های معينی روبروست. چراکه اولا جمهوری اسلامی درتمامی طول حيات خود(واکنون نيزدررابطه با بحران سرمايه داری وجنبش وال استريت) با تبليغات گوبلزی و مشئمزکننده و سوءاستفاده ازشعارهای باصطلاح ضدامپرياليستی وضد سرمايه داری گوش فلک را َکرکرده است تا با فريب افکارعمومی وزحمتکشان درداخل وخارج خويشتن را ازانزوای شديد نجات دهد. وثانيا اصلاح طلبان وليبرالها درتمامی عمرحکومت اسلامی همواره به کمک آن شتافته اند.آنها باوجود عِلم به سياست های راست روانه رژيم، با پاشيدن خاک به چهره حقيقت،بسهم خود برطبل توهم ضدسرمايه داری وسوسياليستی بودن رژيم کوبيده اند. وهمه اين ها درحالی است که نه فقط جمهوری اسلامی به سياست نهادهای مالی جهانی ازديربارلبيک گفته وباطيب خاطربرتعديل اقتصادی وخصوصی سازی وحذف حمايت های اجتماعی دولت پرداخته وبارها نيزازسوی صندوق جهانی مورد تشويق قرارگرفته است، بلکه علاوه برآن اين حضرات هرگز بروی مبارک نياورده اند پس چرا رژيم جمهوری اسلامی ازهمان فردای به قدرت رسيدنش مبادرت به بگيروبه بند و قلع وقمع طرفداران واقعی سوسياليسم ومخالفان سرمايه داری وکشتاروقتل آنها کرده است(که البته اصلاح طلبان نيز درآن سهيم بوده اند). نتيجه چنين تبليغات وتوهم افکنی ها درذهن نسل های جديد وبی اطلاع ازجنايت ها وعملکرد واقعی رژيم، درکنار تبليغات مسموم رسانه های وابسته به قدرت های سرمايه داري، آن شده است که جمهوری اسلامی که درحقيقت تجسم يکی از هارترين نمونه های نظام سرمايه داری است با پناه گرفتن درپشت منازعات مسلکی وشکاف های درونی فراکسيون های بورژوازي،بتواند خود را به مثابه مخالف نظام سرمايه داری دراذهان نسل های جديد جاانداخته وضديت با خود را درعين حال به ضديت ويا دستکم بد بينی نسبت به رويکرد سوسياليستی وبرابری طلبانه تبديل کند.دروجه بيرونی هم تلقی اين جوانان از روسيه وچين به مثابه کشورهای سوسياليستی-که چيزجزسرمايه داری هارترنيستند- مزيد برآن شده وموجب شکل اين گيری اين تصور شده که گويا جمهوری اسلامی وسوسياليسم و سرکوب، خويشاوند يکديگرند.البته درشکل گيری چنين انگاره ای درميان جوانان نبايد نقش خائنانه چپ رفرميست درسالهای نخست انقلاب را درهمکاری با رژيم وفراهم کردن دستاويزبرای دشمنان سوسياليسم ناديده گرفت.وحال آن که رژيم گرچه خود را درشعارهای گوبلزگونه اش ضدسرمايه داری می خواند،اما بوی گند فساد وسرکوب کارگران ونيروهای چپ ،نظير تنظيم قانون کارجديد برای بردگی بيشتر کارگران و... همه و همه ماسک فريب وريا را ازچهره اش کنارمی زند.(همانطورکه حمايت ازجنبش اشغال وال استريت را برای تشکل های کارگری وفعالين کارگری ممنوع کرده است). در ضدسرمايه داری بودن" جمهوری اسلامی همين بس که برطبق گزارش جديد يکی ازنهادهای وابسته به سازمان ملل، ضريب جينی که ناظربرميزان نابرابری های اجتماعی وچگونگی توزيع ثروت درکشورهای جهان است، درجمهوری اسلامی معادل 38،50 درصد محاسبه شده است که به مراتب وخيم ترازمصرواردن ولبنان بوده ويکی ازنابرابرترين ها درمنطقه خاورميانه است!
جنبش اشغال وال استريت وبرخی کليشه های چپ
البته نگاه های کليشه ای - سنتی ونخبه گرای بخشی ازچپ ها نيز مشخصات جنبش های نوين را که بارسوبات ذهنی آنها تطابق ندارد برنمی تابند و آن را جنبشی می دانندکه بدون درک اهميت وتمکين به نقش بی بديل حزب پيشاهنگ وانقلابی ونقش رهبری و سازمان يابی مبتنی بر اتوريته وسلسه مراتب فرماندهي، ناقص الخلقه محسوب می شود. آن ها درواقع درحکم پيکربدون سر ويا گله بدون چوپانند که نصيبی جزطعمه گرگ شدن درکمين آن ها نيست. تصورخردجمعی و"خود رهبری" وسازمان يابی خارج ازتعاريف جامعه طبقاتی برای آنها ناممکن است.تقسيم کارنهادی شده بين نخبگان وعوام الناس واقتباس والگوبرداری از تاروپود های قوام دهنده جامعه طبقاتی به غريزه ثانوی آنها تبديل شده است. برای آن ها زمين همانگونه که به ظاهر ديده می شود ثابت است وخورشيد سياره زمين محسوب می شود ومحل اسکان ما مرکزعالم. برای آنها تصور ترکيب نوينی ازآگاهی وپراتيک که مبتنی برسلسه مراتب ومناسبات عمودی ورهبری کننده ورهبری شوند نباشد بسی دشوار است وآن را به معنی نفی سازمان يابی تلقی می کنند. سازماندهی درنزدآن ها تنها دراشکال سنتی وبراساس اطاعت وانقياد معنا دارد (ولايد ازنوع اطاعت آگاهانه اش!) که البته جامه ای تنگ وخفه کننده برای نقش آفرينی انسانها(واعضاء) به مثابه سوژه های خود رهان است. وحال آن که وقتی گفته می شود کارگران برای ازدست دادن چيزی جززنجيرهای خود را ندارند، به معنی رهائی از تمامی قيدوبندهای جامعه طبقاتي، ازمناسبات توليدی مبتنی براستثمارتا رهائی اززنجيرهای ايدئولوژيک وتا مناسبات مبتنی بر سلسه مراتب جامعه طبقاتی وقوام دهنده آن است که کارگران با عبورازآن ها قادربه درهم شکستن نظم طبقاتی می شوند. دراين رويکرد انقياد طبقاتی درنظام سرمايه داری ورهائی ازآن چندبعدی است:نه فقط توسط مناسبات کارمزدی واستثماراقتصادی نيروی کار،بلکه هم چنين توسط ايدئولوژي،گفتمان ونيز ساختارهای هيرارشيک وسلسه مراتبی که هم چون تاروپودی تک تک استثمارشوندگان را درچنبره خود اسيرومنقاد ساخته است. ولاجرم مبارزه برای خروج ازمدار سرمايه داری مستلزم مبارزه درهمه عرصه های فوق است. يکی ازاين نوع سنت گراها درگفتار راديوئی خود پيرامون جنبش وال استريت در مقايسه آن با جنبش اعتراضی کارگران فرانسه نتيجه گرفته است که فرانسه به آن نيازندارد! بی ترديد اين يک قياس مع الفارق بوده واساسا درتقابل قراردادن مبارزاتی که منعکس کننده سطوح وکيفيات متفاوتی ازمبارزه طبقاتی کارگران وزحمتکشان است نادرست می باشد. چراکه جنبش اعتراضی کارگران فرانسه يک جنبش مطالباتی ودرون سيستمی کارگران فرانسه دربرابر تعرض دولت به حقوق آنها بويژه افزايش سن بازنشستگی بوده است، وحال آن که جنبش وال استريت با آماج قراردادن نظام سرمايه داری وبطوراخص سرمايه مالی وبانکي، ابعاد جهانی آن، ويژگی فراسيستمی وترکيب متنوع شرکت کنندگان وداشتن پتانسيل تداوم اعتراض ونظايرآن بيان کننده کيفيت ديگری ازمبارزه عليه نظام سرمايه داری است.بی گمان جنبش کارگران فرانسه برخلاف ادعای فوق، درآميزش وپيوند با جنبش ضدسرمايه داری می تواند ازمداربسته مبارزات درون سيستمی واتحاديه ای که دهها سال است اين مبارزه را درمحدوده خط قرمزهای بورژوازی نگهداشته است بيرون آيد وبه نوبه خود با کاربست تجربيات خويش به آن ياری رساند. يا درنمونه ای ديگرازاين نوع واکنش ها،آن هائی که تجربيات گذشته جنبش سوسياليستی برای آنها جنبه کليشه ای وآئينی پيداکرده است، درست درشرايطی که ما با طليعه مبارزات ضدسيستمی ومبتنی برسازمان يابی افقی(اشکالی ازسازمان يابی متناسب با اعمال دموکراسی مستقيم ومشارکتی) مواجه بوديم،هم چون خروس بی محل شروع به ستايش ازسازماندهی های عمودی ومرزبندی با سازمان يابی های افقی کردند! درحالی که پيشتر همين ها با پذيرش تنوع در سازمان يابی هيچ وقت اين گونه اشتياق به مرزبندی ذمخت درادبيات سياسی خود نداشتند.درواقع آنها با گيج سری وبيگانگی کامل با ماهيت تحولات درشرف وقوع، با برآمد اين جنبش ها غافلگيرشدند! براستی تحولات يکی دوسال گذشته بروشنی نشان دادند که کدام يک ازاين ها پيشتازند؟: جنبش ها يا اين فرقه های مدعی پيشاهنگي؟ ناگفته نماند توسل به اين گونه خط کشی ها ومرزبندی ها متأسفانه نه نشأت گرفته ازنقد واقعيت های عينی جنبش مبارزه طبقاتی بلکه ازنيازهای درونی وبيرونی اين گونه فرقه ها به خط کشی و مرزبندی های مصنوعی وهويتی اشان سرچشمه می گيرد.درنمونه ديگری ازاين نوع رويکردها توسط يکی ديگرازاين گونه جريان ها شاهديم که ضمن اذعان به اين که برخلاف تصورقبلی آنها، جنبش های خودجوش می توانند موفق به سرنگونی حکومتهای مستبد گردند(هم چون نمونه مصروتونس) وضمن تصديق پاره ای ازويژگی های اين جنبشها نظيراعمال دموکراسی مستقيم ومبتنی برمجامع عمومی وفقدان رهبری ونظايرآن،اما آن ها رانه نقطه قوت بلکه ازسر ضعف می دارند و خاطرنشان می سازند که بدون دست يابی به حلقات مفقوده ای چون تحزب و رهبری و... آينده ای برای آن ها متصورنيست.غافل ازآن که اولا مختصاف فوق بخشی ازهويت وجودی اين جنبشها وعصاره وتبلورتجربيات وپيشرفت جوامع بشری است وبنابراين نه ازسرنقص وضعف آن ها بلکه ناشی ازبلوغ آن هاست.بهمين دليل تنها می تواند با غنابخشيدن به هويت خود وترميم ضعف های خويش درراستای خودرهانی حرکت کند وثانيا ازنظرعملی نيزتعيين سرورهبرواين که کدام حزب وفرقه شايستگی آن را دارد به معنی گشودن جنگ هفتاد ودوملت(فرقه) وآغازتجزيه های متوالی است که چپ سنتی دقيقا بهمان دليل پژمرده و زمين گيروسترون شده است. بنابراين تلاش درآن سمت وسو حاصلی جزتزريق سترونی واشاعه تشتت ندارد. آگاهی مشخص وواقعی چيزی نيست که ازبيرون جنبش به آن تزريق شود. آگاهی ازپراتيک اجتماعی ودرحين تغييرجهان وبناکردن جهانی ديگر، تغيير هم خود سوژه ها وهم جهان وشرايط حاکم برآنها بدست می آيد.ازاين رو برای دست يابی به آن چاره ای جز خيره شدن به تجربه زنده و به کارگيری خردجمعی ناظربراين پراتيک نيست. البته بهره گيری ازهمه تجربيات گذشته وهمه پتانسيل ها دربسترغنا بخشيدن به هويت اين نوع جنبشها اهميت خود را دارد وهرکس وجريانی می تواند دراين راستا بسهم خويش کوشا باشد. همان طورکه مارکس خاطرنشان ساخته است "نقطه عزيمت تئوری وتحليل تنها می تواند واقعيت های اجتماعی باشد. قرادان اين اصول به نقطه عزيمت ونشاندن آن ها به جای واقعيت های اجتماعی چيزی جز تباهی و تلاشی تئوری نيست. (نقل به معنا) "
بازهم يک کليشه ديگر: دوگانه خودجوشی وآگاهی
وکلام آخر، اين واقعيت دارد که باجنبشی نوين و درحال شدن مواجهيم که هنوز باکاستی ها،سؤالات وابهامات مهمی مواجه است. درکشاکش مبارزه طبقاتی پيروزی تضمين شده ويا بديل حاضروآماده وجود ندارد وراه پيشروی بسی طولانی وپرسنگلاخ است وهرجنبش نوين ضمن درهم شکستن شماری ازموانع بازدارنده و کليشه شده وگشودن بن بست ها وارائه افق ها وحال وهوای جديد،درعين حال پرسمان های جديد و بی شماری را درمقابل خود می نهد.بديل هائی وجود ندارندکه گويا می توانند توسط انديشه وران نابغه ای کشف شوند.برعکس بديل را بايد ساخت وايجادکرد وازهمين امروزدرمتن پراتيک اجتماعی وتغييرجهان توسط خود سازندگان تاريخ وبی شماران .بيان تئوريک بديل نيزچيزی جزبيان خلاقيت چنين جنبشی نيست.ازسوی ديگر طبقه حاکم نيز باتمامی نيرو وترفند ها وامکاناتش دست بکارمنحرف کردن وفريب دادن وسرکوب جنبش است. طبيعی است که درچنين وضعيتی وجود افت وخيز وارتکاب به خطا واقعيتی اجتناب ناپذيرخواهد بود.هيچ انديشه طلائی و آگاهی پيشينی برای جنبش های نوين وجود دارد، مگرآن چه که از متن شرايط ومراحل نوين پوست اندازی نظام سرمايه داری وبا تکيه بردست آوردهای فنی وتوليدی جديد ودرانطباق با تغييرات کمی وکيفی عظيمی که درترکيب نيروهای محرکه جنبش انقلابی وضدسيستمی بوجود آمده است، بيرون به تراود والبته به مددخردجمعی و بهره گيری ازتکانه های بزرگ بحران که موجب ايجاد شکاف و ضعف وسستی در اقتدارسرمايه ودولت های آن شده است. همانطورکه اشاره شد ازگذشته می توان درس گرفت اما آن ها نمی توانند جايگزين واقعيت های متحول امروزی بشوند.بی شک جنبش های جديد اگرنتوانند به بهترين وجهی عمل اجتماعی معطوف به ايجاد جهانی ديگر وآگاهی را باهم درآميزند، نخواهند توانست گام های لازم برای پيشروی را بردارند. واقعيت آن است که تاهمين جا هم پيوندمناسبی بين جنبش اشغال ودانشجويان و روشنفکران ونظريه پردازان وبخش های آگاه جامعه هم چون استادان دانشگاهی و...بوجود آمده است که باتوجه به امکانات ارتباطی وگردش اطلاعات در جهان امروز اميد به تقويت هرچه بيشترخردجمعی می رود.دراين مورد بخصوص بايد يکی ازکليشه های جان ساخت را که برطبق آن گويا جنبش خودجوش وخودفرمان به معنی تقابل جنبش خودبخودی وآگاهی وبی نيازی جنبش ازآگاهی وتجربه است،يعنی دوگانه خودجوشی وآگاهی را بايد کنار نهاد. برعکس درجهان امروزبويژه بدليل انقلاب فنی اطلاعاتی وغنای ترکيبی نيروهای تحث استثماروسرکوب سرمايه وجنبش های برخاسته ازآن،اين دوگانگی وجود خارجی ندارد.درحقيقت مسأله برسرنهادی نکردن رابطه باصطلاح عنصرآگاه وعنصرخودجوش ويابدنه ورهبری است وگرنه اين دوجابجا درکنارهمديگرند.مسأله مهم ناظربرچگونگی پيوند بين آنهاست به نحوی که بازتاب دهنده ويا بازتوليد کننده شکاف های موجود جامعه طبقاتی توسط جنبشی که داعيه مقابله با تبعيض طبقاتی را دارد نگردد.ضمن آنکه آگاهی واقعی وانقلابی متناسب با چگونگی تغييرجهان تنها می تواند ازبسترپراتيک اجتماعی متناظربا آن وازطريق خردجمعی ودرحين حرکت برخيزد. اگرهمه نوابغ جهان هم دراين تجمعات جمع شوند، ابتدا به ساکن هيچ کس راه حل معجزه آسائی درچنته خود ندارد و راه های واقعی ونوين را تنها خودجنبش می تواند درعمل اجتماعی ومبارزاتی خويش بگشايد ونظريه پردازان تنها می توانند ازاين واقعيت های اجتماعی الهام گرفته و درمشارکت با کنشگران پاسخ های لازم را دريابند.تئوری اگربخواهد تئوری راه گشا باشد لزوما بايد برخاسته از عمل اجتماعی و واقعيت های درحال انکشاف باشد. چراکه پاسخ های راه گشا تنها می تواند برمبنای مختصات بنيادی وتقويت آن به مثابه جنبش سوژه های خودرهان بدست آيد.و البته چنين رويکردی با ايده بنيادی مارکس که برآن بود جهان نوين و امررهائی وساختن نظام و مناسبات کمونيستی تنها بدست خود کارگران ممکن است، انطباق دارد. وآن چه هم که درجنبش های جديد ضدسرمايه داری اميد آفرين است،وجود خميرمايه وعناصر نيرومندی از خودرهانی و سوژگی بی شماران درآن است.
منبع:پژواک ایران