دربارهء اعدام احسان فتاحیان و چند نکتهء دیگر
م-سحر

خبرهای قتل و کشتار فراوانند و به یمن استبداد سی سالهء دینی روزی نیست که اخبار ناگوار و دردناک و شرم آور قتل و اعدام و سنگسار و ضرب وجرح یا ناپدید شدن ایرانیان ، به ویژه جوانان این آب و خاک به گوش نرسد و انسانهای آزاده و میهن دوست را غریق اندوه و رنج نسازد.ـ
یکی از آخرین این خبر ها مربوط است به اعدام یک جوان ایرانی اهل کردستان که طبق حکم «قاضی شرع» در یک بیدادگاه بدوی به ده سال زندان محکوم بوده است اما قاضی دادگاه تجدید نظر ، به جای تعدیل حکم پیشین دست به یک رذالت آلوده و حکم اعدام او را صادر کرده و به همین سادگی جان جوانی را از او و فرزندی را از خانوادهء او و انسانی را از کشور او گرفته است. واین یعنی قتل عمد . این همان کاری ست که در سال 1367 در ابعاد وسیع و چندین هزارنفری ، به فتوای «امام» انجام شد و همین کسانی که امروز کل حاکمیت را تصاحب کرده اند مجری این فرمان جنایتکارانه بودند.ـ
به هرحال من باشنیدن خبر اعدام این جوان هم وطن یادداشت کوتاهی در فیس بوک نهادم. چند ساعت بعد ، دوست نادیده ای با نام وریا محمدی که خود را از دوستان احسان فتاحیان معرفی کرد با من تماس گرفت و از من خواست تا در زمینهء این اعدام بی شرمانه و ضد انسانی نظرم را ابراز کنم و به سئوالات چندی از وی پاسخ گویم. من نیز ضمن عرض تسلیت به او و همهء نزدیکان و دوستان احسان ، به درخواست او پاسخ مثبت دادم و چند ساعت بعد ، مطالب زیر را در پاسخ سئوالات وی فرستادم .
این سؤال ها با مقدمه ای همراه است از آقای محمدی که در ذیل می آید و سپس به پرسش ها پاسخ داده می شود:

با درود بیکران
احسان (اسماعیل) فتاحيان فرزند عزت الله، مرداد ماه سال گذشته در شهر کامياران دستگير و به اتهام محاربه از طريق عضویت در گروه محارب از سوی قاضی بابايی رئيس شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به تحمل ۱۰ سال حبس توام با تبعيد به شهرستان رامهرمز محکوم شد؛ دادستان عمومی و انقلاب کامياران و همینطور آقای نصرالله نصری بعنوان وکیل احسان فتاحيان، نسبت به حکم صادره اعتراض کردند که با توجه به تقاضای تشديد مجازات از طرف دادستان شهرستان کامياران که مجازات تعيين شده را متناسب با شدت عمل ارتکابی ندانسته بود، به استناد تبصره ۳ ماده ۲۲ قانون اصلاح تشکيل دادگاه‌های عمومی و انقلاب و مواد ۱۸۶ ، ۱۹۰ و ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، با تشديد مجازات حبس در تبعيد به مجازات اعدام، تقاضای تجديدنظرخواهی وی نيز مردود اعلام شد.
تداوم جنایتگری در ایران توسط قدرت حاکم امری است هرروزه و همگان بدان اذعان دارند،در فهرست جنایت سالاران جهانی، جمهوری اسلامی صدر نشین شده است.
جمهوری اسلامی از معدود حاکمیتهای توتالیتری و مستبد جهان معاصر است که نفوذ خود را در لایه های گوناگون اجتماعی، برضد ارزشهای جهانی بنا نهاده است. این رژیم ایران اسلامی را به مکانی بدل کرده است که ارزشها جای خود را به ضد ارزشها داده اند و ضد ارزشها جایگزین ارزشها گشته اند.
تامل در کارنامه اعدامهای جمهوری اسلامی در دو دهه و نیم اخیر بر هر جستجوگری عیان می-سازد که رژیمی که قادر به خونین کردن نوروز مردم سنندج و اعدام هزاران مبارز شریف در آغازین روزهای به قدرت رسیدنش است، رژیمی که در تابستان سال 67 هزاران زندانی سیاسی را که برخی از آنها حتی حکمشان نیز سپری شده بود، به جوخه های اعدام می سپارد، رژیمی که عناصرش در لوای فتواهای مذهبی حکم اعدام صدها نفر را در خیابان و کوچه و بازارها به اجرا درآورده اند و رژیمی که قهارانه ترین سرکوبگریها را در بوته آزمایش نهاده است، خوراک ماشین اعدامش، بیشتر از هراس ماست. مبارزه برای نجات احسان های دیگر، مبارزه برای نفس کشیدن هر ابرانی است.
وریا محمدی

1. ممنون که دعوت ما ا قبول کردبد. لطفاً برای خوانندگان ما از سوابق خودتان به اختصار توضیحی ارائه فرمایید.

خواهش می کنم . پذیرش دعوت شما به عنوان یک هموطن کرد ، که بی عدالتی مطلق یک حکومت سرکوبگر و جاهل ، دوست جوان و همرزم صمیی تان را ناجوانمردانه و بر خلاف همهء موازین انسانی و قانونی و حقوقی به جوخهء مرگ سپرده است کاملا طبیعی و وظیفهء انسانی من بوده است.

ازسوابق من می خواهید بدانید، وقت خوانندگانتان را نمی گیرم. من محمد جلالی چیمه هستم. بیش از سه دهه است که به عنوان شاعر( با نام شعری م.سحر) و هنرمندی تبعیدی در فرانسه زندگی می کنم و به دلیل اعتراضی که همواره نسبت به روش و افکار و رفتار ضد انسانی و ضد ایرانی حکومتگران سی سالهء استبداد دینی در کشورم داشته ام و این اعتراض در شعر ها و نوشته ها یا کوشش های دیگر هنری و فرهنگی ی من انعکاس یافته اند ، ناگزیر به انتخاب زندگی و اقامت در تبعید بوده ام .

2. به عنوان آغاز بحث بفرمایید که چه برداشتی از اعدام احسان دارید و اون رو در مجموع چگونه دیدید؟ هدف از اعدام را چه میدانید؟

از اعدام احسان ، همچون سایر قتل های سیاسی که سی سال است به شیوه ای روشمند با اتکاء به موازین به اصطلاح شرعی ویا به بهانهء اجرای قانون وعدالت در«حکومت دینی و الهی» بی وقفه درسراسر ایران واقع شده و کشور ما را به یک قصابخانهء تمام عیار ملایان نادان و قدرت پرست بدل کره ، نخست احساس نفرت کرده ام.

من اصولا با اجرای حکم اعدام حتی در باره جانیان هم مخالفم ، زیرا معتقدم که جان آدمی ملک طلق هیچ قدرتمدار یا حاکم یا قاضی نیست و احدی به نام جامعه یا قانون یا عدالت یا خدا ، حق ندارد چیزی را که قادر به بازپس دادن آن نیست از کسی بگیرد. این به طور کلی اعتقاد من است.

اما آنچه در ایران می گذرد ، چیز دیگری ست. به نظر من سی سال است که در ایران

گروهی به نام انقلاب و حکومت اسلامی( شیعه دوازده امامی و آنهم ازنوع ولایت فقیه ) با تصاحب قدرت سیاسی ومصادرهء دین و الهیات و فقه و شرع ، آنچه کرده اند ، اگرچه زپوشش و صورتک قانونی و شرعی انجام می شده و نام اجرای عدالت اسلامی بر خود می نهاده است ، جزجنایت سیستماتیک و برنامه ریزی شده و نهادینه شدهء دولتی بر ضد بشریت نبوده است. و همهء ایرانیان ـ از هر قشر و گروهی ـ بلا استثناء ازقربانیان این توحش و بربریت حکومت استبداد دینی ولایت فقها بوده اند. از اکثریت یعنی از مردم شیعه مذهب ایران بگیرید تا برسید به سایر اقلیت های دینی و اعتقادی و ملی و غیره...

مردم ایران در برخورداری از بی عدالتی و قساوت و سرکوب ، در نظام اسلامی از مساوات کامل برخورداربوده اند.

قتل احسان فتاحیان یکی از آخرین نمونه های جنایات رسمی و دولتی نظام ولایت ملایان در ایران است که متأسفانه همچنان ادامه دارد و تا زمانی که چنین نظمی بر ایران حکمفرماست، دستگاه عدالت کشوری جز به روش دیوان بلخ عمل نخواهد کرد و جز ستم و جور و بی عدالتی را به نام عدل (که ظاهرا یکی از اصول تشیع هم هست ) بر مردم سراسر ایران جاری نخواهد داشت.

قتل احسان فتاحیان نیز یک نمونهء واضح و روشن ِ «عدالت دیوان بلخی»ی حاکمیت ولایت فقیه در ایران است:

جوانی را به جرم عقیده اش دستگیر و شکنجه کرده اند و سپس قاضی شرع حکومتی اورا به ده سال زندان محکوم کرده ، اما بعد به دلایل سیاسی خاصی( که هیچ ارتباط و نسبتی با شخص ِزندانی و جرم و جنحه او ندارد) ، قاضی شرع دیگری در دادگاه تجدید نظرـ که قاعدتاَ هدفش و وظیفه اش تعدیل مدت محکومیت است ، پشت کرسی عدالت دینی اش می نشیند و حکم دادگاه بدوی را به اشد مجازات بدل می کند و جان جوان بی گناهی را ظالمانه می گیرد. چنین شیوه ای در جهان ، تنها در دستگاه قضایی یک نظام استبداد دینی قابل تحقق است و چنین طرز برخوردی با مسئلهء عدالت تنها در بربریتی به نام حکومت ولایت فقها در ایران تصور کردنی ست.

تصور میکنید این حکم را چرا به این سرعت بالا بردند و چرا با همان سرعت به اجرا گذاشتند؟

اشاره کردم که صدور حکم در نظام قضایی حکومت دینی ، ارتباط و تناسب ِ چندانی با اجرای عدالت ندارد. مقصود اصلی ایجاد رُعب عمومی و تحمیل فضای اختناق بر سراسر کشور است تا ازین طریق مردم ایران در برابر حکومت تحمیلی خاضع و خاشع باشتند و در ابعاد گونان به سلطهء استبداد گردن نهند . ازین رو قضاوت و دادگری تابع سیاست است و همواره با ظاهری آراسته و قانونی و مشروع زائدهء حکومت جور و ابزاری در دست حاکمیت است.

بنابر این در چنین نظام هایی عدالت یک «فرشته» بیشتر ندارد که در حقیقت نه «فرشته عدالت» که همانا «دیو حاکمیت دینی یا ایدئولوژیک » است . دیوی که پیش و بیش از همه پاسدار تحکیم استبداد و درخدمت تداوم حکومت زور بوده و هرگز و هیچگاه نگران اجرای هیچ عدالتی نیست.

معیار و سنگ ترازوی «عدالت» در حکومت دینی نه «عدالت »که« سیاست» است و «سیاست » هم نه در معنای علم تدبیرمدن و ادارهء خردورزانه ء دولت و حکومت بلکه بیشتر در معنای وحشی و بدوی آن همواره مطمح نظر حاکمان دینی و قضات شرع بوده است.

میدانیم که در استبدادهای شرقی و نظام های مطلقه سلطانی و خودکامهء سنتی واژه «سیاست» (در فارسی و عربی و ترکی عثمانی) به معنای تنبیه و مجازات و ایجاد ترس و رعب به کار میرفته است و این برداشت از معنای واژهء «سیاست» در دستگاه قضایی حکومت دینی سی ساله ایران همواره بیشتر مورد توجه ارباب قدرت و قضاوت بوده است.

ازین رو آنچه را که حاکمیت ملایان در ایران قوه قضائیه نامیده اند کلاه شرعی ریاکارانه ای ست که جز ابزار دست زورمداران حکومت دینی نبوده و انتظار پاسداری «عدل و داد» از قضات شرع که پایی در وزارت اطلاعات و دستی در سپاه و بسیج ودیگر نیرو های سرکوبگر این نظام دارند ، انتظار بیهوده ای ست.

بنا بر این قاضی شرع با بالا بردن حکم مجازات احسان فتاحیان در دادگاه تجدید نظر ، کاری جز اجرای فرمان نظامیان و مجریان سیاست سرکوب در رده های بالای نظام ولایت فقیه نکرده است. این بازی ها برای قانونی وانمود کردن تصمیمهایی ست که سرکوبگران در ارتباط با زندانیان یا مبارزان و مخالفان حکومت دینی ایران اتخاذ می کنند.

3. فکر میکنید که چرا دست خشونت جمهوری اسلامی در کردستان به درجاتی بالاتر از دیگر مناطق است؟

این سئوال محتاج توضیح و تشریح مفصل تری ست که در محدودهء پرسش و پاسخ ما متأسفانه فرصت نیست.

می توانم اشاره وار بگویم و بگذرم که :

ـ به دلیل وجود سنت اعتراضی سی ساله(از پیشینهء قبل از انقلاب درمی گذریم) در کردستان و نیز به دلیل موقعیت جغرافیایی و هم مرزی برخی مناطق کردستان ایران با کشورهای همجوار به ویژه عراق و اوضاع خاص منطقه ونیز به واسطهء عدم تجانس مطلق ولایت ملایان شیعه با فرهنگ و مذهب و خواستهای سیاسی و فرهنگی مردم کردستان که بیشتر آنان اهل سنت هستند و به لحاظ نوع نگاه (در حوزه های گوناگون سیاست و فرهنگ و مذهب) ، با ملاها ی حاکم تضاد حل ناشدنی دارند و نیز به دلیل رشد جنبش آزادی خواهی بی سابقه ای که در سراسر ایران برپا شده است.

زیرا حاکمان دینی، کردستان ایران را حلقهء ضعیفی از تسلط حاکمیت خود می شمارند و این منطقه را پایگاه یا پناهگاه بالقوه ای تصور می کنند که ممکن است در وضعیتی خاص ، برای اقتدار آنان مشکلات جدی ایجاد کند. ازین رو شمشیر سرکوب از رو بسته اند و اعدام جوانان مخالف یا مبارز این منطقه ، بیش از هرچیز به قصد ایجاد رعب و وحشت صورت می گیرد . وحشت در مردم کردستان و نیز مردم سراسر ایران ، از پایتخت بگیرید تا برسید به مناطق مرزی شرق و غرب یا شمال و جنوب کشور.

4. با توجه به اینکه تعداد دیگری از فعالین سیاسی کرد در شرف اعدام قرار دارند، برای نجات آنها بر این باور هستید که آیا میتوان اقدامات بازدارنده انجام داد؟ اگر آری چه اقداماتی؟

پیش از پرداختن به این سئوال من یک نکتهء کلی دیگر بگویم و آن این است که مسائل و مشکلات ما ایرانیان و درد ما مردم این سرزمین مشترک است ، چه کردستان نشین باشیم چه خراسان نشین یا تهران نشین ، فارسی زبان باشیم یا ترک زبان ، بلوچ باشیم یا گیلک یا متعلق به عشایر و ایلات گوناگون این کشور دیرسال باشیم ، معتقد به شیعهء دوازده امامی باشیم یا اهل سنت یا درویش قادری یاگنابادی یا پیرو مذاهب و آئین هایی از نوع مسیحی و یهودی یا بهایی یا ایزدی یا اصولاً آته ئیست و بی خدا باشیم ، خلاصه کنم ، هرکه و هرچه باشیم همگی ما سرنوشتمان به یکدیگر گره خورده است و سرنشینان یک سفینه ایم.

پیش از این هم گفتم در حکومتی که با نام حکومت اسلامی ولایت فقیه بر ایران تسلط یافته و هم اکنون سی ساله شده ، همهء شهروندان ایرانی و همه اهالی ولایات و ایالات در یک عنصر سهم مساوی دارند و ازین بابت به قول مؤمنان و مبلغان اسلامی ، فرقی میان سیاه حبشی و سفید رومی نیست. و این عنصر، همانا ظلم وستمی ست که بلا استثناء و به اشتراک بر همهء ایرانیان می رود.

تفاوت میان مردم کردستان نشین با یزدنشینان و اصفهان نشینان در آن است که اینان روزگاری چند، گرفتار سوء تفاهم و در وجود «نقطهء اشتراک و هم سخنی » با این این نظام دچار توهم بودند، (یعنی یک چند تصور می کردند ـ و دیگر نمی کنند !ـ که نظام حاکم، بر ارزش های ایمانی آنها استوار است و به دین آنان تکیه دارد ، در حالیکه ایرانیان اهل سنت از همان آغاز خوشبختانه گرفتار چنین توهم و تصوری نبوده اند!)

این نظام که زورگویی و تحمیل و جبر و ظلم ، بخش جدایی ناپذیری از بنیاد های فکری و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی حاکمیت اوست ، این بخش از دارندگی و برازندگی حاکمیت خود را به تساوی میان ایرانیان ـ از هر رنگ و شکل و اعتقاد و مذهب که باشندـ تقسیم می کند و ستمی که حاکم است پیش از آن و بیش از آن که به این قوم یا آن قوم و این مذهب یا آن مذهب روا شود ، گلیم بدبختی وشمد فقر و فحشا و تحقیر همهء ایرانیان را می بافد. بنا بر این ، نظام ولایت ملایان دشمن انسانیت است و انسان ایرانی از هر نژاد و قوم و مذهب و اعتقاد که باشد از فشار و اختناق و ظلم و جور او در امان نیست.

من شخصا با نگاهی به تجربیات پنجاه سالهء جامعهء ایران، اعتقادی به مبارزه خشونت بار و مسلحانه ندارم ، هرچند خشونت نهادینه شده و سیستماتیک دولتی می کوشد تا راه دیگری پیش پای مردم مخالف و مبارز ایران نگذارد.

بنا بر این راه رهایی همهء ایرانیان را در یک رزم مشترک و هماهنگ شده و همدل برای ایجاد آزادی و دموکراسی در ایران می دانم و به نظرم با حوادث اخیر و قیام جانانه ای که در ماههای اخیر از سوی مردم ایران صورت گرفته و به جنبش سبز اشتهار یافته، این فرصت برای همهء سرنشینان این کشتی ، یعنی همه مردم سراسر ایران فراهم شده است تا راه پر مخاطرهء دموکراسی در میهن مشترک را همراه و همدل و هماهنگ با یکدیگر بپیمایند. راهی که از خشونت نظامی بپرهیزد و از هرگونه روش ممکن دیگر از نوع تظاهرات ، اعتصابات ، اعتراضات و غیره ، بهره گیرد و جویبارها و نهر های جاری مقاومت در این سو و آن سوی ایران را به رودخانهء عظیم ِ آزادیخواهی ایرانیان پیوند زند.

تنها در صورت موفقیت چنین رستاخیز سراسری و ملی ست که می توان به اجرای عدالت در ایران امیدی بست و پاسخ به خواست های دموکراتیک مردم ایران و نیاز های برحق قومی و فرهنگی و زبانی مردم ایالات و ولایات ایران را تحقق پذیر کرد.

اما در بارهء این که: «چگونه می توان از اعدام های تازه تر و برنامه های شوم تازه ای که قاتلان حاکم طرح ریزی می کنند ، جلوگیری کرد ؟» ، نکته ای را که جایی ، در حاشیهء خبر اعدام احسان فتاحیان نوشته بودم ، تکرار می کنم ، بی آن که بخواهم فعالیت های سازمانهای انساندوست و طرفدار حقوق بشر را ناچیز بشمارم و بی آنکه بخواهم نقش انسانهایی را که به شکل های گوناگون بر ضد کشتار و سرکوب و زندانی کردن ها اعتراض می کنند نادیده بگیرم و خدای ناکرده این کوشش ها را شایسته ستایش و تکریم ندانم و آن نکته این بود که :

«این نظام در برابر ارزش هایی که انسانیت را به رخ او بکشند و در برابر شیوه ها و گفتارهایی که رویاروی نظم سیاسی و فکری یا ایدئولوژیک وی بایستند واز حقوق آدمی دم زنند جری تر و هارتر می شود زیرا در کُنه وجود و دربنیان فکری این نظام، انسان و حقوق انسان جایی ندارد و هرچه بیشتر با اتکا به ارزش هایی از نوع هومانیسم و حقوق بشر به سراغ او بروند و او را به پذیرش این حق دعوت کنند ، این نظام وجود وحشی خود را بیشتر از پیش به نمایش می گذارد و قربانی های بیشتری از مردم می گیرد. او میخواهد موقعیتی را که به چنگ آورده است حفظ کند و راه محفوظ داشتن این موقعیت را در سرکوب و ایجاد وحشت می داند وبرای او این عبارت جنایتکارانه و تروریستی عربی که می گوید :«النصرُ بِالرُعب» (یعنی پیروزی در وحشت افکنی ست) بر عبارت قرآنی «لا اله الا الله» فضیلت وبرتری دارد ، ضمن آن که نظام استبداد دینی برای روش های جنایتکارانهء خود توجیهات شرعی فراوان درآستین دارد و می تواند از قرآن و حدیث و تاریخ اسلام نمونه های متعدد در توجیه جنایت بیاورد و رفتار تبهکارانهء حاکمان را موجه جلوه دهد.

حربهء حقوق بشر دربرابر چنین رژیم دُژ باور و درنده خو، کارایی چندانی ندارد، به ویژه در این موقعیت خاص اجتماعی و تاریخی که به واسطهء اوج گیری مبارزات مردم ایران ، نظام ولایت ملایان ، چون مار زخمی خود را در محاصره و مخاطره می بیند.

باید سازمان های حقوق بشر و عفو بین الملل بیشتر از آنچه تا کنون توجه داشته اند به طرز تفکر و ساختار فکری و ویژگی های ذهنی حکومتگران اسلامی بیندیشند و آگاهی کسب کنند. فرهنگ حقوق بشر که متکی به اومانیسم عصر روشنگری ست هرگز با جنایتکاران قدرت طلبی که خود را نماینده الله بر روی زمین می شمارند و ارتکاب هرگونه جنایتی را از سوی قرآن و رسول و ائمه و مراجع برخود مجاز می شمارند ، زبان مشترکی نخواهد یافت و با آنان به تفاهمی نخواهد رسید و در این میان وقتها تلف خواهد شد و سرهای بیگناهان بر باد خواهد رفت.

اگر نهاد های حقوق بشری به این نتیجه برسند که ایجاد گفتگو و تعامل با گردانندگان چنین نظام هایی غیر ممکن است ، در چنین صورتی انرژی خود را بیهوده تلف نخواهند کرد و پتانسیل و توانایی و نیروی کارساز خود را در مسیرهای دیگری به کار خواهند انداخت . مثلا فشار به دولت های غربی خواهند آورد تا حقوق انسانها را برمنافع تجاری و اقتصادی خود رجحان ننهند و دست از مماشات و همکاری و همدستی با جانیان بردارند. این تنها روشی ست که کوشش های حقوق بشری وآرمان های انساندوستان جهان مدرن را به مسیر درست تری هدایت خواهد کرد و با فشار بر دولتها وسیاستورزان ، جوامع دموکراتیک ، نظام ها و گروه های مستبد توتالیتر یا فوندامانتالیست دینی و ایدئولوژیک را محدود و ضعیف خواهد کرد تا جایی که سرانجام در برابر مبارزات آزادی طلبانه ء مردمی که زیر سیطرهء بیداد آنها دست و پا می زنند، شکست بخورند و راهی گورستانهای تاریخ گردند. »

محمد جلالی چیمه (م.سحر)
پاریس ، 15 نوامبر 2009

منبع:پژواک ایران


م-سحر

فهرست مطالب م-سحر در سایت پژواک ایران 

*در باره ۲۸ مرداد و مراسم آئینی اهل سیاست در ایران  [2020 Aug] 
*چند پرسش از محمدرضا نیکفر و همفکران او  [2019 May] 
*بیانیه اتحاد «10 سازمان سیاسی» برای تجزیه ایران   [2018 Nov] 
*یک همدانی ی «همه چیز دان» که خود را «فارس» معرفی می کند!  [2017 Apr] 
*بهارون ( پیشواز بهار)   [2017 Mar] 
*چند رباعی در باب « بد» ، «بدتر» و «خوب»  [2016 Mar] 
*فروزان ، دختر این مُلک  [2016 Jan] 
*شب یلدا٬  [2015 Dec] 
*تراژدی پاریس و بربریت اسلامیسم داعشی  [2015 Nov] 
*اتم در بسته‌های سوهان  [2015 Jul] 
*(نامه‌ای سرگشاده به مردم نظنز و کاشان)  [2015 Apr] 
*درباره اسلام سياسی و فاجعه شارلی ابدو  [2015 Feb] 
*من چارلی هستم  [2015 Jan] 
*داعشیگری و بنیاد گرایی اسلامی(بخش دوم و نهایی)  [2014 Nov] 
*داعشیگری و بنیاد گرایی اسلامی(بخش نخستین)  [2014 Nov] 
*اسب تروا  [2014 Oct] 
*ای جهنم‌ساز با نام بهشت!  [2014 Jul] 
*درباره نزاع عرب و اسرائیل و موقعیت ایرانیان   [2014 Jul] 
*در باره تیم فوتبال و نژادپرستی ایرانیان؛ پاسخی به یاوه‌گویی زیبا کلام   [2014 Jun] 
*از وطن خرج دین می کنند  [2014 May] 
*چه باید می‌کرد؟   [2014 Mar] 
*تبعید  [2014 Mar] 
*شخم بر گور زندگان رانید  [2014 Mar] 
*جنسِ ما چیست؟  [2014 Mar] 
*باور کنید...   [2014 Feb] 
*انقــلاب  [2014 Feb] 
*فوت یکی از متولیان حسینیه ارشاد؛ ارشاد کردید ما را  [2014 Feb] 
*زیبا تر از کلاغ ندیدم  [2014 Feb] 
* مرد نسیان و اهل تدلیسیم  [2014 Jan] 
*دار الفنون ویران / دار الجنون آباد  [2014 Jan] 
*شیخکی داشت یک کلید به دست   [2013 Dec] 
*هـُشــــــداریـــه   [2013 Dec] 
*آیا اخوان المسلمین در مصر خواهان دموکراسی هستند؟  [2013 Aug] 
*ایران «تاریخ» است !  دربارهء برخی واژه های نا اصل درفرهنگ سیاسی ایرانیان معاصر [2013 Mar] 
*دین آمد و دین آمد؛ تیغ و تبرزین از روس، سجاده از چین آمد  [2012 Apr] 
*زبان فارسی یا «ملتِ فارس ؟» همزبانی خویشی و پیوندی است  [2012 Jan] 
*آمین ِ گرگ   [2011 Jun] 
*پیام به مهاجرانی ‏/در ارتباط با نطق اخیر عطاالله مهاجرانی در لندن  [2011 Mar] 
*بِـهــار می آیـــد   [2010 Mar] 
*دربارهء اعدام احسان فتاحیان و چند نکتهء دیگر  [2009 Nov] 
*پیام به « سبز ِ امید »   [2009 Aug] 
*اعتـــرافـــات مـــن !!  [2009 Aug] 
*نـــــدای مــــــا   [2009 Jun] 
*خردادیه   [2009 Jun] 
*عشـق ِ ایــران کلیـــد ِ دشــواری ست !ـ  [2009 Feb] 
*شیخ این زمان به مسند قدرت خزیده است  [2009 Feb] 
*سخنی با ساعدی  [2008 Nov] 
*دربارهء یک اتفاق به ظاهر ساده  [2008 Oct] 
*سخــن اهـــل ِ دل  [2008 Apr] 
*بهنام «میوه ای رسیده» در سبد قاضی شرع بهنام به کدام «خدا» پناه خواهد بُرد؟ [2008 Feb]