PEZHVAKEIRAN.COM خودسوزی نیوشا
 

خودسوزی نیوشا
مجید نفیسی

 

از ناامیدی خود

امیدی ساخت

در ناامیدی،

کبریتی کشید و

خرمنی از آتش شد.1

 

گفتم: "از زندگی بگو

از مرگ خسته ایم."

گفت:" باید مُرد

تا از زندگی سخن گفت."

گفتم:" جرأت به مرگ بس است

جرأت به زندگی ببخش."

گفت:" تا مرگ، زندگی ماست

از مرگ باید زندگی ساخت."

 

جمعیت، گرد بر گرد او کشیده بود

و می خواست از ناله های مرگ او

فریاد خشمی بسازد

سرکشیده تر از باروی مرگ.

 

گفتم:" شهادت بس است"

گفت:" خیانت به آرمان هم."

گفتم:" خونریزی بس است."

گفت:" تسلیم به خودکامگان هم."

 

جمعیت هوار می کشید

و می خواست از مرگ نیرو بگیرد.

به خود گفتم:

"باز هم نعشی در جلو

باز هم دسته ی عزایی از عقب."

افسوس! ما پاسدار زندگی بودیم

اما پاسداران مرگ

آنقدر کشتند

آنقدر کشتند

که زندگی در دهان ما

طعم مرگ گرفته بود.

 

پنجه ی سوخته اش را

در دست گرفتم

گفتم:" نیوشا برخیز!

تو دولت عشقی2

این تابوت را به دولت مرگ واگذار."

فریادی کشید:

"من نیوشا نیستم

من ابراهیمِ آزَرَم3

از آتش، گلی ساخته ام."

ملافه ی سفیدی بر او کشیدند

و چشم هایش را

از ما گرفتند.

 

جمعیت پا به زمین می کوبید

و مشت بر آسمان:

"ای مرگ آفرینان!

هفت سال جنگ بس است

ما صلح می خواهیم

ما صلح می خواهیم."

 

و نیوشا، انوشا4 بود

از ناامیدی خود

گل امیدی ساخته بود

فراتر از خاک ناامیدی

20 سپتامبر 1987

 

1ـ در تاریخ 20 سپتامبر 1987 مطابق با 29 شهریور 1366، نیوشا فرهی یکی از کوشندگان جنبش چپ در لس آنجلس و صاحب یک کتابفروشی در محله ی ایرانی نشین وست وود در تظاهراتی که به مناسبت اعتراض به ادامه ی جنگ ایران و عراق و همچنین حضور خامنه ای در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، روبروی ساختمان فدرال در غرب لس آنجلس برگزار شده بود، به سنت راهبان بودایی مخالف جنگ ویتنام خود را آتش زد و سیزده روز بعد در اثر سوختگی های شدید در بیمارستان درگذشت.

من در این تظاهرات شرکت داشتم و همانطور که در شعر آمده پنجه ی سوخته اش را در دست گرفتم. در آن زمان بیشتر فصول کتاب "در جستجوی شادی: در نقد فرهنگ مرگ پرستی و مردسالاری در ایران" را نوشته بودم و به همین دلیل  پس از خودسوزی نیوشا بلافاصله با او وارد گفت وگویی ذهنی شدم. این شعر در همان زمان در ویژه نامه ی نیوشا در نشریه "جهان" چاپ شد و سپس در مجموعه ی شعر "اندوه مرز" 1369.

2ـ نیوشا در نامه ی خودسوزی اش مفاهیم سوسیالیستی و عرفانی را درهم آمیخته و از "دولت عشق" سخن می گوید.

3ـ ابراهیم پیامبر پسر بت تراشی بود به نام تارخ. شکل عربی این نام آزر است. ابراهیم بت های پدر را می شکند و گناه آن را به گردن بت اعظم می اندازد. فرعون آتشی فراهم می آورد تا ابراهیم با رفتن درون آن بی گناهی خود را ثابت کند. آتش بر ابراهیم، گلستان شده و آزر نیز یکتاپرست می شود. رجوع کنید به قرآن سوره ی 6 آیه ی 76.

4ـ "انوشا" به معنای نامیرا است.

 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب مجید نفیسی  در سایت پژواک ایران 

*عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور  [2022 Nov] 
*كارت نوروزی به زندان اوين   [2017 Mar] 
*انارها  [2016 Feb] 
*رفتم گُلَت بچینم   [2013 Jan] 
*بازار ادویه‌ی اصفهان  [2012 May] 
*سلمانی  [2012 Apr] 
*کوزه‌ی شای: نوروزانه  [2012 Mar] 
*باور نمی کنم سرهنگ قذافی   [2011 Dec] 
*اصفهانی حاضرجواب: نگاهی به ریشه های تاریخی نقش رضا ارحام صدر  [2011 Dec] 
*به بست نشینان وال استریت  [2011 Nov] 
*مرگ گئومات  [2011 May] 
*حافظ و طبل خوشباشی  [2010 Nov] 
*دیدار خمینی  [2010 Nov] 
*امید و نومیدی منصور خاکسار  [2010 Apr] 
*فردیت و "سفری در مه" نگاهی به شعر منصور خاکسار  [2010 Mar] 
*به منصور خاکسار  [2010 Mar] 
*باربد  [2010 Mar] 
*در چارشنبه بازار سانتامونیکا  [2010 Mar] 
*خودسوزی نیوشا  [2009 Nov] 
*به یک روزنامه نگار زندانی  [2009 Nov] 
*«خاموشی در زندان» و «شور میاندوآب»  [2009 Oct] 
*متهم و حق خاموشی  [2009 Sep] 
*نمیتوانم ببخشم  [2009 Sep] 
*بهائیان: دادخواهی نه شرم خواهی  [2009 Mar] 
*نگاهی به ریشه های تاریخی نقش رضا ارحام صدر   [2009 Jan] 
*كتاب "مقدمه‌ای بر ادبیات فارسی در تبعید" اثر ملیحه تیره‌گل   [2008 Dec] 
*تحمل دیگری، محمد مختاری و مبارزه برای آزادی بیان   [2008 Dec] 
*به یاد محمد مختاری   [2008 Dec]