PEZHVAKEIRAN.COM نظرخواهی: چه کسی جانشین علی خامنه‌ای خواهد شد؟
 

نظرخواهی: چه کسی جانشین علی خامنه‌ای خواهد شد؟

همزمان با انتخابات مجلس خبرگان از صاحب‌نظران و تحلیلگران پرسیده‌ایم اگر این مجلس بخواهد جایگزینی برای آیت‌آلله خامنه‌ای تعیین کند، احتمال معرفی چه شخص یا اشخاصی بیشتر خواهد بود؟
هشت سال پیش همین نظرخواهی را انجام دادیم که آن زمان، یعنی اسفند ۱۳۹۴، پاسخ‌ها نامطمئن و در عین حال متنوع‌تر بود. بیشتر پاسخ‌دهندگان فکر می‌کردند شرایط سیاسی آنقدر متغیر است که نمی‌توان به راحتی پیش‌بینی کرد.
پاسخ‌های تازه در سال ۱۴۰۲ نشان می‌دهد شرایط و چینش‌ها در راس هرم قدرت شفاف‌تر از هشت سال پیش شده است. دیگر از چهره‌های موثر سیاسی مانند اکبر هاشمی رفسنجانی، محمود هاشمی شاهرودی، صادق لاریجانی یا حسن خمینی نامی در میان نیست و اعتراض‌های خونین سال ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، مشروعیت حکومت را بیش از پیش با چالش مواجه کرده است.
۳۰ نفر با گرایش‌های مختلف که بعضی در نظرخواهی قبلی هم شرکت کرده بودند، به سوال پاسخ داده‌‌اند. بیشتر کارشناسان عقیده دارند تصمیم‌گیری در خارج از مجلس خبرگان اتفاق خواهد افتاد و رهبر ایران پیش از مرگ، تکلیف جانشینش را مشخص خواهد کرد. نظرات بر اساس ترتیب الفبای نام‌ها مرتب شده است.
امویی
از زمان آقای خاتمی در سال ۱۳۷۶ دو بحث تبدیل ایران به پاکستان یا ترکیه به عنوان دو الگو کشورداری در شرق و غرب ایران مطرح بود. زمان احمدی‌نژاد و گسترش نفوذ نظامیان در اداره کشور رفته رفته الگوی پاکستانی شدن در ایران در حال شکل‌گیری است. به این مفهوم که ارتش و نظامیان مدیریت و هدایت سیاست‌های داخلی و خارجی را به دست بگیرند. نماد تمام این نظامی‌گری‌ها سپاه است.
 
در حال حاضر تفاوت چندانی بین سپاه و رهبری وجود ندارد. گاه یکی هستند و گاه نه. همه اتفاق‌های سال‌های اخیر نیز در بیت آقای خامنه‌ای رقم خورده و رهبر آینده از دل این بیت بیرون خواهد آمد. مهم این است که رهبر آینده بر خلاف فعلی نمی‌خواهد وامدار کسی غیر از خودش باشد و خودش ردای رهبری را بر تن خود بدوزد. مثل ناپلئون که خود تاج بر سر گذاشت. تجربه و نیروهای تربیت شده و وفادار خود را دارد و احساس نیاز به هیچ نیروی سیاسی دیگری نیز ندارد. هیچ نیروی ریشه‌داری نمانده و همه حذف و به حاشیه رفتند. هر آنچه مانده که ظاهرا توان ادامه حیات جمهوری اسلامی را دارد، در آن بیت نهان است.
آذرافزا
الف: در میان روحانیونی که هم‌سو با هسته قدرت به نظر می‌رسند، هیچ چهره برجسته و اجماع‌سازی وجود ندارد.
ب: جامعه ایران بنا بر تحولات نسلی، اجتماعی و فرهنگی ناگزیر به عبور از نظام حقوقی- قانونی جمهوری اسلامی یا اصلاح اساسی در آن است. این واقعیت حتی برای نیروهای موجود در حاکمیت نیز قابل انکار نیست. به نظر نمی‌رسد که حاکمیت از تهدید بی‌ثباتی در کشور آگاه و حساس نباشد. حاکمیت یک‌دست نیست. اگر در ارتباط با آینده کشور، در حاکمیت تفوق با جریان طرفدار اجماع باشد که در ظاهر نشانه‌ای از آن دیده نمی‌شود، گزینه مورد نظر می‌تواند حسن یا علی خمینی باشد.
اردلان
اشکال سوال این است که پرسش حتی از هشت سال پیش هم فراتر نرفته است. اگر هشت سال پیش دغدغه پرسش‌کنندگان‌ در بازی بد و بدتر یافتن یک رهبر «خوب» بود، حالا دیگر نه تنها رهبر که حتی خبرگان رهبری هم محلی از اعراب ندارند. حداقل پس از خیزش زن زندگی آزادی و بروز شکاف‌های جدی درون حاکمیتی رهبر هم می‌داند که جامعه خواستار تغییراتی ساختاری است؛ به همین دلیل هرچه بیشتر بر اختیارات رهبری می‌افزاید تا کنترل آینده را در دست خود یا سپاهیان تضمین کند.
اینکه چه کسی قرار است انتخاب شود، آنقدر مهم نیست که این فرد چگونه انتخاب شود. خودمان می‌دانیم که نظم دموکراتیکی برای انتخاب وجود ندارد و یک نفر از بالا دیکته می‌شود یا دیکته می‌کند. چون من در اساس با این شیوه پرسش مشکل دارم، نمی‌توانم برای این سوال جوابی داشته باشم. و اگر واقعا قرار باشد خبرگان کسی را انتخاب کند چقدر می‌تواند با این رهبر کنونی متفاوت باشد؟ پاسخ به این سوال چه کمکی به ما می‌کند؟
اکبرین
اگر این پیش‌فرض را بپذیریم که در صورت بقای جمهوری اسلامی، رهبری آینده باید محصول اتفاق نظر بین مافیاهای اقتصادی، سیاسی، نظامی مستقر در سپاه و حلقه پیرامون علی خامنه‌ای باشد، می‌بینیم که در دو دهه گذشته، رقبای مختلفی برای رهبری آینده مطرح بودند، اما این اتفاق نظر بر سر آنها وجود نداشت. حالا دیگر هیچ‌یک از آن رقبا نیستند. هاشمی رفسنجانی و هاشمی شاهرودی مرده‌اند و صادق لاریجانی و حسن خمینی از مدار احتمال قدرت سیاسی اخراج شده‌اند. می‌ماند ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای.
در چنین شرایطی، ماشین حکومت، راهنمای رئیسی را می‌زند اما ممکن است راننده به سمت دیگری بپیچد. احتمالا «انسجام قدرت سیاسی» ایجاب می‌کند که قدرت در بیت خامنه‌ای نگه داشته شود؛ بیتی که تنها یک خانه و دفتر نیست، بلکه در پیوند با نظامیان، یک دولت-مافیای تمام عیار است و بر محور مجتبی خامنه‌ای می‌چرخد.
در این میان خبرگان فقط یک ابزار است که تصمیم نهایی به او ابلاغ می‌شود و در نمایشی از جنس انتخاب، ابلاغیه را اعلام می‌کند. به نظر می‌رسد مدل برخی از حکومت‌های استبدادی در اینجا قابلیت تکرار دارد مانند بشار اسد که بر جای پدر نشست؛ هرچند از حالا تا زمان مرگش باید احتمال تغییر معادلات سیاسی داخلی و منطقه‌ای را نیز در نظر بگیریم.
علی افشاری
کماکان عدم قطعیت بر تعیین جانشین خامنه‌ای حکمفرما است. اگرچه افزایش احتمال مرگ خامنه‌ای باعث شده تا با مداخله شورای نگهبان یکپارچگی این مجلس با حاکمیت مطلق اصول‌گرایان به رهبری جامعه مدرسین حوزه علمیه قم افزایش پیدا کند، اما تداوم عمر خامنه‌ای تا پایان فعالیت این مجلس نامحتمل نیست.
او در سال ۱۴۱۱، نود و سه ساله خواهد شد. همین الان جمعی از کارگزاران قدیمی جمهوری‌اسلامی بیش از این سن را زیسته‌اند. همچنین ممکن است بقای جمهوری‌اسلامی به پایان خبرگان ششم کفاف ندهد. اما اگر خبرگان ششم چون خبرگان اول، فرصت تعیین ولی‌فقیه جانشین را پیدا کند، ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای بیشترین بخت را دارند. البته تضمینی نیست که این وضعیت در تحولات سیاسی آینده ادامه پیدا کند. به عنوان نمونه صادق لاریجانی در سالیان گذشته از گزینه‌های جدی بود که به حاشیه رانده شد.
به نظر می‌رسد با توجه به آسیب‌پذیری نظام در حفظ اطلاعات محرمانه، کارویژه کمیسیون ویژه مجلس خبرگان در تعیین سه گزینه جانشین بالقوه محقق نشده‌ و اراده بخش مسلط قدرت فعلا بر تعیین نشدن جانشین و واگذاری آن به آینده یا لحظه موعود است.
  • سال ۱۳۹۴ آقای افشاری گفته بود پیش‌بینی بسیار دشوار است اما بخت صادق لاریجانی بیش از بقیه است.
برزگر
در شرایطی که عبور از صافی‌های نظارتی برای عضویت در نهادهای بی‌اعتبارشده‌ای مانند مجلس، خبرگان و ریاست جمهوری سخت‌تر از هر زمان دیگر شده، و علی خامنه‌ای و کارگزارانش ترکیب آنها را پیشاپیش معین می‌کنند، غیرقابل تصور است که تکلیف جانشین رهبر ناروشن باقی مانده و امری به اهمیت تعیین جانشین به نتیجه رقابت‌های درون حاکمیتی یا افرادی گوش به فرمان و دستچین شده در مجلس خبرگان واگذار شده باشد.
فارغ از اینکه ما نام این جانشین احتمالی را بدانیم یا خیر، در یک نکته کمتر می‌توان تردید کرد: رهبر جمهوری اسلامی کسی را جایگزین خود خواهد کرد که مسیر کنونی را ادامه دهد، بدون آنکه فرصتی به رقیبان دهد که بر خانواده، بیت و دفترش همان رود که بر بیت خمینی رفت. از این نظر، حتی اگر بکوشیم در متن مناسبات غیرشفاف تصمیم‌گیری‌های هسته مرکزی قدرت سر از اسرار تاریکخانه اشباح درآوریم و نام فرد منتخب را تشخیص دهیم، عملا تغییری در این معادله ایجاد نمی‌شود.
چه مجتبی خامنه‌ای چه فردی دیگر، بخشی از همین فرآیند هستند. حذف هر رقیب محتمل، به معنای آن است که تصمیم‌سازان جمهوری اسلامی حاضر به قبول خطر یا حتی زحمت همسو کردن جانشینی نیستند که نسبت به رویه‌های پیگیری شده به‌ویژه در بیش از دو دهه گذشته اما و اگر و زاویه‌ای داشته باشد.
بروجردی
اولین نامزد سید مجتبی خامنه‌ای است که به عنوان دست راست پدرش در پشت صحنه، قدرت زیادی در بیت رهبری دارد. او پیوندهای محکمی با دستگاه‌های امنیتی اطلاعاتی ایجاد کرده است که می تواند به موقعیت او کمک کند. او همچنین برای تقویت اعتبار خود به عنوان یک روحانی، آموزش‌های مذهبی پیشرفته‌تری را گذرانده است. مجتبی خامنه‌ای شاید «خودی نهایی» باشد، اما او از ناتوانی‌های بزرگی نیز رنج می‌برد.
الف: در حالی که او یکی از اعضای بیت پدرش بوده است، هیچ‌گاه مقام منتخب یا انتصابی نداشته است.
ب: انتخاب او مطمئناً صفوف طبقه روحانی و سیاسی و همچنین شهروندان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نه تنها به دلیل ایده ناخوشایند جانشینی خانوادگی در کشوری که سلطنت را سرنگون کرده است، بلکه به دلیل نداشتن اعتبار مذهبی محکم، و اتهامات در مورد نقش او در سرکوب.
  • سال ۱۳۹۴ آقای بروجردی تحلیل کرده بود که شانس صادق لاریجانی بیشتر است.
حقیقت جو
با فرض ثابت ماندن شرایط فعلی به نظر می‌رسد که شانس آقای مجتبی خامنه‌ای از بقیه بیشتر است. اما اگر نظام در شرایط بدی قرار گیرد که حفظ نظام با وجود اشخاصی مانند مجتبی خامنه‌ای به خطر بیفتد، نظام ممکن است سراغ افرادی مانند حسن روحانی برود که ممکن است از مقبولیت بیشتری برخوردار باشند که نگاه حاکی از تعادل را متجلی کند.
  • سال ۱۳۹۴ خانم حقیقت‌جو تحلیل کرده‌ بود که در صورت طول عمر، اکبر هاشمی رفسنجانی مهم‌ترین گزینه جانشینی خواهد بود.
رحمانی
انتخابات امسال با قبلی فرق دارد. جابه‌جایی قدرت در درون نظام رخ داده است. آن زمان اکبر هاشمی رفسنجانی اعتقاد داشت اگر در خبرگان باشد، در تعیین رهبر آینده تاثیر خواهد داشت. او به دنبال یک دیوان‌سالاری بروکرات بود که مستقل از نظامیان باشد اما علی خامنه‌ای نگذاشت. رد صلاحیت حسن روحانی هم به این علت بود که نمی‌خواستند این جریان در انتخاب رهبر آینده جایگاهی داشته باشد. این‌ دوره شاهد سلطه بیشتر نظامیان خواص هستیم. اما یک مساله این است که در حکومت‌های ایران هیچ وقت نظامیان به شکل برهنه حکومت نکردند، بلکه زیر پوشش سلطان بودند و مشروعیت را از او می‌گرفتند. این بار هم نظامیان می‌خواهند مشروعیت را از روحانیونی بگیرند که قدرت قبل را ندارند. اینکه موفق می‌شوند یا نه، بحث دیگری است.
در نظام جمهوری اسلامی رهبر حتما باید روحانی باشد. به نظر می‌آید در میان مجتبی خامنه‌ای، غلامحسین محسنی‌اژه‌ای، ابراهیم رئیسی و بقیه ظاهرا شانس مجتبی خامنه‌ای بیش از همه باشد، اما این هم تضمین شده و برای من مشخص نیست. آقای خامنه‌ای نمی‌خواهد نقشش در تاریخ رسما مثل معاویه باشد که ولیعهد انتخاب کرد. به نظر من خبرگان آینده اصلا اهمیتی ندارد، بلکه بازی سیاسی در راس هرم قدرت شکل می‌گیرد.
سازگارا
مدت‌هاست نمایندگان مجلس خبرگان دستچین می‌شوند. یعنی از فیلتر شورای نگهبان با نظر خود آقای خامنه‌ای رد می‌شوند. البته تکلیف رهبری در بیرون از مجلس خبرگان مشخص می‌شود. مخصوصا که از زمان حسین طائب، رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه، برای نامزدها پرونده درست کردند و اکثر آنها هم مشکل فساد دارند؛ یعنی داماد، پسر یا رییس دفتری که به فساد آلوده است.
بنابراین ریش آنها دست سازمان اطلاعات سپاه است که در نهایت شخص خامنه‌ای و پسرش مجتبی آن را کنترل می‌کنند. من فکر می‌کنم این بار با توجه به دستچینی که شده - و ظاهرا خود مجتبی خامنه‌ای از طرف پدرش مسئول آن بوده- تنها گزینه مجتبی خامنه‌ای باشد. بسیار مطرح است که آقای خامنه‌ای تا زنده است به نفع پسرش کنار می‌رود و مجلس خبرگان هم خواهد گفت «ما کشف کردیم عنایت امام زمان به چه شخصی است و همانطور که امام مجتبی جای امام علی به امامت و رهبری رسید، سید مجتبی هم به جای سید علی به امامت امت خواهد رسید».
گزینه دیگری نمی‌تواند مطرح باشد و حتی آنها که ممکن بود پتانسیلی داشته باشند، به تدریج حذف شدند. سر هاشمی را زیر آب کردند و همین‌طور دیگران…
حسن شریعتمداری
تجربه تاریخی می‌گوید اغلب مستبدان از تعیین جانشین در زمان حیات، پروا دارند. گذشته از موانع روانی، می‌ترسند باعث پیش کشیدن دعواهای جانشینی شوند. خامنه‌ای هم تا کنون طفره رفته است.
پس از خامنه‌ای بیت رهبری اهمیتش را از دست می‌دهد. می‌ماند سپاه و روحانیت و باندهای مافیایی گوناگون قدرت و ثروت که بدون توافق آنان رهبری آینده شکل نمی گیرد.
به نظرم اینها مدتهاست قابلیت اجماع بر سر مسائل مهم را از دست داده‌اند. در خلا قدرت پس از مرگ خامنه‌ای فروپاشی دستگاه سرکوب و سپاه یا یارگیری مجزای هر گروه از آنان محتمل است. اگر مجتبی خامنه‌ای را نیز محتمل‌ترین گزینه برای رهبری آینده بدانیم، تا کنون او مانع روحی آشکاری برای قبول نقشی اجتماعی مانند رهبری داشته و کمتر در محافل علنی آفتابی شده و بیشتر مایل است شخصی امنیتی و ویلون زن دوم و کینگ میکر باشد. این خصوصیات او یک‌شبه تغییر نخواهد کرد و اگر هم ناچار شود، برای این کار ساخته نشده است. احتمال جانشین یافتن بی‌دردسر برای بعد از خامنه‌ای بسیار بعید است و جنگ قدرت و فروپاشی احتمالش بیشتر خواهد بود. البته به شرطی که تا آن موقع جمهوری اسلامی پایدار بماند.
شفیق
از اساس نهاد خبرگان یک تناقض اساسی را در درون پرورش داد. هدف این بود که خبرگان رهبر را انتخاب کند؛ اما در عمل اوضاع به شکلی پیش رفت که رهبر آدم‌های این مجلس را منصوب می‌کند و این نهاد در خدمت تقویت شخص رهبر است.
خود آقای خامنه‌ای که شرط مرجعیت را نداشت و به دلایل سیاسی رهبر شد، گفته بود باید به خاطر این انتخاب به حال ملت گریست. و البته امروز وضعیتی که ملت ایران در آن گرفتار شده بیش از پیش گریه‌آور است.
امروز، تناقضات بنیادی این نهاد، به حذف افراد (اصلاح‌طلب و اصولگرا) منجر شده و استبداد تمامیت‌گرایی را که ایدئولوژی حکومت اسلامی به آنجا رسیده، به صورت لخت و عریان به نمایش در آورده است. مثل روز روشن است که رهبر جانشین را انتخاب می کند.
به گمان من با توجه به تدارکات فعلی و به همراه حذف‌ها، گزینه محتمل می‌تواند فرزند ولی فقیه باشد. این نکته که خود او گویا اظهار کرده مخالف موروثی شدن ولایت فقیه است، می‌تواند تعارفی بیش نباشد.
البته این فقط یک گمانه‌زنی است. و در هر حال، هر شخصی که انتخاب شود، کارکرد این نهاد همین خواهد بود که هست.
عادلخواه
به عنوان یک محقق علوم اجتماعی و نه یک کنشگر سیاسی که در این چارچوب اصولا ابراز نظر نمی‌کنم، بحث فردای نظام موضوع پیچیده‌ای است که محققان توان طرح آن را ندارند. اما اگر بتوان تحلیلی بر اساس شواهد موجود در جهت پاسخگویی به سوال شما داشت باید بگویم که مسئله مهم جانشینی رهبری نیست بلکه کسانی که اهرم‌های اقتصادی را در دست دارند تصمیم‌گیران نهایی هستند، امروز بیشتر از همیشه، اما مجبور به مذاکره از طرفی با صاحبان مشروعیت نظام، یا همان رویکرد دینی، از طرفی دیگر با صاحبان محبوبیت نظام، یا رویکرد جمهوری. با توجه به انعطاف‌پذیری نظام سیاسی، شکل حکومت آینده زیاد مهم نیست. آنچه مهم است ایجاد تعادل است میان این هر دو مطالبات، کاری که اپوزیسیون یا نمی‌خواهد یا نمی‌تواند از پس آن برآید و پاشنه آشیلش شده است. آنچه از دل این مذاکره در خواهد آمد قطعا با چارچوب‌های موجود متفاوت خواهد بود بی‌آنکه بخواهم وارد ادبیات گذار و براندازی،‌ یا تدافعی و حمایتی بشوم یا در مورد کیفیت آن صحبت کنم، باید بگویم که گذار اتفاق افتاده است. آنچه هنوز نداریم نهادن نام بر سیستمی است که قاطعیت لازم را برای ابراز آن در شرایط بحران ندارد.
  • سال ۱۳۹۴ خانم عادلخواه نوشته بود: مدیریت غیرمنتظره بحران که انتخابات اخیر و مذاکرات هسته‌ای نیز گواه آن است، حکایت از خاصیت انعطاف‌پذیری سیستم سیاسی ایران دارد و قابلیت رویارویی آن با شرایط جدید. از طرف دیگر هر نوع تصمیم‌گیری در این مورد به نظر بدون هاشمی رفسنجانی امکان‎پذیر نخواهد بود و او که ابتکار عمل را در شرایط حساس دوره گذشته به دست داشته، همیشه از مدیریت شورایی حمایت کرده است.
عبادی
نظرم تغییر نکرده و همان است که سال ۱۳۹۴ گفتم که خامنه‌ای آخرین ولی فقیه خواهد بود:
ملت ایران با کسب تجربه از ۳۷ سال حکومت جمهوری اسلامی و نفوذ ولی فقیه، به درجه‌ای‌ از آگاهی‌ سیاسی رسیده که به قبول یک «ولی‌ فقیه» دیگر تن ندهد و به نظر من آقای خامنه‌ای آخرین ولی‌ فقیه خواهد بود. اما این‌که پس از آخرین ولی فقیه چه سرنوشتی در انتظار ایران خواهد بود؛ آیا اسلحه به دستان- از هر دسته یا گروه- قدرت را قبضه خواهند کرد یا مردم به آرزوی دیرینه‌ خود دست یافته و دموکراسی را به ایران خواهند آورد؟ آیا آرامش و انتخاباتی آزاد در انتظار مردم است یا.... اظهار نظری بسیار دشوار است و بستگی دارد به آگاهی و استقامت مردم و به هر حال که شب آبستن است تا چه زاید سحر.
عبدی
پاسخ من با آنچه که در سال ۹۴ نوشتم فرقی نکرده ضمن این که به‌کلی آن پاسخ را فراموش کرده بودم. جز این که گمان می‌کنم درستی آن پاسخ را اکنون بهتر می‌توان فهمید. عملا چهار یا پنج نفر مهم از نامزدهای احتمالی در آن زمان تا کنون یا به حاشیه رفتند یا درگذشتند. الان هم همان منطق وجود دارد. به نظر من یک احتمال مهمتر این است که جانشینی مشابه فرایندی که در سال ۶۸ رخ داد، پیش نیاید. وضعیت کنونی آن اندازه متعارف و عادی نیست که مسیرهای قابل پیش‌بینی را طی کند.
  • سال ۱۳۹۴ آقای عبدی گفته بود: بنده فرد بی‌اطلاعی درباره مسائل ایران نیستم، با وجود این صادقانه بگویم که اگر نیاز باشد که همین الان و با همین ترکیب فعلی کسی را به جای رهبری تعیین کنند قادر به پیش‌بینی نیستم و همه آنچه که دیگران می‌گویند نیز حدسیات غیرمعتبر است و بر احتمال قوی استوار نیست. این ادعا مبتنی بر ناروشن بودن موازنه قدرت در غیاب رهبری و حتی ناروشن بودن رفتار اعضای خبرگان رهبری است. بنابراین از نظر بنده در این مورد امتناع پیش‌بینی‌پذیری حتی در حد و اندازه معمول وجود دارد. البته اسامی ممکن در حال حاضر زیاد نیست ولی در آینده میان مدت، همین اسامی هم کم و زیاد خواهد شد.
علیجانی
تقریبا همه نامزدهای احتمالی رهبر سوم یکی یکی حذف شدند.
هاشمی رفسنجانی مهم‌ترین فردی که می‌توانست در این انتقال به صورت جدی نقش‌آفرین باشد، حذف فیزیکی شد (بنا به تعابیر گوناگون اعضای مختلف خانواده‌اش). هاشمی شاهرودی نیز با بیماری ناگهانی‌ از دنیا رفت. صادق آملی لاریجانی با برخوردهای سیاسی صریحی به حاشیه رانده شد هر چند هنوز تماما حذف نشده اما به شدت تحقیر و تخفیف شده است. حسن خمینی نیز از لحاظ سیاسی به شدت تخریب شد و با عدم تایید صلاحیتش برای خبرگان تحقیر هم شد. حسن روحانی نیز مانند تقریبا همه روسای جمهور قبلی به حاشیه رانده و با عدم تایید صلاحیتش برای مجلس جدید خبرگان قلم قرمز رویش کشیده شد. ابراهیم رئیسی نیز با آوردنش روی صحنه به شدت تخریب و تقریبا حذف شد. بدین ترتیب جاده کاملا برای رهبری مجتبی خامنه‌ای صاف شده است.
بدین ترتیب؛ هر چند ظهور و بروز کشمکش های درونی باندهای قدرت در آن مقطع کاملا منتفی نیست، ولی بعید است شدت خاصی پیدا کند.
  • سال ۱۳۹۴ آقای علیجانی از گزینه‌های حذف شده بالا به عنوان جانشینان احتمالی نام برده بودند.
فرشتیان
به نظر می رسد در شرایط کنونی، نامزدی در حد و قواره رهبری نزد افکار عمومی وجود ندارد. گزینه‌های مطرح نزد هواداران نظام محدود به فرزند رهبر کنونی و رییس جمهور کنونی هستند. مشکل اولی، شائبه موروثی کردن رهبری و نداشتن پیشینه آشکار در امور نظام است. مشکل فرد دوم، ناکارآمدی و نارضایتی عمومی از عملکرد وی هست. اگر برای تصمیم‌گیران پشت پرده، افکار عمومی هیچگونه اهمیتی نداشته باشد، قادر خواهند بود از طریق مجلس خبرگان، اراده خویش را به تصویب برسانند. و گرنه شاید شورای موقت رهبری بر مبنای اصل یکصد و یازدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آخرین گزینه آنان باشد.
  • سال ۱۳۹۴ آقای فرشتیان نوشت: اسامی نامزدهایی که به شکل همگانی مطرح می‌شود، در لحظه نهایی، جای خویش را به فردی خواهند داد که نه در صحن علنی مجلس خبرگان، بلکه پیشاپیش در لابی‌های قدرت و نهادهای امنیتی و نظامی به شکل محرمانه‌ای درباره او تصمیم‌گیری شده است.
مهرانگیز کار
قابل پیش‌بینی نیست اما مفروض این است که خبرگان یک ولی‌فقیه نمادین متناسب با سلیقه و خواسته خامنه‌ای و سپاه معرفی کند. او می‌تواند هر آخوندی باشد، مشهور یا غیرمشهور.
اما حتی در این فرض هم نمی‌شود از نقشی که مردم ممکن است پس از مرگ خامنه‌ای بازی کنند، صرف‌نظر کرد. مردم جنبش مهمی را پشت سر گذاشته‌اند که سرکوب شده است. شاید مردم با استفاده از فرصت مرگ خامنه‌ای وارد میدان شده و برای اجرای برنامه‌های دقیق سپاه مزاحمت ایجاد کنند. در این صورت معرفی ولی فقیه سوم دشوار می‌شود یا با معرفی او مردم چنان به خشم می‌آیند که بازی را به هم می‌زنند.
به نظر من در فرضی هم که آب از آب نجنبد و خبرگان و سپاه نامزد انتخاب شده از سوی خامنه‌ای را معرفی کنند، رهبر جدید لاشه‌ای بیش نخواهد بود و در صورت شورش و اعتراض وسیع، به بهانه حفظ امنیت، حکومت ولایت فقیه با کودتای سپاه محو می‌شود و روحانیت که پایگاه‌های بزرگ مردمی را در این ۴۵ ساله از دست داده به حاشیه می رود.
  • سال ۱۳۹۴ خانم کار نوشته بود: چهره‌ای وارد معادلات سیاسی می‌شود که مجری خواسته‌های سپاه و خامنه‌ای است.
کدیور
نظر فعلی‌ام دقیقا همان است که قبلا نوشته‌ام، به اضافه این چند سطر:
با توجه به مرگ، رد صلاحیت و از چشم انداختن برخی سران قبلی دو قوه، قاعدتا رهبر فعلی دو نامزد جدید به عنوان سران قوای مجریه و قضاییه بعد از پایان دوره رؤسای فعلی منصوب خواهد کرد، البته در صورتی که عمر خودش کفاف دهد. به احتمال قوی رهبر بعدی از بین رؤسای فعلی و رؤسای بعدی دو قوه یادشده منصوب خواهد شد.
۱۳۹۴ آقای کدیور نوشته بود: مجلس خبرگان هیاتی سه‌نفره برای یافتن نامزدها دارد. این هیأت فعالیتش فوق محرمانه است و تنها یک نفر در جریان نتایج آن است و آن شخص مقام رهبری است. بنابراین حتی به لحاظ صوری تعیین رهبر آینده بدون تصویب رهبر فعلی میسر نیست، بویژه که اعضای مجلس خبرگان توسط فقهای منصوب شورای نگهبان از میان روحانیون همسوی رهبر مهره‌چینی شده‌اند. از سوی دیگر رهبر منتخب خبرگان نمی‌تواند یک روحانی بدون کمترین سابقه اجرایی باشد؛ بلکه باید تجربه چند ساله اداره یکی‌ از قوا را داشته باشد و از امور نظامی و امنیتی مطلع و برای افکار عمومی آشنا باشد.
با توجه به واقعیات جمهوری اسلامی، رهبر بعدی خارج از مجلس خبرگان و با هماهنگی فرماندهان عالی سپاه و رهبر فعلی تعیین می‌شود و در زمان درگذشت رهبر، مجلس خبرگان با قیام و قعودی تشریفاتی آن فرد را برخواهد گزید.
کرباسچی
چهار عضو مجلس خبرگان تا امروز درباره انتخاب جانشین رهبر صحبت کرده‌اند و احتمالا مهم‌ترین دستور کار مجلس جدید خبرگان تعیین سومین رهبر خواهد بود. از همه روشن‌تر مصاحبه‌ای که گفته شده «به خواست رهبری، نام آقا سید مجتبی خامنه‌ای کنار گذاشته شده است».
رهبری قابلیت‌های فقهی و سیاسی فرزندشان را نفی نکرده‌اند فقط شبهه درباره موروثی بودن تعیین جانشین است. اینکه آیا در غیاب هم این منع موروثی بودن مورد نظر خواهد بود یا نه، باید از نظر مصلحت مورد بحث قرار گیرد. اگر جانشینی با فاصله زمانی اتفاق بیفتد، ممکن است چنین ذهنیتی ایجاد نکند.
نکته دیگر اینکه در قانون اساسی شورای موقت هم پیش‌بینی شده است. هرچند در بازنگری قانون اساسی شورا کنار گذاشته شد اما شورای موقت رهبری همچنان قابلیت تشکیل دارد. شورای موقت مرکب از رییس‌جمهوری، رییس قوه قضاییه و یکی از فقهای شورای نگهبان به انتخاب مجمع تشخیص است و در این صورت، باید روی نام‌های جدید فقهای شورای نگهبان بیشتر تأمل کرد. نظر دقیق‌تر در این یادداشت هم‌میهن منتشر شده که البته من آن را ننوشته‌ام، اما نظراتش را تایید می‌کنم.
با توجه به شرايط امروز، پاسخ به اين پرسش آسان نيست.کروبی
نگاهی گذرا به شرايط امروز كشور گواه اين واقعيت است كه انتخاب رهبر آتى بيش از آنكه برعهده اعضاى خبرگان رهبرى يا چهره‌هاى صاحب نفوذ در حوزه و جريان حاكم باشد، با مجموعه‌اى است كه در نهاد اصلی قدرت در حال تكميل پروژه يک‌دست‌سازى تمام اركان قدرت هستند. به نظر می‌رسد در شرايط فعلی و در پرتو اين نگاه، اعضاى خبرگان رهبرى شانى فراتر از بيعت با منتخب مورد نظر حاكميت را ندارد، مگر آنكه شاهد تغييرى اساسى در قبال اين شيوه باشیم كه قانون اساسی و نهادهای قانونی را بى‌اثر و خنثی كرده است.
  • سال ۱۳۹۴ آقای کروبی نوشته بود: حضور چند چهره کلیدی در خبرگان کافی است تا به پشتوانه افکار عمومی در هنگام نصب رهبر آتی، جماعت خاموش آن مجلس را همراه خود سازند و با انتخابی متفاوت امیدی در حاکمیت قانون در کشور ایجاد کنند.
لاهیجی
گذشت زمان مؤيد درستى نوشته هشت سال پيش من در سال ۱۳۹۴ است:‌
جمهوری اسلامی حکومت روحانیان است که یکی را از بین خود به عنوان رهبر انتخاب می‌کنند و او با تعیین فقهای شورای نگهبان و رئیس قوه قضائیه، قوه قانونگذاری و قوه قضاییه را زیر سیطره خود دارد. ریاست قوه مجریه هم با توجه به اختیارات گسترده‌ای که در اصل ۱۱۰ قانون اساسی برای وی پیش‌بینی شده با اوست.
بدینسان و فارغ از ترکیب مجلس خبرگان که همه اعضای آن طرفدار ولایت مطلقه فقیه هستند، خبرگان کسی را انتخاب نخواهند کرد که موقعیت و حقوق ممتاز آنان را محدود کند. روحانیان حاکم تا روزی که بتوانند قدرت را رها نخواهند کرد.
محمدی
من قبل از هر چیز این احتمال را طرح کنم که دور ششم مجلس خبرگان نیز می‌تواند در حیات آقای خامنه‌ای پایان بپذیرد. این یک احتمال قوی نیست اما هشت سال دیگر،‌ هنوز ایشان دو سال از امروز آقای جنتی کوچک‌تر خواهند بود. هشت سال آینده مجموعه شرایط داخلی و خارجی خیلی از خطوط و مرزها و برنامه‌های قطعی امروز را به هم خواهد ریخت. و حتی اگر فوت آقای خامنه‌ای در اواخر این دوره اتفاق بیفتد، باز هم شرایط به کلی دگرگون است. اما در صورتی که این اتفاق زودتر و در اوایل دوره ششم روی بدهد، از نظر من راهی جز اقتدا به یک شورای نهایتاً سه نفره باقی نخواهد ماند. آیت‌الله محسن اراکی می‌تواند یکی از این سه گزینه باشد که اگر چه محبوبیت خاصی ندارد، اما همچون احمد خاتمی یا ابراهیم رئیسی با مخالفان سرسخت در جامعه مدنی هم مواجه نیست.
  • در سال ۱۳۹۴ خانم محمدی نوشته بود: من البته در ضرورت چنین انتخابی در آینده نزدیک شک دارم. اما اگر فرض بر چنین ضرورتی گذاشته شود، آقایان هاشمی رفسنجانی و جوادی آملی می‌توانند در دایره احتمالات نزدیک‌ترین‌ها به مرکز باشند
مرادخانی
نظر من همان پاسخ سال ۱۳۹۴ است. به باور من انتخاب جایگزین برای علی خامنه‌ای بسیار مشکل و دغدغه‌ای برای نظام خواهد بود. مطمئنا به وصیتنامه‌اش استناد خواهند کرد ولی نظام هم از درون متلاشی می‌شود.
  • در سال ۱۳۹۴ آقای مرادخانی نوشته بود: انتخابات مجلس خبرگان ضرورتی ساختاری برای نظام جمهوری اسلامی است و هدف تنها گرداندن چرخ نظام است. امید سردمداران رژیم بر ماندن هرچه بیشتر ولایت فقیه کنونی است. چرا که می‌دانند مقام ولایت فقیهی آیت‌الله خمینی و انتصاب علی خامنه‌ای بر این مسند، مدیون خصوصیات و شرایطی خاص بوده‌ که بازتولید آن‌ مشکل است. تزلزل جدی نظام بعد از دوران ولایت فقیهی کنونی بسیار محتمل است.
ایرج مصداقی
مجلس خبرگان در حالی تشکیل می‌شود که نظام اسلامی فاقد دو چهره تأثیرگذار در دوران گذار از خامنه‌ای است. رفسنجانی به عنوان استوانه نظام در خلاء ناشی از فقدان خامنه‌ای می‌توانست در سمت‌گیری آرا و مدیریت صحنه سیاسی موثر باشد. همچنین قاسم سلیمانی به عنوان یک چهره‌ نظامی کاریزماتیک می‌توانست هم اراده نظامیان را تحمیل کند، هم اوضاع پس از مرگ خامنه‌ای را مدیریت کند. به نظر می‌رسد در حال حاضر نظام با بحران جانشینی روبرو است. مجتبی خامنه‌ای و ابراهیم رئیسی تنها کاندیداهای مورد نظر هستند. شانس رئیسی با توجه به ضعف مفرطی که در دوران ریاست جمهوری نشان داده کم‌تر از قبل شده است. با این وجود مشکل اساسی برای نظام اسلامی انتخاب ولی فقیه جدید نیست؛ مشکل بزرگ از فردای انتخاب شروع خواهد شد که ولی فقیه جدید با بحران مشروعیت روبروست می‌شود. به هیچ وجه دوران پس از مرگ خمینی نمی‌تواند تکرار شود.
  • سال ۱۳۹۴ آقای مصداقی نوشته بود: شرایط بین‌المللی و داخلی و تعادل قوای نیروهای درگیر در لحظه موعود تعیین کننده خواهند بود. با فرض شرایط مشابه امروز افرادی همچون صادق لاریجانی، مجتبی خامنه‌ای، هاشمی شاهرودی، حسن خمینی و حسن روحانی می‌توانند مدنظر باشند.
منتظری
نظرم تقریبا از هشت سال پیش تغییری نکرده است.
سال ۱۳۹۴ آقای منتظری نوشته بود: آیت‌الله سید مصطفی محقق داماد در آینده به مقام رهبری جمهوری اسلامی انتخاب خواهد شد به دو دلیل: اول اینکه ایشان شخصیتی بسیار عاقل و معتدل و آینده‌نگر هست و چون مردم و خبرگان از تندروی و شعارهای تند و بی‌خاصیت خسته شده‌اند به افرادی مثل ایشان اقبال خواهند کرد. دلیل دوم مقبولیت حوزوی ایشان است که هم از نظر علمی و هم از نظر وابستگی به خاندان آیت‌الله حائری موسس حوزه علمیه قم دارای مقبولیت و محبوبیت در نزد علما و روحانیون و مراجع تقلید هست و انتخاب ایشان به عنوان رهبر با استقبال روبرو خواهد شد.
موسوی خویینی
اگر مجلس خبرگان ششم مجبور به انتخاب رهبر آینده شود، دو حالت متصور خواهد بود.
اول: چنانچه با اعتراضات گسترده مردمی در داخل و شرایط بین‌المللی بحرانی مواجه شوند، ممکن است در اثر رقابت‌های درونی نتوانند به فرد واحدی برسند. و احتمالا کشور موقتا طبق اصل ۱۱۱ قانون اساسی با شورایی مرکب از رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه و فقیهی از شورای نگهبان به انتخاب مجمع تشخیص مصلحت اداره می‌شود و پس از آن نیز به‌سمت تغییرات قانون اساسی پیش می‌رود.
دوم: چنانچه اعتراضات مردمی شکل نگیرد و شرایط بین‌المللی هم بحرانی نباشد، احتمالا از بین مجتبی خامنه‌ای، اعرافی، سید علی خمینی، حسینی بوشهری، ابراهیم رئیسی، محسن قمی و دیگر چهره‌های کمتر رسانه‌ای انتخاب خواهند کرد.
که در حالت دوم روند قهقرایی کشور می تواند ادامه یابد.
  • سال ۱۳۹۴ آقای موسوی نوشته بود: بعید است دیگر در خبرگان به راحتی امکان اجماع و توافق حداکثری بر روی یک شخص به‌وجود آید و احتمالا کشور طبق اصل ۱۱۱ قانون اساسی برای دوره‌ای به صورت شورایی اداره خواهد شد.
مهتدی
قابل پیش‌بینی دقیق نیست اما اگر امروز خبرگان مجبور به انتخاب باشد، بعید می‌دانم اینها کسی جز مجتبی خامنه‌ای را سر کار بیاورند. کسی جز پسر سید علی خامنه‌ای، مجتبی، رهبر نخواهد بود. خود سیدعلی خامنه‌ای می‌داند چه بلایی سر احمد، پسر خمینی آوردند چون مشارکت داشت. می‌داند چه مافیابازی‌ای آن بالا است و می‌داند که اینها مثل گرگ به جان یکدیگر افتاده و خرخره همدیگر را خواهند جوید. می‌داند اگر مجتبی جانشین نشود، دودمانش منقرض خواهد شد. وانگهی مجتبی از مدت‌ها پیش خود را آماده کرده است. سازمان‌های امنیتی مثل اطلاعات سپاه، پول‌های کلان و فرماندهان سپاه را در اختیار دارد و مقدمات شرعی را فراهم کرده و او را آیت‌الله کرده‌اند.
نگهدار
وضع با ۸ سال پیش تفاوت فاحش دارد. آن زمان هنوز در رأس قوای سه‌گانه کسانی بودند که وزن و نفوذ معینی در بدنه نظام، و در پایگاه اجتماعی آن، داشتند. امروز عموم مسئولین شبکه‌ای خاصی، نفوذ یا نیرویی در بدنه نظام ندارند.
پیش‌بینی می‌کنم خبرگان عاجلا یک شخص محلل مثل رئیسی را، که هیچ جنم رهبری ندارد، جای رهبر قبل می‌نشانند و از همان لحظه منازعات برای از صحنه خارج کردن او و تسخیر کرسی رهبری بین مدعیان آغاز می‌شود. حدس می‌زنم که در آن وضعیت کسانی که من آنها را «ادوار حکومت» می‌نامم، یعنی کسانی که زمانی در رأس قوای سه گانه بوده‌اند، نقش بسیار موثری در دسته‌بندی‌ها برای بازسازی دستگاه رهبری ایفا خواهند کرد.
اما هرچه باشد فرجام این منازعات، با توجه به سطح شعور و توانمندی مندرج در جامعه مدنی و در دستگاه‌های اداره کننده کشور، هیچ معممی وجود ندارد و وجود نخواهد داشت که اختیارات مندرج در اصل ۱۱۰ قانون اساسی به او محول شود. نظریه ولایت در پایان ولایت آقای خامنه‌ای پایان خواهد یافت.
  • سال ۱۳۹۴ آقای نگهدار نوشته بود: تا قدرت مدنی [برای ایجاد یک جمهوری] مهیا نشده، مصالح کشور حکم می‌کند کسی رهبر شود که متکی به هر دو جناح باشد یا ولایت شورایی شود. اما، اگر مساله جانشینی همین الان جدی شود، خطر اصلی این است که عوامل تندرو در سپاه بخواهند یک افراط‌گرا را رهبر کنند. در این صورت بقیه حکومتیان هم با تکیه بر حمایت اجتماعی ایستادگی خواهند کرد. مثلا اگر افراطیون کسی با زمینه فکری مصباح یا مجتبی خامنه‌ای را پیش کشند، اعتدالیون هم کسی با محبوبیت اجتماعی مثل سید حسن خمینی را پیش خواهند کشید. اما اگر تدبیر بر دو جناح غالب باشد، شانس کسی با پیشینه همسو با آقای روحانی بیشتر است.
اشکوری
در ساختار جمهوری اسلامی مطلقا پیش‌بینی و حدس دشوار و حتی ممتنع است. اما می‌توان به چند نکته اشاره کرد:
نخست: زمان انتخاب مهم است. مثلا شرایط عادی باشد و رهبر به مرگ طبیعی فوت کند.
دوم: در شرایط کنونی رهبر آینده به‌طور اساسی در بیت رهبری و با همراهی مقامات عالی سپاه پاسداران و نهادهای امنیتی معرفی می‌شود و خبرگان صرفا تشریفات صوری را بر عهده دارد.
سوم: مجتبی خامنه‌ای بیش از دیگران شانس دارد. هرچند او در جامعه چندان شناخته شده نیست و دانش فقهی چندان روشنی ندارد، ولی از یک سوی دیگر، هیچ عالم دینی درخور توجهی متناسب با ساختار نظام ولایی حاکم وجود ندارد. از سوی دیگر کسی از مجتبی خامنه‌ای به رهبر کنونی نزدیک‌تر و برای دستگاه امنیتی مطمئن‌تر نیست. گرچه وی تجربه مدیریت اجرایی ندارد ولی به هر حال حدود ۳۵ سال بیت پدرش را، که عملا یک دولت است، مدیریت کرده است و مناسبات قدرت را می‌شناسد. و به دلیل سکوت مطلق کم‌حاشیه شمرده می‌شود.
اما ایراد بزرگ آن است که رهبری مجتبی خامنه‌ای تجربه نهاد تاریخی سلطنت را تداعی می‌کند. البته نام سید ابراهیم رئیسی هم مطرح است اما به دلایل مختلف از جمله دانش محدود و حتی ضعف‌های گفتاری و رفتاری شخصی و یا مدیریتی در دولت، رهبری او دور از ذهن می‌نماید و چندان جدی نیست.
  • سال ۱۳۹۴ آقای یوسفی اشکوری نوشته بود: تمام شخصیت‌های روحانی و فقهی و سیاسی کم و بیش مناسب برای تصدی مقام رهبری، به وسیله جناح‌های مختلف فعال در این حدود ۳۸ سال تخریب شده و اعتبار لازم را از دست داده‌اند و به همین دلیل هرکس به رهبری برسد، قطعا کم‌مایه‌تر از رهبر کنونی خواهد بود و به همین دلیل اقتدار لازم برای اعمال ولایت مطلقه از نوع خمینی و خامنه‌ای را نخواهد داشت و این بی‌تردید نظام را دچار چالش‌های زیاد خواهد کرد.

منبع:بی بی سی