PEZHVAKEIRAN.COM حافظ؛ عاشق و رند و می‌خواره
 

حافظ؛ عاشق و رند و می‌خواره
منوچهر تقوی بیات

غزل ۳۲۱

بحر رمل مثمن مخبون اصلم

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

۱-در نهانخانه ى عشرت صنمى خوش‏ دارم

كز سر زلف ‌و‌ رخش‏ ، نعل در آتش‏ دارم

۲- عاشق و رندم و میخواره ، ‌به آواز بلند

وین همه منصب ‌از آن حور پریوش‏ دارم

۳-گر به‌‌كاشانه‌ى رندان قدمى خواهى زد

نقل‌ شعر‌ شكرین‌‌ و‌‌ مى ‌‌بى غش‏ ‌ دارم

۴- گر تو زین دست مرا بى‌سر و سامان داری

من به آه سحرت ‌، زلف مشوش‏ دارم

۵- ور‌ چنین چهره‌گشاید‌خط زنگارى دوست

من رخ زرد ، به خونابه منقش‏ دارم

۶- ناوك غمزه ‌بیار و‌ ‌زره زلف كه من

جنگ ها با دل مجروح بلاكش‏ دارم

۷- حافظا‌چون‌غم‌و‌شادى‌جهان درگذر‌است

بهتر آن است‌كه من خاطرخود‌خوش‏ دارم

درباره غزل:

این غزل در بیشتر دیوان های چاپ شده هفت بیت دارد. مسعود فرزاد در کتاب؛"حافظ، صحت کلمات و اصالت غزل ها" یک بیت هشتم هم به این غزل افزوده و می نویسد که تنها حافظ قدسی چاپ بمبئی این بیت را دارد. شاملو نیز در دیوان حافظی که به نام "حافظ شیرازی" به چاپ رسانده است، این بیت را به غزل افزوده است. دیوان حافظ دکتر هومن این غزل را ندارد. همایونفرخ می نویسد که این غزل برای عبدالصمد نیریزی نوشته شده است. اگر به یاد بیاوریم که عبدالصمد نیریزی، که با این غزل ارتباط ویژه ای هم ندارد، یا شاه شیخ ابواسحاق و یا شاه شجاع و یا فلان و بهمان همگی انسان هستند و حافظ به همه ی آنها عشق می ورزد، آنگاه به عشق گسترده و ژرف او به انسان و به همه ی هستی پی می بریم.

این غزل، داستان عشق ورزیدن حافظ به انسان را بازگو مى كند كه در نهانخانه عشرت و بسیار پنهانى انجام مى شود. زیرا حافظ ستایشگر انسان است و چون حلاج انسان را شایسته ی ستایش می داند. در برخی دیوان ها در بیت ششم به جای "زره زلف" نوشته شده است " رسن زلف" که از نگاه من چندان زیبا و حافظانه نیست. حافظ در بیت هفتم نشانى این "نهانخانه عشرت " را مى دهد و آن، "خاطر خود" او است. در بیشتر غزل ها، مقطع غزل یا بیت پایانی، مطلع آن را تأیید مى‌كند و در این جا نیز هم سویى بین آغاز و پایان غزل دیده می شود. حافظ عاشق بودن خود را به آواز بلند مى گوید اما چگونگى عشق خود را به انسان پنهان مى كند چرا و از چه كسى پنهان مى كند؟ او عشق ورزیدن خود را به مردم و به همه ی هستی، یا باور خود را به "آیین مهر" ، از بیم تكفیر دین فروشان و مسلمانان خشک مغز، در لابلاى واژه هاى شعر خود، پنهان مى دارد. زیرا برابر دین اسلام، كسى كه غیر از خدا را بپرستد جزایش‏ مرگ است. تاریخ نشان داده است که مردمان نادان با کوچکترین اشاره ی دین فروشان فریبکار، هر کسی را تكه تكه مى كنند. از همین رو حافظ‌، این عشق جاودانى را از فقیه و شیخ و زاهد و مفتی و محتسب و نیز از مردمان نادان پنهان مى كند. "می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب - چون نیک بنگری همه تزویر می کنند ۹/۱۹۵. این "صنم"، دوست، یار، نگار و این معشوق حافظ همان آدم، آدمی، آدمی بچه، مردم، " مرغ سلیمان "، مرغ خرد، مرغ همایون، "هدهد"، مرغ و طایر است كه حافظ در غزل های فراوانی از آن ها یاد می کند؛ ۴/۷، ۳/۵۹، ۱/۹۱، ۵/۱۴۱، ۲/۱۰۶، ۲/۱۴۶، ۱/۱۷۰، ۱/۱۷۹، ۹/۲۱۹، ۲/ ۳۱۲ و ... ( شماره های دست راست خط کج "/"، شماره بیت و شماره های دست چپ شماره ی غزل است.)

هنگامی که حافظ مى گوید: "عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند" و این همه ارزش و بزرگی را آن حور پریوش‏، یاآدمى بچه به من داده است، او همچنان از آن معشوق ازلی و ابدی خود سخن می گوید. در غزل ۳۱۲ مى گوید كه "سال ها بندگى صاحب دیوان کردم ۱۰/۳۱۲" از همین رو "به دیوان غزل صدر نشین" شده است. صاحب دیوان، شاه، وزیر، ترک لشکری و ... همگی انسان یا مردم را نمایندگی می کنند که دوست یا معشوق حافظ هستند. دکتر قاسم غنی در کتاب تاریخ عصر حافظ ۱۳۶۹/ ص.۴۷ می نویسد:«... حافظ ممدوح را در مقام معشوق قرار داده است... او را می ستاید...» او این دوست را به "نُقل شعر شكرین و مى بى غش‏" دعوت مى كند‌. از عشق او " بى سر و سامان " شده و " نعل در آتش‏ دارد" یعنى بى تاب است و " رخ زرد"را به "خونابه منقش" داشته و نیز بر سر این عشق، "با دل مجروح بلاكش‏" خود جنگ دارد.

معنى غزل:

بیت نخست غزل ۳۲۱:

۱-در نهانخانه ى عشرت صنمى خوش‏ دارم

كز سر زلف ‌و‌ رخش‏ ، نعل در آتش‏ دارم

نهانخانه؛ یعنی جای پنهان کردن زر و سیم و چیزهای ارزشمند و گران. گنجینه و گوشه ای از خانه است که بین دو دیوار برای پنهان کردن چیزهای گران و ارزشمند می ساختند. عشرت؛ به معنای سازگاری، خوشی و دوستی است و همچنین به معنای خوش زندگی کردن و دوستی است، با هم دوستی کردن و خوش زندگی کردن. صنم؛ یعنی بت، دلبر، نگار، خوبرو ، معشوق. خُوَش؛ به معنای دلپسند، زیبا، نیکو، شادمان، گوارا، شیرین، نغز و از این دست است. در جایى نهان از چشم همه من یارى دارم و با او به عشق بازى و خوش‏ گذرانى مى پردازم. این بت و این صنم که حافظ همیشه به او عشق می ورزد همان مردم و یا انسان است. در بیت هفتم حافظ این " نهانخانه ی عشرت " یعنی زندگی و خوشی را "خاطر خود" مى نامد. سر زلف‏ و رخ یار، به نعلی که در آتش باشد مانند شده است.‏ روی درخشان یار در چشم حافظ همچون آتش است.‏ در باره ى نعل در آتش‏ نهادن علامه دهخدا در لغت نامه مى نویسد: « ...كسى را بى تاب و قرار كردن، به جادو كسى را احضار كردن.» یعنى به خاطر او بى تاب و بى قرار هستم. نعل در آتش داشتن به معنای آماده کردن نعل اسب برای سفر هم هست؛ یعنی شتاب داشتن برای رفتن به جایی و یا نزد کسی نیز می تواند باشد.

چكیده بیت:

جایى دور از چشم دیگران، یار نازنینى دارم و با او خوش‏ مى‌گذرانم. سر زلف او ‌‌در چهره ى سرخش، چون نعلی در آتش است و مرا بى تاب مى كند.

بیت دوم غزل ۳۲۱:

۲- عاشق و رندم و میخواره، ‌به آواز بلند

وین همه منصب ‌از آن حور پریوش‏ دارم

رند؛ به معنای کسی است که پای بند آداب و رسوم یا دین و آیین روزگار خود نیست. حافظ رند است و آنچه در این غزل می گوید شیوه ی اندیشه ی اوست. به آواز بلند و آشكارا مى گوید ؛عاشق است و عشق خود را در نهانخانه ى خاطر خود پنهان نگه مى دارد‌. مى گوید رندم یعنى لاابالى هستم؛ لاابالی به معناى؛ "باكى ندارم"، است. از این كه ظواهر دین مسلمانى را اجرا نكند باكى ندارد، زیرا در نهان آیین دیگرى دارد و در آن آیین مى خوردن رواست، پس میخواره نیز هست، در این جا میخواره كسى نیست كه عادت همیشگی به مى خوردن دارد بلكه به معنای کسی است که مى خوردن از عادت هاى اوست؛ مانند انسان كه گوشت خوار یا گوشت خواره است، حافظ نیز میخواره است. منصب؛ یعنی پیشه، کار ، مقام یا جایگاه اجتماعی و یا سیاسی. حافظ، عاشق بودن، رند بودن و میخوارگى را از "‌منصب " ها و مقام هاى مذهب خود مى داند و او این منصب ها را از آن زیبا روى پریوش یعنى؛ آدم بدست آورده است. ( به واژه آدم در دیوان حافظ نگاه كنید.) به كار بردن واژه منصب در این جا بى حكمت نیست و باید یاد آور شوم با تسلطى كه حافظ به ادبیات فارسى و عربى دارد، هیچ واژه اى را بى هدف و بى منظور بكار نمى برد. حور به معنای زن سیاه چشم و سپید اندام است. پریوش؛ یعنی؛ "مانند پری" که به معنای فرشته و موجودی است خیالی.

چكیده بیت دوم غزل ۳۲۱ :

به انسان عشق مى ورزم، از بی دینی باكی ندارم و نوشیدن مى آیین من است. این ها را به آواز بلند و آشكارا مى گویم و همه ى این جایگاه های ارزشمند(عشق و رندی و میخوارگی) را نیز از آن زیبا رویی که مانند فرشته است، به دست آورده ام.

بیت سوم غزل ۳۲۱:

۳-گر به‌‌كاشانه‌ى رندان قدمى خواهى زد

نُقل‌ شعر‌ شكرین‌‌ و‌‌ مى ‌‌بى غش‏ ‌ دارم

کاشانه؛ به معنای خانه ی کوچک است. رندان؛ جمع واژه ی رند است. قدمی خواهی زد؛ یعنی بیایی، قدم رنجه کنی. نُقل؛ یعنی مزه و خوراکی که با شراب می خورند و نیز گونه ای شیرینی است. بی غش؛ یعنی بدون آلودگی و بدون دُرد. می بی غش یعنی شرابی صاف و بی دُرد.

در این بیت رندان خانه ى كوچكى دارند، و با شعر شیرین و مى بى غش‏ از دوست و معشوق خود پذیرایى مى كنند. واژه ی نُقل در ترکیب "نُقلِ شعرِ شكرین"، واژه ی نَقل یعنى جا به جایی، بازگویی، سخن و خواندن شعر را نیز به خاطر مى آورد‌. نكته این است كه این دوست در بیرون و دور از كاشانه ى شاعر است.

چكیده بیت:

اگر به خانه ى كوچك ما رندان، پا بگذارى، می بی غش و شعر شیرین برای مزه ی شراب‏ هم دارم.

بیت چهارم غزل ۳۲۱:

۴- گر تو زین دست مرا بى‌سر و سامان داری

من به آه سحرت، زلف مشوش‏ دارم

بی سر و سامان؛ یعنی پریشان، سرگردان و بی توشه و بی خانمان. این یار، حافظ را بى سر‌و‌سامان و بى تاب نیز مى نماید. این بی سروسامانی و پریشانی برای آن است که اگر یار بداند که حافظ پیرو آیینی ایرانی است و شراب خوردن را روا می دارد، بر او می شورد و وی را مانند حلاج بردار می کند. روشن است كسى كه آیینى نهانى دارد هر دم بیم برباد رفتن سر و سامانش‏ هم مى رود. مشوش؛ یعنی آشفته، در هم و برهم، شوریده، پریشان و ... یار حافظ همانگونه که گفتم همه ی مردمان یعنی توده ی مردم از زن و مرد است. معبود و معشوق حافظ زمینی است و حافظ به آسمان دلبستگی ندارد؛ زیر او بارها آسمان را در دیوان خود سرزنش کرده است؛ "بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن ۲/۲۷۳" و یا "آسمان کشتی ارباب هنر می شکند - تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم۴/۳۷۱" این بی اعتنایی و ستیز با آسمان گناه بزرگی است و مردمان خشک اندیش هر آن می توانند او را هم به این جرم همچون حلاج به دار بیاویزند. حافظ در برابر این نابسامانى ها و این که از شب تا سپیده دم بیدار مانده است، یار را تهدید می کند که در سپیده دم با آهی زلف او را در هم مى ریزد‌. حتا این تهدید هم پر از مهر و نازک اندیشی است.

چكیده بیت چهارم:

اگر تو مرا بى سرو سامان كنى، منهم با آه در سپیده دم زلف تو را در هم مى ریزم.

بیت پنجم غزل ۳۲۱:

۵- ور‌ چنین چهره‌گشاید‌خط زنگارى دوست

من رخ زرد ، به خونابه منقش‏ دارم

زنگاری؛ یعنی سبز مایل به آبی، سبزی که تیره است. خونابه؛ به معنای خون آغشته به آب است، خونی که با اشک درهم شده باشد. منقش؛ یعنی با نقش و نگار، نگارین، نگاشته و ... چهره گشاید؛ یعنی نمایان شود، دیده شود. و اگر روی دوست و خط سبز او دیده شود، منهم رخ زرد خود را با خونابه سرخ خواهم كرد یعنی برای نشان دادن شادی خود رنگ زرد رخ خود را با اشک خونین رنگین می کنم. این سرخی رخ با خط سبز دوست، گیاه و گل را به یاد می آورد. با نگاهى به بیت پیشین و واژه سحر و نیز به واژه هاى " زلف " و " رخ " در بیت نخست، این غزل رنگ و بوى آیین مهر را دارد.

چكیده بیت پنجم:

و اگر خط سبز دوست خود را نشان دهد، من از شادی چهره ی زرد خود را با اشک آغشته به خون، سرخ می کنم.

بیت ششم غزل ۳۲۱:

۶- ناوك غمزه ‌بیار و‌ ‌زره زلف كه من

جنگ ها با دل مجروح بلاكش‏ دارم

ناوک؛ یعنی تیر، پیکان. ناوک غمزه به معنای تیرِ بر هم زدن مژگان یعنی نگاه. غمزه؛ به معنای ناز کردن با بهم زدن چشم، کرشمه، دلربایی و .... است. مجروح؛ یعنی زخمی، آزرده، دردمند و ... چون من با دل زخم دیده و بلاكش خود‏ جنگ دارم، تو تیر مژه و زره زلفت را بیاور تا زره زلف تو را سپر کنم و با تیر مژه ات به جنگ دلِ خود بروم زیرا که او در برابر خواست من ایستادگی می کند. حافظ می خواهد تا از آن کسی که دل او را زخمی کرده است ، کمک بگیرد و به جنگ دل سرکش و عاشق خود برود. منقش؛ یعنی نگاشته و نگارین. حافظ خانلرى ، "زره زلف " را در حاشیه نوشته و در متن " رسن زلف " را آورده است. از نگاه نگارنده؛ زره با ناوك خوانایى بیشترى دارد و براى تشبیه زلف، زره از رسن زیباتر و حافظانه تر است.

چكیده بیت ششم:

تیر مژه و زره زلفت را بیاور زیرا من با دل دردمند خود جنگ دارم زیرا از من پیروى نمی كند.

بیت هفتم غزل ۳۲۱:

۷- حافظا‌چون‌غم‌و‌شادى‌جهان درگذر‌است

بهتر آن است‌كه من خاطر خود‌خوش‏ دارم

حافظ رند با گفتاری خیام گونه می گوید كه جهان چه با غم و چه با شادى مى گذرد و روزگارسپری می شود. او به خود مى گوید؛ پس‏ بهتر آن است كه من در نهانخانه ى خاطر خود با یار خود خوش‏ باشم. چون امكان این كه این خوشى را با دیگران تقسیم كنم، ندارم. "خوش‏ دارم" در این بیت تأیید خوشى و عشرت در بیت نخستین غزل است.

چكیده بیت هفتم:

اى حافظ از آن جایى كه جهان مى گذرد، خواه با غم و خواه با شادى، پس‏ بهتر آن است كه من با خاطر خود باشم.

نتیجه: در نهانخانه اى با نگار زیباى خود عشق مى ورزم. آشكارا مى گویم: عاشقم، آزاده ام و میخواره یعنى آیین هاى دینى برایم بى ارزش‏ است، پیرو آیینى هستم كه مى خوردن در آن رواست و همه ى این مقام های ارزشمند(عاشق و رندم و میخواره) را از یار زیبا روى خود دارم. اگر یارم به كاشانه ام پا بگذارد با شعر شیرین و مى صافى از او پذیرایى مى كنم. از عشق او بى تاب و بى سروسامان هستم. سپیده دم هنگامى که او مانند آفتاب چهره مى گشاید و خط زنگاری یعنی سبز او نمایان می شود، روى زردم را از شادی گلگون مى كنم تا او زردی رخ مرا نبیند. چون غم و شادى در جهان مى گذرد بهتر مى دانم كه در نهانخانه ى خود خاطر خویش‏ را خوش‏ بدارم.

https://www.youtube.com/watch?v=4DhvNJELQPs

منوچهر تقوی بیات

اسفند ماه ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با فوریه ۲۰۲۱ میلادی

منبع:پژواک ایران


منوچهر تقوی بیات

فهرست مطالب منوچهر تقوی بیات در سایت پژواک ایران 

*تفسیر غزل ۳۶۴ دیوان حافظ  [2024 Mar] 
*کشتن مردم به هر بهانه ای درنده خویی است!  [2024 Feb] 
*آزادی گرفتنی است!   [2024 Jan] 
*غوغای جهانی نرگس محمدی و بانوان ایرانی  [2023 Dec] 
*باید کاری کرد، باز گو کردن مصیبت ها بس است!  [2023 Dec] 
*حافظ راهنمای اهل کرم  [2023 Dec] 
*ز هر طرف که شود کشته سود اسلام است!  [2023 Nov] 
*دموکراسی، حزب، قانون  [2023 Sep] 
*در باره ی حزب، جبهه و کنگره ملی  [2023 Jul] 
*دومین نشست سالانه حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران گزارشی از یک پیروزی [2023 Jun] 
*پرنده ی فلزی و انقلاب در ایران  [2023 Jun] 
*شستشوی مغزی ابزار فریب توده ها  [2023 Jun] 
*فریاد، فغان و ناسزا به خامنه ای، خمینی و الله...  [2023 May] 
* آسیب شناسی و درمان بیماری میهن ما  [2023 May] 
*برگی غم انگیز از تاریخ ایران  [2023 Mar] 
*از کف خیابان تا کنگره ی ملی موقت ایران  [2023 Feb] 
*چرا نمی توانیم سازمان یا حزب بسازیم؟  [2023 Feb] 
*آیا در ایران، پس از این توفان، نسیم آزادی خواهد وزید؟  [2023 Feb] 
*گند آن سخن!  [2023 Feb] 
*آزادی، حزب و دموکراسی!  [2023 Jan] 
*چرا انقلاب ها در ایران پیروز نشده اند؟  [2023 Jan] 
* فرهیختگان ایران پیروز خواهند شد  [2022 Dec] 
*چرا کنگره ملی؟ و چگونه؟  [2022 Dec] 
*امروز چه باید بکنیم؟  [2022 Dec] 
*راه برون رفت از بن بست  [2022 Nov] 
*نامه سرگشاده به ملت ایران و به آقای حامد اسماعیلیون  [2022 Nov] 
*جبهه ای به گستردگی سراسر ایران/ کوچه به کوچه کو به کو  [2022 Oct] 
*در ایران سندیکاها شایسته ترین نمایندگان زحمتکشان هستند  [2022 Oct] 
*دولت موقت چیست و کی برپا می شود؟  [2022 Oct] 
*راه رهایی میهن ما خرد جمعی است  [2022 Sep] 
*حافظ در کوچه ی رندان  [2022 Sep] 
*به یاد پرویز رجایی که در سی ام تیر کشته شد  [2022 Jul] 
*حافظ دلداده ی صحبت جانان  [2022 Jul] 
*قران و دین؛ دام بندگی و اسارت ما ایرانیان است  [2022 Jul] 
* ملت ایران می تواند حکومت اسلامی را سرنگون کند  [2022 Apr] 
*سوسیال دموکراسی و لائیسیته؛ راهی به آزادی و آسایش مردم  [2022 Apr] 
*پیروزی چهارشنبه سوری!  [2022 Mar] 
*پندهای رندانه ی حافظ  [2022 Mar] 
*راه های مبارزه با حکومت اسلامی دست نشانده و دیکتاتور کدامند؟  [2022 Feb] 
*آیا اعتراضات صنفی فرهنگیان می تواند حزب آموزگاران را پدید آورد؟   [2022 Feb] 
*حافظ عاشق مردم، رند ازلی   [2022 Jan] 
*حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران (همسازی ملی جمهوری خواهان) چیست و چرا ؟   [2021 Dec] 
*حافظ در محراب (مهراب)   [2021 Nov] 
*مقام حافظ در راه عشق   [2021 Sep] 
*پس اپوزیسیون کجاست؟   [2021 Aug] 
*حافظ و صوفی باز خوانی غزل ۴۷۴  [2021 Aug] 
* عشقت رسد به فریاد  [2021 Jun] 
*خامنه‌ای آدمخوار از ضحاک خونخوارتر است  [2021 May] 
*حافظ و دکتر مصدق غزل ۴۴۹   [2021 May] 
*دستگیرشد، زندانی شد، کشته شد!  [2021 Apr] 
*خامنه‌ای خائن همه‌ی ایران را به چین می‌فروشد!   [2021 Mar] 
*اسفند ماه؛ ماه زنده ماندن و جاودانه شدن دکتر مصدق   [2021 Mar] 
*حافظ؛ عاشق و رند و می‌خواره  [2021 Mar] 
*ساقی بیار باده که ماه صیام رفت  [2021 Jan] 
*دایی جان ناپلئون برائت جنایات انگلیس و نوکرانش در ایران  [2021 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی  [2020 Dec] 
*استبداد استعماری و مردمان زیر ستم  [2020 Dec] 
*حافظ خدمت به رندان را به بهشت ترجیح می دهد عافیت چشم مدار از من ‌میخانه نشین! غزل ۳۰۷ [2020 Nov] 
*باده‌ی صبوحی و نماز صبح   [2020 Nov] 
*ترس به جان خامنه ای و روحانی افتاده است   [2020 Oct] 
*غزل ۲۸۹حافظ؛ همنشین رندان، سربازان و جانبازان   [2020 Oct] 
*دموکراسی و آزادی چگونه به دست می آید؟  [2020 Sep] 
*سرنگونی یا گذار؟  [2020 Aug] 
*حافظ و خرقه پوشان غزل ۳۷۹   [2020 Jul] 
*برای جوانان میهنم و دوستداران حافظ  [2020 Jun] 
*حافظ رند و فَتویٰ خرد  [2020 Jun] 
*به نظر شما کی از همه خائن‌تر بوده ... «کلاً مثلاً روشنفکرها؟» تو، سالومه!   [2020 May] 
*مایک پمپئو درباره ی خلیج فارس یا دروغ پراکنی می کند یا بی سواد است؟   [2020 May] 
*واپس ماندگی، سزاوار ملت ما نیست  [2020 Apr] 
*غزل ۳۶۶ صدای سخن عشق   [2020 Apr] 
*مشروطه با همراهی مشروعه، راه را بر آزادیخواهی بسته است!   [2020 Mar] 
*با نابسامانی میهن مان؛ چه باید کرد؟  [2020 Jan] 
*جشن کریسمس یادگاری از آیین مهر ایرانی   [2019 Dec] 
*حافظ رند و واعظ نامسلمان غزل ۲۰۰   [2019 Dec] 
*تروریست های حاکم بر ایران درنده تر و بیرحم تر از هر اشغالگری هستند!  [2019 Nov] 
*در همه ی جهان صاحبان قدرت از مردم می هراسند ‏  [2019 Oct] 
*نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم!  [2019 Oct] 
* سخنی درباره ی« جامعه شناسى نخبه كشى»   [2019 Aug] 
*خون مورسی از خون چه کسانی رنگین تر است؟   [2019 Jun] 
*هیولای جنگ بر فراز ایران  [2019 Jun] 
*و امروز چه باید کرد؟  [2019 May] 
*برای رهایی مردمان میهنان مان از بدبختی، چه باید کرد؟   [2019 Apr] 
*چرا ما نمی توانیم به آزادی و استقلال دست بیابیم؟  [2019 Mar] 
*پهلوی ها؛ غیر مستقل، قانون شکن و ضد حقوق بشر بودند  [2019 Feb] 
*هُشدار درباره ی پیام های بی نام و نشان!‏  [2018 Dec] 
*ملی مذهبی ها و راه مصدق  [2018 Nov] 
*کوروش و حماسه‌ی کوراوغلو  [2018 Oct] 
*لائیسیته یا آزادی از دین  [2018 Sep] 
* استبداد دینی ی امروز، نتیجه ی استبداد سلطنتی است   [2018 Sep] 
*نقش دین و مذهب در تاریخ  [2018 Aug] 
*رضا خان اجرا کننده ی قرارداد ۱۹۱۹ رویداد شگفت انگیز اکتبر ۱۹۱۷ در ایران [2018 Jun] 
* حزب چپ ایران یا اتحاد فدایی ها؟  [2018 Apr] 
*دوازدهم فروردین روز فریب ملت ایران  [2018 Apr] 
*فدرالیسم؛ کلاهی که برای سر ما ایرانیان گشاد است!   [2018 Mar] 
*جبهه ملی یک مفهوم فلسفی است!   [2018 Mar] 
*انقلاب راهی برای دستیابی به حقوق شهروندی و حق حاکمیت ملی  [2018 Feb] 
*درباره ی سخنرانی و گفتگو در کلن آلمان، پیرامون جنبش سراسری در ایران   [2018 Feb] 
*تفاوتی هست یا نیست؟  [2018 Jan] 
*در باره ی «کارزار حاکمیت ملی و مردمی در ایران»  [2017 Nov] 
*چرا ما و مردمانِ میهن ما به چنین روزِ سیاهی دچار شده‌ایم؟ چاره‌ی رهاییِ میهنِ ما از چنین بن‌بستی چیست؟   [2017 Sep] 
*علی گدا در «مأموریت آزار مردم»   [2017 Aug] 
*کدام ملت بدون تغییر حکومت مشکل خود را حل کرده است؟  [2017 Jun] 
*نامه ی سرگشاده به آقای محمد رضا عالی پیام؛ آقای هالو   [2017 Apr] 
*پهلو‌ی‌ها هم مانند جمهوری‌اسلامی ننگ تاریخ ایرانند  [2017 Mar] 
*فال در دیوان حافظ  [2017 Feb] 
*سیاسی شدن یا خرد ورزیدن؟  [2017 Jan] 
*کودتای ترکیه هدیه ی الهی بود!  [2016 Jul] 
*یادداشتی بر یادداشت خسرو سیف  [2016 May] 
*«حکومت اسلامی»، نیکلا هِنَن، خبرنگار فرانسوی اسیر شده را آزاد کرد!  [2015 Dec] 
*ملی می تواند ناسیونالیست نباشد!  [2015 Jun] 
*غزل ۹۴ ؛ عشق بیکران حافظ به مردم   [2015 Apr] 
*آقای محمد امینی! ما فاتحان شهرهای رفته بربادیم.   [2014 Dec] 
*میهن دوستی دکتر محمد مصدق  [2014 Dec] 
*فیلم بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد؛ ۱۴ اسفند ۱۳۵۷  [2014 Dec] 
*خودی ها و خودمانی ها، نگاهی به «جامعه شناسی خودمانی»  [2013 Nov] 
*کودتاهای ویرانگر؛ شکستی سه گانه  [2013 Aug] 
*آیا جبهه ملی آرزویی دست نیافتنی است؟  [2013 Aug] 
*آش ملاعلی یا انتخابات؟  [2013 Jun] 
*کالای خارجی دشمن اصلی ما ایرانیان است  [2012 Sep] 
*میعادگاه عاشقان ایران !   [2011 Sep] 
*آیا آزادی و استقلال ما با شیوه ی اندیشیدن و زندگی ما کار دارد؟  [2011 Apr] 
*جنبش سبز و کیستی ملی و ایرانی ما   [2011 Jan] 
*حافظ رند ازلی  [2010 Nov] 
*چرا با خرد جمعی خود برای نگهبانی جان و آزادی خود، هم پیمان نمی‌شویم؟   [2010 Oct] 
*آزادی که نباشد نه استقلال هست و نه عدالت !  [2010 Oct] 
*حافظ رند و شیخ پشمینه پوش (غزل ۴۳۸ )  [2010 Jun] 
*توطئه ی رد «تئوری توطئه»  [2010 Apr] 
*جنگ برای مردم ما نکبت و برای دشمنان ملت ایران نعمت است !   [2010 Feb] 
*دکتر مصدق ملی بود و به ملت ایران باور داشت، نه به ولایت فقیه !   [2009 Dec] 
*۲۸ مرداد ۳۲ نخسین سنگ بنای انقلاب سبز   [2009 Aug] 
*دو دزد رأی مردم را دزدیدند! دزد سوم را با چشم خرد و دیدگان بیدار، هوشیارانه بپاییم ! ؟ [2009 Jul] 
*اندیشیدن به سرنوشت مردم ایران  [2009 Jun] 
*خیمه شب بازی تکراری و محمد ملکی گلادیتوری گرفتار در قفس درندگان وحشی  [2009 May] 
*محمود دولت آبادی زنده بودن خود را اعلام کرد !  [2009 May] 
*حافظ صاحب نظر؛ رند نظر باز!  [2009 Mar] 
*مسئله ی حزب و حکومت های دست نشانده در ایران  [2008 Apr] 
*دانشجویان چپ ، دانشجویان راست  و پیام دکتر مصدق! [2007 Dec]