PEZHVAKEIRAN.COM زندگی لذت بخش در بهشت 2040
 

زندگی لذت بخش در بهشت 2040
ساتراپ آذربرزین

امروز داشتم فکر میکردم به شیراز بروم،البته یواشکی فکر میکردم ، طوری که در گزارش بعدی که باید برای مسئول بنویسم ، او متوجه نشود که هنگام کار فکر هم میکنم .

خب حتما کار ساده ای نخواهد بود از او درخواست مرخصی کنم چرا که ما نباید نیرویی که می توان در اختیار دولت موقت قرار بدهیم را در مرخصی بگذرانیم و بعد درخواست مجوز برای خروج از شهر خودم را هم نیاز داشتم ، بالاخره بدون این اجازه نه میتوانم از شهر خارج شوم و علاوه بر آن در شیراز بدون کوپن خوراک و محل اقامت چگونه میتوانم چند روزی را دوام بیاورم ؟

فکر کردم بگویم برای دیدن پدرم میروم و درخواست مجوز مسافرت را بگیرم ولی با خودم گفتم اگر سوال کردند یعنی پدرت را بیشتر از اهداف انقلاب دوست داری ، چه جواب بدهم ؟ به هر حال هیچکس اجازه ندارد چیزی را بیشتر از انقلاب و دولت موقت و رهبری دوست داشته باشد که البته باید در پاسخگویی دقت کرد و متناسب با شرایط بدانیم که اول انقلاب را و یا اول رهبری را نام ببریم چون برای همین خطای کوچک باید قیمت گزافی پرداخت شود .

بدون شک نمیتوانم بگویم دلم برای پدرم تنگ شده است ، اما چطور است بگویم که احساس میکنم پدرم کمی بیمار شده و بد نیست سری به او بزنم و به او یاد آوری کنم که بیمار شدن او چقدر به اهداف دولت موقت دمکراتیک ضربه میزند و اصولا بیمار شدن در شرایط فعلی که دشمن می‌خواهد به ما حمله کند ، منطقی و انقلابی نیست .

نه این هم برای پدرم خطر ایجاد میکند و اصلا مسئولان قبول نمی‌کنند که در چنین روابط ممتازی آدم مریض هم وجود داشته باشد و حتما پدر من در سن هشتاد و نه سالگی تمارض میکند و شاید از مبارزه علیه دشمن خسته شده و دارد ادا در میاورد ؟ البته خبر دارم که دارو ندارد چون در بهشت کسی نیازمند دارو نیست و اصلا بیماریی به اسم درد مفاصل ساخته سازمان های مخفی بیگانه برای ایجاد دست آویز کسانی است که در ذهن خود از رهبری فاصله گرفته اند .

دلیل اینکه به شیراز بروم را باید خوب پایه ریزی کنم و نمی‌شود که خیلی راحت گفت دلم برای پدر و مادرم تنگ شده ، آخرین سالهای زندگی را می‌گذرانند و شاید دلشان بخواهد من را ببینند . چگونه باید توضیح بدهم که اصلا چگونه میتوانم پدر و مادرم را بیشتر از رهبری دوست داشته باشم ؟ مگر من در این بهشت زندگی نمیکنم ؟ در بهشت که نباید دل کسی برای پدر و مادرش تنگ شود .

حضرت آدم از بهشت اخراج شد چون سیب را خورد و فهمید که برهنه است ، تا نفهمیده بود خوشبخت بود و کیف میکرد . شاید برای همین است که مسئول من تا چیزی میگویم میپرسند از چه کسی شنیده ای ، چون در بهشت سوالی وجود ندارد و اگر سوالی هست حتما یک مار آنرا به ما یاد داده . مثل آن همکارمان که بیچاره هنگام زدن ریش خودش متوجه شده بود که تیغ های سهمیه دولتی به اندازه کافی تیز نیست و صورت خود را بریده بود و بعد از مسوولان پرسیده بود که چرا تیغ ها به اندازه کافی تیز نیستند ، و اولین سوال آنها این بود که : چه کسی به تو گفته است ؟

یکی دو ماه پیدایش نبود و بعد در تلویزیون آمد و اعتراف کرد که از نیروهای دشمن پول گرفته تا بگوید تیغ های دولتی تیز نیستند و همصدا با دشمن به مردم تلقین کند که در بهشت ایرادی هست . چقدر دوست داشتم پدرم را ببینم البته من پدرم را به اندازه رهبری دوست ندارم ولی خب یک کمی دوست دارم . شیراز را هم دوست دارم ولی نه به اندازه روستایی که رهبری در آن متولد شده ، روستایی که چنین فرزندی را به کشور ما و البته جهان هدیه داده است. بگذریم که جهانیان احمق قدر او را نمیدانند و مفت و مجانی او را به ما دادند تا چنین بهشتی برای ما بسازد .

چون او بود که به ما یاد داد با حداقل خوراک و پوشاک میشود دو شیفت کار کرد و چون خیلی شاد و خرسند از کار هستیم پس برای خواب حتما اطاق خواب احتیاج نداریم و یک جای خواب کافی است و این خودش دلیل خوبی بود که اصلا نیاز به خانه نداشته باشیم چون اضافه است ، آه چقدر خوشبختیم؟ وقتی از خواب بیدار میشویم در نوبت دستشویی میتوانیم در مورد خواب دیشب که باید به مسئول گزارش بدهیم از همدیگر ایده بگیریم و بعد در محل کار نان و پنیر و چای مجانی دریافت کنیم ، نهار و شام هم که در غذا خوری مشترک میخوریم و با همکاران در مورد خوشبختی خود صحبت کنیم ، این ایده خارق العاده باعث شد که نیازی به خانه شخصی نداشته باشیم.

چون ازدواج و طلاق هم فصلی است نیازی به اطاق خواب نیست .

آه چقدر خوشبختی یک جا ؟ همسر را برایمان انتخاب می‌کنند ، می‌پرسید چگونه ؟ رهبری ترتیب همه چیز را داده است . از طرف دفتر مخصوص انقلاب شما را دعوت می‌کنند و یک همسر به شما معرفی می‌کنند ، خب با توجه به اینکه تقسیم جنسی جامعه بطور کامل انجام شده و هیچ مردی هیچ زنی و هیچ زنی هیچ مردی را نمیبیند، حتما همسر پیشنهادی بهترین جفت مناسب خواهد بود. این ایده به ذهن فوق بشری رهبری رسید چون خودش چندین بار ازدواج کرد و طلاق داد و نتیجه گرفت ازدواج چیز خوبی نیست و هنوز با فداکاری آنرا تکرار میکند بلکه شاید آن خوشبختی نهایی را پیدا کند و کشور را هم به آن رهنمون کند ولی البته با پیشرفتهای علمی قطعا تولید مثل هم مدل احمقانه ای خواهد بود که از بین خواهد رفت و با علم میشود نوزاد های نسل بعد را در لابراتوار کپی کرد و چه کسی برتر از رهبری و ما به اوج تکامل می‌رسیم و کشوری خواهیم داشت متشکل از زوج رهبری .

مردان و زنان کامل و بدون عیب مانند آن دو و اوج تکامل انسانی . البته این مانع ذهن پویای رهبری برای پیدا کردن جفت مناسب نیست و بالاخره جامعه جهانی حق دارد که از او انتظار داشته باشد با فدای حداکثر روش پیدا کردن جفت مناسب را کشف کرده و الگوی دیگران باشد و به این وسیله به جای اینکه همه در زندگی عشقی شکست بخورند ، یک نفر فداکارانه این مهم سخت را بدوش بکشد . چقدر این رهبری به فکر ماست و من قدر ناشناس به فکر سفر شیراز هستم . حتما باید یک گزارش انتقاد از خود بنویسم و در آن اکیدا از رهبری تقاضا کنم در فاصله دو ازدواج اگر فرصت داشت شخصا آنرا بخواند و رهنمون داده ، این بار سنگین را هم از روی دوشم بردارد تا بتوانم سه شیفت کار کنم و دیگر دلم برای پدر و مادرم تنگ نشود . ساتراپ آذر برزین

 

منبع:پژواک ایران