ما همه از تبار «ذندیقان» هستیم!

تاریخ نشان میدهد که نظام های ایدئولوژیک، نظام هایی نیستند که بسادگی فرو ریزند، مگر بر پی و ستونهای بنیادین ساختار آن ایدئولوژی ضرباتی فرود آوری که اگر ویران نکند به ناگهانی، آنرا چنان ضعیف کند که بزحمت نفس بر آورد. اما، آنچه صربه بر بنیاد ایدئولوژی نظام ولایت فقیه را دشوار ساخته است، آنست که ایدولوژی نظام، یک ایدئولوژای نیست بیگانه ، مثل مارکسیسم- لنینسم، با اصل و اصولی غریبه در تضاد با باورها و اعتقادات بومی، بلکه بسی بسیار آشنا و مانوس و عجین گردیده است با تارو پود ما ایرانیان دریک دوره طولانی تاریخی با انتقال از یک نسل به نسل دیگر. یعنی که آنچه ایدئولوژی حکومت اسلامی را مثلا از ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم جدا میسازد آن است که ظاهرا نیازی ندارد که ارزش و اصل و اصول خود را بر جامعه تحمیل نماید با ابزار توسعه حرب و سازمانها و نهادهای امنیتی که  ناظر بر رشد و تکامل ارزشها و باورهای  جدید در جامعه باشند، امری که به ستمگری و سرکوبگری میانجامد.

از آنجا که ایدئولوژی حاکم بر جامعه ما ریشه در دین، در باورها و اعتقادات ما دارد،  تا کنون از نقد مصون مانده است. مثلا، نقد مفاهیمی بنیادین ، مثل لا الله الا الله، خدایی نیست مگر خدا، مهفوم، گزاره، عبارت، کلام و یا سخنی که  بر سر هر زبانی جاری گردد، سخنی بسی بسیار عادی، در برابر عقل انتقادی واقع نشده است. چه اگر آنرا مورد بر رسی قرار دهیم، مشاهده خواهیم کرد که لا الله الا برغم چهل سال حکومت به نفوذ و نقشی که در شکل بخشیدن به شخصیت و فرهنگ بومی ما بازی کرده است توجه لازم نشده استکه، چنانکه گویی میتوانی ساختااری که بر دین و قدرت بنا گردیده است براندزی بدون آنکه برمفاهیم بنیادین ایدئولوژی ان ضربات مهلک نقد را وارد نسازی.  چه باک اگر  واکنشهایی را از سر تعصیب و جهل و نادانی، برانگیزد.

اگر سخن را خلاصه بکنیم.  اسلام را میتوان به یک "پیام" یا گزاره و یا مفهوم و سخن تفلیل داد

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب  در سایت پژواک ایران