PEZHVAKEIRAN.COM پاسخی کوتاه به مقاله آقای علی میرفطروس (یک کلمه با مدعی)
 

پاسخی کوتاه به مقاله آقای علی میرفطروس (یک کلمه با مدعی)
علی ساری

نوشته آقای میرفطروس از دونظرقابل توجه وتامل است ؛
نگاه ایشان به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و سپس اعتقادات ایشان به پهلوی ها و اعوان و انصارشان. 
قبل از هرچیزمن به پدیده ای باید بپردازم که خود نیز در جریان آن بودم و اینگونه اظهار نظرها را در رابطه  مستقیم یا غیر مستقیم به خود میدانم.
بیش از دو سال (سالهای 55 تا 57) با فعالیتهای مبارزاتی کنفدراسیون از نزدیک در ارتباط بودم، گفته های آقای میرفطروس را تبلور نا آگاهی و یا خصومت ایشان با اپوزیسیون شاه میدانم.
کنفدراسیون تشکیلاتی بود ازدانشجویانی که هدفی جزآزادی ایران از چنگال دیکتاتوری و استبداد نداشت. هر کدام از اعضاء نه تنها بدون هر نوع شائبه و چشمداشتی به فعالیت می پرداختند، بلکه با کار کردن موردی اینطرف و آنطرف، گذران امور کرده و با کمکهای مالی خودشان متقبل هزینه های  جاری مبارزاتی کنفدراسیون می شدند.
اینکه شخصی بخواهد کنفدراسیون وفعالیت هایش را متهم به وابستگی به یکسری  کشورهایی چون مصر و لیبی و عراق کند، تلاشی مذبوحانه است. اعضاء کنفدراسیون با داشتن حد اقل های زندگی و تقبل هزینه های مبارزاتی با مشکلات مالی عدیده ای مواجه بودند. خوب بیاد دارم هرگاه مسئولین فدراسیون در ایتالیا جابجا میشدند و یا دبیران کنفدراسیون به ایتالیا میامدند ما همگی باید با جمع آورئ کمک های مالی برای آنها هزینه سفرها از المان به ایتالیا  را متقبل میشدیم.  درآنزمان این هزینه ها بین صد تا صدو پنجاه میل ایتالیا میشد.
مسئولین طی چند روز اقامت،  همراه با ما در سالن غذا خوری دانشگاه ( منزا ) و با بنٍ دانشجویی غذا میخوردند و در خانه های دانشجویی ما زیست میکردند. طی این مدت ندیدیم حتی یکی از مسئولین کنفدراسیون در سفرهایشان به هتل ورستوران مراجعه کرده باشند. حال اقای میرفطروس با اشاره به ادعای محمد رضا شاه که نوشته است بیگانگان به دانشجویان خارج از کشور ۲۵۰ میلیون دلار کمک مالی کرده اند و با نقل قول از شخصی بنام حسن ماسالی که سالها پیش از آن از کنفدراسیون جدا شده بوده و برنامه های خود را داشته است نوشته اند، مخالفین شاه هشتصد هزار دلار از لیبی دریافت کرده اند.
شاید ایشان کنفدراسیون را با اقای خمینی اشتباه گرفته اند؛ که در زمان تبعید از کمکهای مالی قذافی استفاده می کرده است (در مصاحبه ای با یکی از محافظین خمینی به نام جعفر که عنوان میکند : قذافی زمان اقامت اقای خمینی در عراق هشصد هزار دلار کمک مالی به او کرده و بعد از برگشت به ایران به قطب زاده و یزدی دستور میدهد که قرض قذافی پرداخت شود).
روشن است که آقای میرفطروس این مطالب  را جهت خط بطلان کشیدن به فعالیت های دانشجویی علیه رژیم شاه و اثرات کوبنده آن در سرتاسر جهان بیان میکند.بنابراین  ناراحتئ اقای میرفطروس و امثالهم از کنفدراسیون درست بعلت کارآمد بودن فعالیت های سیاسی این تشکیلات است.
احقاق حقوق از دست رفته ملت ایران و مبارزه دانشجویان در این راه، پدیده ای نبود که کتمان و اغماض شود. بدیهی ست، شاه پترودلارهای نفتی را به یغما برده و با اعمال خفقان سیاسی راه را برای هرگونه دیالوگ سیاسی بسته بود وجواب هرحق طلبی را با زندان و شکنجه و اعدام پاسخ میداد.
مسلما اقداماتیکه در جهت تطهیر و بی گناه نشان دادن شاه و نیروهای امینتی اش انجام میگیرد، بیهوده و آب درهاون کوبیدن است. تبلیغات کسانی که عوامفریبانه شاه و حاکمیت دیکتاتوری او را موجه جلوه میدهند، باید پاسخگو باشند به اینکه :
دوران پادشاهی که مولود کودتای بیگانگان است و در 28 مرداد 1332 و با بزیر کشیدن حکومت ملی و قانونی دکتر محمد مصدق و خاموش کردن صدای حق طلبانه آزادی خواهان مجوز گرفته است، از چه مبنای قانونی و مردمی برخوردار بوده است ؟
احزاب و روزنامه های فرمایشی و مجلس نمایشی در زمان شاه ازچه اعتبارو ارزشی برخوردار بوده است ؟
بر أساس کدام توصیه ها شاه به خود اجازه داده بود تا با ازدیاد تولید نفت، میلیون ها یا میلیارد ها دلار را روانه جیب درباریان و اطرافیان کرده و زمانیکه میلیونها روستایی رانده شده از روستاها که معلول اصلاحات ارضی و اجحافات ان بودند و در حاشیه شهرها مستقر شده بودند و از کمترین امکانات زندگی نمی توانستند برخوردار باشند. زمانیکه پولهای حاصل از فروش نفت یا خرج ارتش و سلاحهایی می شد که در موقع خویش کارآیی لازم را نیز برای انها نداشت و عمدتاً در میان بنیادهای مالی همچون بنیاد پهلوی  به هدر میرفت و باعث میشد روز به روز باعث افزایش حاشیه نشینی شود و همین حاشیه نشینان در شهرهای بزرگ سر به طغیان بزنند، چه بهره ای از آن برده شد ؟
پس نه تنها خواست مبارزان درجهت آزادی بیان و اندیشه و فعالیتهای سیاسی شان پایمال شده بود، بلکه حقوق طبقات فرودست و زحمتکش نیز کاملا به یغما رفته بود.
    مقابله شاه اساسا با روشنفکران و انقلابیون، اعم از مذهبی و غیر مذهبی و علی الخصوص علیه روشنفکران چپ و غیر مذهبی بود.
ضمن آنکه رفتاریکه در زندانها و بازداشتگاهها در تقابل روشنفکران مذهبی و روحانی می شد با روشنفکران غیر مذهبی و چپ کاملا متفاوت بود.
چرا نمی خواهیم به پذیریم که این نوع رفتار و حاکمیت، به تعداد ناراضیان افزود و خواسته یا نخواسته به تقویت مذهب و نیروهای مذهبی انجامید.
حکومت شاه با تشکیل یک نظام تک حزبی و هزینه کردن درآمد نفت درارتش و نیروهای امنیتی در پی تثبیت قدرت خود بود. از سالهای پنجاه به بعد نیز بخشی از این پولها و امکانات مستقیم و غیر مستقیم در خدمت روحانیت و مذهب قرار گرفت. زیرا با رسیدن در آمدهای بالا به این قشر از بازاریان، بخشی از آن به مساجد و مراکز دینی راه یافت و با تاسیس یک سری مدارس دینی چون علوی و رفاه و حسینیه ارشاد وغیره، ایده های دینی در جامعه پا گرفته و زمینه های یک جنبش مذهبی را فراهم آوردند.
شاه که در مبارزه قاطع غلیه نیروهای چپ، عملا دست نیروهای مذهبی را باز گذاشته بود، خود عامل اعتلا و ارتقاء این جنبش مذهبی گردید و سرانجام  کل نظام پادشاهی در مقابل آن قرار گرفت و با کمک قدرتهای بیگانه به مذهبیون به سرکردگی آیت الله خمینی، ناتوان و درمانده ماند.
سفر شاه به آمریکا که میرفطروس انرا نقطه عطف میخواند، علیرغم اینکه حائز اهمیت بود ولی هنوز گویای تصمیم  آمریکا واساسا جامعه سرمایه داری جهت حذف نظام پادشاهی ایران به حساب نمی آمد، چنانچه یک سال و سه ماه بعد، در کنفرانس گوادالپ با حضور رهبران کشورهای قدرتمند سرمایه داری تصمیم گرفته شد تا طومار حکومت شاه  درهم پیچیده شود.
بنابراین مبارزات حق طلبانه دانشجویان در بخشهای گوناگون کنفدراسیون در مقابله با دیکتاتوری و اختناق و در جهت کسب دموکراسی برای ایران، از حقانیتی اصیل برخوردار بود.
در پایان باید برروی این مسئله تأکید کنم که اگر شاه از روی بلند طبعی خود در کتاب پاسخ به تاریخ نوشته اند که دانشجویان مخالف ایشان دویست و پنجاه میلیون دلار از بیگانگان پول گرفته اند، ضروریست آقای میرفطرس بعنوان یک دانشگاهی در نقل قول آوردن از سخنان ذات اقدس همایونی اندکی تأمل کنند !

     علی ساری
  
 
 
 
 

منبع:پژواک ایران


فهرست مطالب علی ساری در سایت پژواک ایران