کاش روزمان نو می شد
مینا اسدی
نه...عید... یا نوروز ... یا بهار یا هر چیز دیگر خجسته ...یا ...مبارک..یا پیروز ، یادگار ... یا خاطره ...یا آداب و رسوم ...هر چه که می خواهید بنامیدش ، معنایی ندارد...تا جوانان ...زنان و مردان در زندانی به اندازه ی ایران اسیر و درمانده و سرگردانند...
کاش مردمی بودیم که در همبستگی با مادران داغدار ، در زندانهای آن ویرانه را می شکستیم و به نجات جان فرزندان مان همت می کردیم ..کاش می دانستیم که هیچ ویروسی از این جنایتکاران خطرناک تر نیست..
کاش می دانستیم که هیچ امامزاده ای وجود ندارد ...کاش از خدا یا دستی از غیب نمی ترسیدیم.، یا اگر می ترسیدیم ناباوران را با شکنجه و دار و تیرباران درو نمی کردیم...کاش و ای کاش نقاب از چهره برمی داشتیم و اینهمه دروغ نمی گفتیم و به احترام بالا دستان کلاه از سر برنمی داشتیم و به زیر دستان ستم نمی کردیم.
کاش...کاش ...کاش فقط و فقط نگران حال خویش نبودیم و دردمندان وسوگواران آبان ماه را از یاد نمی بردیم...کاش سفره های خالی...بچه های خیابانی...کارگران گرسنه...مردم سیل زده... وکودکان پا برهنه و عریان را می دیدیم و شرمسار می شدیم... کاش اینهمه به دنبال زندگی بهتر نمی دویدیم و داشتن ها را به رخ دیگران نم.ی کشیدیم ... کاش زرق و برق جهان سرمایه فریبمان نمی داد.کاش ارزش هر لحظه زنده بودن ...نفس کشیدن...و در آرامش زندگی کردن را می دانستیم ... و کاش روزمان به راستی نو می شد.
مینا اسدی- نوزدهم ماه مارس دوهزار و بیست- استکهلم.
منبع:پژواک ایران